غزلیات ابوالمعانی بیدل
چون سروکلفتی چند پیچیدهاند بر ما
چون سروکلفتی چند پیچیدهاند بر ما بار دگر نداریم دل چیدهاند بر ما بریک نفس نشاید تکلیف صد فغان بست نیهای این نیستان نالیدهاند بر…
چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفتهایم
چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفتهایم سایه از ما هر قدم وامانده و ما رفتهایم دیدهها تا دل همه خمیازهٔ ما میکشند جای ما…
حاشاکه مرا طعنکسان بر سقط آرد
حاشاکه مرا طعنکسان بر سقط آرد چون خامه قط تازه خورد حسن خط آرد داغ است دل ساده زتشنیع تکلف بر مهملهها خردهگسرفتن نقط آرد…
حریفیهای عشق ازهرکس وناکس نمی آید
حریفیهای عشق ازهرکس وناکس نمی آید شنای قلزم آتش ز خار و خس نمیآید تلاش حرص دونطینت ندارد چاره از دنیا به غیر از رغبت…
حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بریست
حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بریست چراغ ما زسر شام تا سحرسحریست سر امید اقامت در این بساط کراست چوشمع مرکزرنگیم ورنگها سفریست صدای تست کزینکوه…
حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت
حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت جانکنیها، ریشهای در تیشهٔ فرهاد داشت دل بهکلفت سخت مجبوراست از قسمت مپرس آه از آن آیینهکز جوش…
خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم
خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم چندانکه فراموش توام یاد تو دارم این ناله که قد میکشد از سینهٔ تنگم تصویر نهال ز غم آزاد…
خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش
خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش گشت در گرد یتیمی خشک آب گوهرش گر به این شوخی کند عکس تو سیر آینه میتپد برخود…
خنده تنها نه همین برگل و سوسن تیغ است
خنده تنها نه همین برگل و سوسن تیغ است صبح را هم نفس ازسینهکشیدن تیغ است غنچهای نیستکه زخمی زتبسم نخورد باخبر باش که انداز…
برق آفت لمعه در بیضبطی اسرار داشت
برق آفت لمعه در بیضبطی اسرار داشت نعرهٔ منصور تا گردن فرازد دار داشت نغمهٔ تار نفس بیمژدهٔ وصلی نبود نبض دل تا میتپید آواز…
خیالت در غبار دل صفاپردازیی دارد
خیالت در غبار دل صفاپردازیی دارد پری در طبع سنگ افسون میناسازیی دارد نمیدانم چسان پوشد کسی راز محبت را حیا هم با همه اخفا…
داغم از کیفت آگاهی و اوهام هم
داغم از کیفت آگاهی و اوهام هم جنس بسیار است و نقد فرصت ناکام کم آنقدر از شهرت هستی خجالت مایهام کز نگین من چو…
در این گلشن کدامین شعله با این تاب میگردد
در این گلشن کدامین شعله با این تاب میگردد که از شبنم به چشم لاله و گل آب میگردد دلیل عاجزان با درد دارد نسبت…
در جنونم موی سر سامان راحت چیده است
در جنونم موی سر سامان راحت چیده است خاک این صحرا لب خشکه را لیسیده است تاگل محرومی ازگلزار وصلت چیده است سایهٔ بیدی سراپای…
در ربط خلق یکسر ناموسکبریاییست
در ربط خلق یکسر ناموسکبریاییست چونسبحه هر اینجا در عالم جداییست منعم به چتر و افسر اقبال میفروشد غافلکه بر سر ما بیسایگی هماییست وارستگی…
در عشق زپرواز نفس آینه برگیر
در عشق زپرواز نفس آینه برگیر هرچند رهت قطع شود باز ز سر گیر تا کی چو گهر در گره قطره فسردن توفان شو و…
در وصلم و سیرم بهگریبان خیال است
در وصلم و سیرم بهگریبان خیال است چون آینه پرواز نگاهم ته بال است بیقدری دل نیست جزآهنگ غرورش تا چینی ما خاک نگشتهست سفال…
درین حدیقه نهای قدردان حیرانی
درین حدیقه نهای قدردان حیرانی به شوخی مژه ترسم ورق بگردانی بهکار عشق نظرکن شکست دل درباب ز موج سیل عیانست حسن حیرانی صداع هستی…
دل از بهار خیال توگلشن رازست
دل از بهار خیال توگلشن رازست نگه به یاد جمالت بهشتپردازست خیال مرهمکافورگل فروش مباد به روی تیغ توام چشم زخم دل بازست توبرق جلوه،…
دل به زلف یار هم آرام نتوانستکرد
دل به زلف یار هم آرام نتوانستکرد این مسافر منزلی در شام نتوانست کرد جوش خط با آن فسون دستگاه دلبری وحشی حسن بتان را…
دل چو شد روشن جهان هم مشرب او میشود
دل چو شد روشن جهان هم مشرب او میشود شش جهت در خانهٔ آیینه یکرو میشود جوهر اخلاق نقصان میکشد از انفعال برگ گر هر…
دل ز اوهام غبارآلودست
دل ز اوهام غبارآلودست زنگ آیینهٔ آتش، دودست عمرها شدکه چو موجگهرم بال پرواز قفس فرسودست طرف عجز غرور ست ابنجا سجدهها آینهٔ مسجودست معنی…
دل مضطرب یأس و نفس ناله به چنگ است
دل مضطرب یأس و نفس ناله به چنگ است دریاب که خون رگ ساز تو چه رنگ است تا راه سلامت سپری محو عدم باش…
دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد
دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد ز اوراق کتاب رنگ گل جزوی به سر دارد چهمکاناستکیرد بهرای شوق از خط خوبان نگاه…
دوری بزمت در غم و شادی گر کند این می قسمت جامم
دوری بزمت در غم و شادی گر کند این می قسمت جامم صبح نخندد بر رخ روزم، شمع نگرید بر سر شامم صورت و معنی…
دی ترنگی از شکست ساغرم کل کرد و ریخت
دی ترنگی از شکست ساغرم کل کرد و ریخت ششجهت کیفیت چشم ترم گل کرد و ریخت شب چو شمعم وعدهٔ دیدار در آتش نشاند…
راحت کجاست گر دلت از خویش رسته نیست
راحت کجاست گر دلت از خویش رسته نیست درآتش است نعل سپندیکه جسته نیست جز وحشت از متاع جهان برنداشتیم بر ما مبند تهمت باری…
رفت مرآت دل از کلفت آفاق به رنگ
رفت مرآت دل از کلفت آفاق به رنگ مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ ساغر قسمت هر کس ازلی میباشد شیشه می…
رنگ در دل داشتم روشنگر ادراک برد
رنگ در دل داشتم روشنگر ادراک برد همچو سیل این خانه را افسون رفتن پاک برد در سرم بیمغزی شور هوس پیچیده بود وصلگوهریابد آن…
روزی که عشق رنگ جهان نقش بسته بود
روزی که عشق رنگ جهان نقش بسته بود تقدیر، نوک خامهٔ صنعت شکسته بود عیش و غمی که نوبر باغ تجدد است چندین هزار مرتبه…
ز بخت نارسا نگرفت دستمگردن مینا
ز بخت نارسا نگرفت دستمگردن مینا مگر مژگان دماند اشک وگیرد دامن مینا درین میخانهتا ساغرکشی ساز ندامتکن گلوی بسملی میافشرد خندیدن مینا زبان تاک…
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند
ز بعد ما نه غزل نی قصیده میماند ز خامهها دو سه اشک چکیده میماند چمن به خاطر وحشت رسیده میماند بساط غنچه به دامان…
ز خودفروشی پرواز بسکه دارم ننگ
ز خودفروشی پرواز بسکه دارم ننگ چو اشک شمع چکیدهست خونم آنسوی رنگ به قدرآگهی اسباب وحشت است اینجا سواد دیدهٔ آهو بس است داغ…
ز ساز جسم هزار انفعال میگذرد
ز ساز جسم هزار انفعال میگذرد چو رشحهای که ز ظرف سفال میگذرد دمیدن همه زبن خاکدانگل خواریست بهار آبلهها پایمال میگذرد غبار شیشهٔ ساعت…
ز فیض گریهٔ سرشار افسردن فراموشم
ز فیض گریهٔ سرشار افسردن فراموشم به رنگ چشمه آب دیده دارد آتش جوشم جنونی در گره دارم به ذوق سرمه گردیدن سپند بیقرارم ناله…
زان زر و سیم که این مردم باذل بخشند
زان زر و سیم که این مردم باذل بخشند یک درم مهر دو لبکو که به سایل بخشند جود مطلق به حسابیستکه از فضل قدیم…
زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه
زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه کرد توفانها بهشت و کوثر اندر آینه جلوهٔ او هرکجا تیغ تغافل آب داد خون حیرت ریخت جوش…
زندگی سد ره جولان ماست
زندگی سد ره جولان ماست خاک ما گل کرده ی آب بقاست با چنین بیدست و پاییهای عجز بسمل ما را تپیدن خونبهاست هرکجا سرو…
زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره
زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره دانهٔ ما را چو گوهر نیست حاصل جز گره از امل محملکش صدکاروان نومیدیام سبحه درگردن نمیبندد…
سادگی باغیست طبع عافیتآهنگ را
سادگی باغیست طبع عافیتآهنگ را وقف طاووسان رعناکنگل نیرنگ را دل چوخونگرددبهار تازهرویی صیدتست موج صهبا دام پروازست مرغ رنگ را طبع ظالم را قوی…
سجود خاک راحتگرهوا جوشاند ازسرها
سجود خاک راحتگرهوا جوشاند ازسرها تپیدن محمل دریاکشد بر دوشگوهرها شب هجرت به آن توفان غبارانگیخت آه من که میدان پریدن تنگ شد بر چشم…
سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش
سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش به صد عجز حنا خون بهار افتاد در پایش گلستان آب شد از شرم رخسار عرقناکش صدف لب…
سرکشیها به مرگ راهبرست
سرکشیها به مرگ راهبرست گردن موج را حباب سرست نیست در رنگ اعتبار ثبات آبروها چو موج درگذرست سفله بر خردههای زر نازد لاف پرواز…
سعی ناپیدا و حسرتها دویدن آرزوست
سعی ناپیدا و حسرتها دویدن آرزوست شمعتصویریمو اشکما چکیدن آرزوست بسملتسلیم هستی طاقتکوشش نداشت آن که ما را کرد محتاج تپیدن آرزوست دست و پایی…
سیرابی ازین باغ هوس، یاسپرست است
سیرابی ازین باغ هوس، یاسپرست است کو صبح و چهشبنم ز نفسشستن دست است پیچ و خم موجگهر بحر خیالیم این زلف هوس را نه…
شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود
شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود ناله هم غیر صدایکف افسوس نبود از خودم میبرد آن سیلکه چون ریگ روان آبش ازآینهٔ…
شبکه حسنش برعرق پیچید سامان قدح
شبکه حسنش برعرق پیچید سامان قدح ناز مستی بود گلباز چراغان قدح محو آنکیفیتیم از ما به غفلت نگذری عالم آبیست سیر چشمگریان قدح هرکجا…
شده فهم مقصد عالمی زتلاش هرزه قدم غلط
شده فهم مقصد عالمی زتلاش هرزه قدم غلط ته پاستکعبه و دیر اگر نکنیم راه عدم غلط به غبار مرحلهٔ هوس اثر نفس نشکافتکس بهکجا…
شکست حادثه بر ما نیافت دست کمین
شکست حادثه بر ما نیافت دست کمین نرفت دامن عریان تنی به غارت چین صفای دل نکشد خجلت گرانی جسم بهآب، آینه مشکل نمد شود…
شوخی که جهان گرد جنون نظر اوست
شوخی که جهان گرد جنون نظر اوست از آینه تاکنج تغافل سفر اوست تمکین چقدر منفعل طرز خرام است نه قلزم امکان، عرق یک گهر…