چون سروکلفتی چند پیچیده‌اند بر ما

چون سروکلفتی چند پیچیده‌اند بر ما بار دگر نداریم دل چیده‌اند بر ما بریک نفس نشاید تکلیف صد فغان بست نی‌های این نیستان نالیده‌اند بر…

ادامه مطلب

چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفته‌ایم

چون قلم راه تجرد بسکه تنها رفته‌ایم سایه از ما هر قدم وامانده و ما رفته‌ایم دیده‌ها تا دل همه خمیازهٔ ما می‌کشند جای ما…

ادامه مطلب

حاشاکه مرا طعن‌کسان بر سقط آرد

حاشاکه مرا طعن‌کسان بر سقط آرد چون خامه قط تازه خورد حسن خط آرد داغ است دل ساده زتشنیع تکلف بر مهمله‌ها خرده‌گسرفتن نقط آرد…

ادامه مطلب

حریفیها‌ی عشق ازهرکس وناکس نمی آید

حریفیها‌ی عشق ازهرکس وناکس نمی آید شنای قلزم آتش ز خار و خس نمی‌آید تلاش حرص دون‌طینت ندارد چاره از دنیا به غیر از رغبت…

ادامه مطلب

حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بری‌ست

حضورکلبهٔ فقر از تکلفات بری‌ست چراغ ما زسر شام تا سحرسحری‌ست سر امید اقامت در این بساط کراست چوشمع مرکزرنگیم ورنگها سفری‌ست صدای تست کزین‌کوه…

ادامه مطلب

حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت

حیرتم عمری به امید ندامت شاد داشت جان‌کنیها، ریشه‌ای در تیشهٔ فرهاد داشت دل به‌کلفت سخت مجبوراست از قسمت مپرس آه از آن آیینه‌کز جوش…

ادامه مطلب

خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم

خاموشم و بیتابی فریاد تو دارم چندانکه فراموش توام یاد تو دارم این ناله‌ که قد می‌کشد از سینهٔ تنگم تصویر نهال ز غم آزاد…

ادامه مطلب

خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش

خط مشکین شد وبال غنچهٔ جان پرورش گشت در گرد یتیمی خشک آب گوهرش گر به این شوخی‌ کند عکس تو سیر آینه می‌تپد برخود…

ادامه مطلب

خنده تنها نه همین برگل و سوسن تیغ است

خنده تنها نه همین برگل و سوسن تیغ است صبح را هم نفس ازسینه‌کشیدن تیغ است غنچه‌ای نیست‌که زخمی زتبسم نخورد باخبر باش که انداز…

ادامه مطلب

برق آفت لمعه در بی‌ضبطی اسرار داشت

برق آفت لمعه در بی‌ضبطی اسرار داشت نعرهٔ منصور تا گردن فرازد دار داشت نغمهٔ تار نفس بی‌مژدهٔ وصلی نبود نبض دل تا می‌تپید آواز…

ادامه مطلب

خیالت در غبار دل صفاپردازیی دارد

خیالت در غبار دل صفاپردازیی دارد پری در طبع سنگ افسون میناسازیی دارد نمی‌دانم چسان پوشد کسی راز محبت را حیا هم با همه اخفا…

ادامه مطلب

داغم از کیفت آگاهی و اوهام هم

داغم از کیفت آگاهی و اوهام هم جنس بسیار است و نقد فرصت ناکام کم آنقدر از شهرت هستی خجالت مایه‌ام کز نگین من چو…

ادامه مطلب

در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد

در این ‌گلشن ‌کدامین شعله با این تاب می‌گردد که از شبنم به چشم لاله و گل آب می‌گردد دلیل عاجزان با درد دارد نسبت…

ادامه مطلب

در جنونم موی سر سامان راحت چیده است

در جنونم موی سر سامان راحت چیده است خاک این صحرا لب خش‌که را لیسیده است تاگل محرومی ازگلزار وصلت چیده است سایهٔ بیدی سراپای…

ادامه مطلب

در ربط خلق یکسر ناموس‌کبریایی‌ست

در ربط خلق یکسر ناموس‌کبریایی‌ست چون‌سبحه هر اینجا در عالم جدایی‌ست منعم به چتر و افسر اقبال می‌فروشد غافل‌که بر سر ما بی‌سایگی همایی‌ست وارستگی…

ادامه مطلب

در عشق زپرواز نفس آینه برگیر

در عشق زپرواز نفس آینه برگیر هرچند رهت قطع شود باز ز سر گیر تا کی چو گهر در گره قطره فسردن توفان شو و…

ادامه مطلب

در وصلم و سیرم به‌گریبان خیال است

در وصلم و سیرم به‌گریبان خیال است چون آینه پرواز نگاهم ته بال است بیقدری دل نیست جزآهنگ غرورش تا چینی ما خاک نگشته‌ست سفال…

ادامه مطلب

درین حدیقه‌ نه‌ای قدردان حیرانی

درین حدیقه‌ نه‌ای قدردان حیرانی به شوخی مژه ترسم ورق بگردانی به‌کار عشق نظرکن شکست دل درباب ز موج سیل عیانست حسن حیرانی صداع هستی…

ادامه مطلب

دل از بهار خیال توگلشن رازست

دل از بهار خیال توگلشن رازست نگه به یاد جمالت بهشت‌پردازست خیال مرهم‌کافورگل فروش مباد به روی تیغ توام چشم زخم دل بازست توبرق جلوه‌،…

ادامه مطلب

دل به زلف یار هم آرام نتوانست‌کرد

دل به زلف یار هم آرام نتوانست‌کرد این مسافر منزلی در شام نتوانست کرد جوش خط با آن فسون دستگاه دلبری وحشی حسن بتان را…

ادامه مطلب

دل چو شد روشن جهان هم مشرب او می‌شود

دل چو شد روشن جهان هم مشرب او می‌شود شش جهت در خانه‌ٔ آیینه یک‌رو می‌شود جوهر اخلاق نقصان می‌کشد از انفعال برگ گر هر…

ادامه مطلب

دل ز اوهام غبارآلودست

دل ز اوهام غبارآلودست ‌زنگ آیینهٔ آتش‌، دودست عمرها شدکه چو موج‌گهرم بال پرواز قفس فرسودست طرف عجز غرور ست ابنجا سجده‌ها آینهٔ مسجودست معنی…

ادامه مطلب

دل‌ مضطرب یأس ‌و نفس ناله به‌ چنگ است

دل‌ مضطرب یأس ‌و نفس ناله به‌ چنگ است دریاب‌ که خون رگ ساز تو چه رنگ است تا راه سلامت سپری محو عدم باش…

ادامه مطلب

دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد

دماغ بلبل ما کی هوای بال و پر دارد ز اوراق ‌کتاب رنگ گل جزوی به سر دارد چه‌مکان‌است‌کیرد بهرای شوق از خط خوبان نگاه…

ادامه مطلب

دوری بزمت در غم‌ و شادی ‌گر کند این می قسمت جامم

دوری بزمت در غم‌ و شادی ‌گر کند این می قسمت جامم صبح نخندد بر رخ روزم‌، شمع نگرید بر سر شامم صورت و معنی…

ادامه مطلب

د‌ی ترنگی از شکست ساغرم ‌کل ‌کرد و ریخت

د‌ی ترنگی از شکست ساغرم ‌کل ‌کرد و ریخت ششجهت ‌کیفیت چشم ترم‌ گل‌ کرد و ریخت شب چو شمعم وعدهٔ دیدار در آتش نشاند…

ادامه مطلب

راحت‌ کجاست گر دلت‌ از خویش رسته نیست

راحت‌ کجاست گر دلت‌ از خویش رسته نیست درآتش است نعل سپندی‌که جسته نیست جز وحشت از متاع جهان برنداشتیم بر ما مبند تهمت باری…

ادامه مطلب

رفت مرآت دل از کلفت آفاق به رنگ

رفت مرآت دل از کلفت آفاق به رنگ مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ ساغر قسمت هر کس ازلی می‌باشد شیشه می…

ادامه مطلب

رنگ در دل داشتم روشنگر ادراک برد

رنگ در دل داشتم روشنگر ادراک برد همچو سیل این خانه را افسون رفتن پاک برد در سرم بی‌مغزی شور هوس پیچیده بود وصل‌گوهریابد آن…

ادامه مطلب

روزی‌ که عشق رنگ جهان نقش بسته بود

روزی‌ که عشق رنگ جهان نقش بسته بود تقدیر، نوک خامهٔ صنعت شکسته بود عیش و غمی که نوبر باغ تجدد است چندین هزار مرتبه…

ادامه مطلب

ز بخت نارسا نگرفت دستم‌گردن مینا

ز بخت نارسا نگرفت دستم‌گردن مینا مگر مژگان دماند اشک وگیرد دامن مینا درین میخانه‌تا ساغرکشی ساز ندامت‌کن گلوی بسملی می‌افشرد خندیدن مینا زبان تاک…

ادامه مطلب

ز بعد ما نه غزل نی قصیده می‌ماند

ز بعد ما نه غزل نی قصیده می‌ماند ز خامه‌ها دو سه اشک چکیده می‌ماند چمن به خاطر وحشت رسیده می‌ماند بساط غنچه به دامان…

ادامه مطلب

ز خودفروشی پرواز بسکه دارم ننگ

ز خودفروشی پرواز بسکه دارم ننگ چو اشک شمع چکیده‌ست خونم آنسوی رنگ به قدرآگهی اسباب وحشت است اینجا سواد دیدهٔ آهو بس است داغ…

ادامه مطلب

ز ساز جسم هزار انفعال می‌گذرد

ز ساز جسم هزار انفعال می‌گذرد چو رشحه‌ای‌ که ز ظرف سفال می‌گذرد دمیدن همه زبن خاکدان‌گل خواری‌ست بهار آبله‌ها پایمال می‌گذرد غبار شیشهٔ ساعت…

ادامه مطلب

ز فیض‌ گریهٔ سرشار افسردن فراموشم

ز فیض‌ گریهٔ سرشار افسردن فراموشم به رنگ چشمه آب دیده دارد آتش جوشم جنونی در گره دارم به ذوق سرمه ‌گردیدن سپند بیقرارم ناله…

ادامه مطلب

زان زر و سیم ‌که این مردم باذل بخشند

زان زر و سیم ‌که این مردم باذل بخشند یک درم مهر دو لب‌کو که به سایل بخشند جود مطلق به حسابی‌ست‌که از فضل قدیم…

ادامه مطلب

زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه

زد عرق پیمانه حسنی ساغر اندر آینه کرد توفانها بهشت و کوثر اندر آینه جلوهٔ او هرکجا تیغ تغافل آب داد خون حیرت ریخت جوش…

ادامه مطلب

زندگی سد ره جولان ماست

زندگی سد ره جولان ماست خاک ما گل‌ کرده ی آب بقاست با چنین بی‌دست و پایی‌های عجز بسمل ما را تپیدن خونبهاست هرکجا سرو…

ادامه مطلب

زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره

زین چمن درکف ندارد غنچهٔ دل جز گره دانهٔ ما را چو گوهر نیست حاصل جز گره از امل محمل‌کش صدکاروان نومیدی‌ام سبحه درگردن نمی‌بندد…

ادامه مطلب

سادگی باغی‌ست طبع عافیت‌آهنگ را

سادگی باغی‌ست طبع عافیت‌آهنگ را وقف طاووسان رعناکن‌گل نیرنگ را دل چوخون‌گرددبهار تازه‌رویی صیدتست موج صهبا دام پروازست مرغ رنگ را طبع ظالم را قوی…

ادامه مطلب

سجود خاک راحت‌گرهوا جوشاند ازسرها

سجود خاک راحت‌گرهوا جوشاند ازسرها تپیدن محمل دریاکشد بر دوش‌گوهرها شب هجرت به آن توفان غبارانگیخت آه من که میدان پریدن‌ تنگ شد بر چشم…

ادامه مطلب

سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش

سر تاراج گلشن داشت سرو فتنه بالایش به صد عجز حنا خون بهار افتاد در پایش گلستان آب شد از شرم رخسار عرقناکش صدف لب…

ادامه مطلب

سرکشیها به مرگ راهبرست

سرکشیها به مرگ راهبرست گردن موج را حباب سرست نیست در رنگ اعتبار ثبات آبروها چو موج درگذرست سفله بر خرده‌های زر نازد لاف پرواز…

ادامه مطلب

سعی ناپیدا و حسرتها دویدن آرزوست

سعی ناپیدا و حسرتها دویدن آرزوست شمع‌تصویریم‌و اشک‌ما چکیدن آرزوست بسمل‌تسلیم هستی طاقت‌کوشش نداشت آن ‌که ما را کرد محتاج تپیدن آرزوست دست و پایی…

ادامه مطلب

سیرابی ازین باغ هوس‌، یاس‌پرست است

سیرابی ازین باغ هوس‌، یاس‌پرست است کو صبح و چه‌شبنم ز نفس‌شستن ‌دست است پیچ و خم موج‌گهر بحر خیالیم این زلف هوس را نه…

ادامه مطلب

شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود

شب که جز یأس به کام دل مأیوس نبود ناله هم غیر صدای‌کف افسوس نبود از خودم می‌برد آن سیل‌که چون ریگ رو‌ان آبش ازآینهٔ…

ادامه مطلب

شب‌که حسنش برعرق پیچید سامان قدح

شب‌که حسنش برعرق پیچید سامان قدح ناز مستی بود گلباز چراغان قدح محو آن‌کیفیتیم از ما به غفلت نگذری عالم آبی‌ست سیر چشم‌گریان قدح هرکجا…

ادامه مطلب

شده فهم مقصد عالمی زتلاش هرزه قدم غلط

شده فهم مقصد عالمی زتلاش هرزه قدم غلط ته پاست‌کعبه و دیر اگر نکنیم راه عدم غلط به غبار مرحلهٔ هوس اثر نفس نشکافت‌کس به‌کجا…

ادامه مطلب

شکست حادثه بر ما نیافت دست‌ کمین

شکست حادثه بر ما نیافت دست‌ کمین نرفت دامن عریان تنی به غارت چین صفای دل نکشد خجلت گرانی جسم به‌آب‌، آینه مشکل نمد شود…

ادامه مطلب

شوخی که جهان‌ گرد جنون نظر اوست

شوخی که جهان‌ گرد جنون نظر اوست از آینه تاکنج تغافل سفر اوست تمکین چقدر منفعل طرز خرام است نه قلزم امکان، عرق یک گهر…

ادامه مطلب