گرشوق به راهت قدمی پیش برآرد

گرشوق به راهت قدمی پیش برآرد چون آبله بالیدنم از خویش برآرد آنجاکه خیال تو دهد عرض تجمل تنهایی‌ام از هر دو جهان بیش برآرد…

ادامه مطلب

گریک نفس آیینه‌کنی نقش قدم را

گریک نفس آیینه‌کنی نقش قدم را بر خاک نشانی هوس ساغر جم را معنی نظران سبق هستی موهوم بیرون شق خامه ندیدند رقم را بیهوده…

ادامه مطلب

گه ازموی میان شهرت دهد نازک خیالی را

گه ازموی میان شهرت دهد نازک خیالی را گهی از چین ابرو سکته خواند بیت‌عالی را زبان حال خط دارد حدیث شکر لعلش ازین‌طوطی توان‌آموختن…

ادامه مطلب

ما را نه غروری‌ست نه فرّی نه ‌کلاهی

ما را نه غروری‌ست نه فرّی نه ‌کلاهی خاکیم به ‌زیر قدم خویش نگاهی آنجا که قناعت‌ کند ایجاد تسلی گرم است سرکوه به زیر…

ادامه مطلب

ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود

ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود شخص از خود رفته در آیینه‌ها تمثال بود سوختن همچون سپند از ننگ ایجادم رهاند ورنه هستی برلب…

ادامه مطلب

مجو از ناله‌ام تاب نفس در سینه دزدیدن

مجو از ناله‌ام تاب نفس در سینه دزدیدن که این طومار حسرت بر ندارد ننگ پیچیدن شهادتگاه عشق است این مکن فکر تن آسانی. میسر…

ادامه مطلب

مد بقا کجا به مه و سال می‌کشد

مد بقا کجا به مه و سال می‌کشد نقاش رنگ هرچه‌ کشد بال می‌کشد واماندگی به قافلهٔ اعتبار نیست پیش است هرچه شمع ز دنبال…

ادامه مطلب

مشت عرق زجبهه به هر باب ریختم

مشت عرق زجبهه به هر باب ریختم آلوده بود دست طمع آب ریختم طوف خودم به مغز رساند از تلاش پوچ گوهر شد آن کفی‌…

ادامه مطلب

مکتوب من به هرکه برد باد می‌برد

مکتوب من به هرکه برد باد می‌برد تا یاد کس رسیدنم از یاد می‌برد پرواز رنگ من اگر آید به امتحان مانی شکست خامه به…

ادامه مطلب

من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم

من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم سر آبله‌ دماغی ته پا بلند کردم در و بام اوج عزت چقدر شکست پستی که غبار هرزه…

ادامه مطلب

موج گوهرطینتان‌، گر شوخی افزون کرده‌اند

موج گوهرطینتان‌، گر شوخی افزون کرده‌اند پای درد دامن سری از جیب بیرون کرده‌اند کهکشان دیدی شکست رنگ هم فهمیدنی‌ست بیخودان در لغزش پا سیر…

ادامه مطلب

می‌روم از خو‌یش ‌و حسرت گر‌م‌ اشک افشاندن است

می‌روم از خو‌یش ‌و حسرت گر‌م‌ اشک افشاندن است در رهت ما را چو مژگان‌ گریه گرد دامن است ما ضعیفان را اسیر ساز پروا‌زست…

ادامه مطلب

نام شاهان کز نگین گل کرده کر و فر به چنگ

نام شاهان کز نگین گل کرده کر و فر به چنگ عبرتی بیرون چکیده‌ست از فشار چشم تنگ صدر استغنای یار آمادهٔ تعظیم ماست یک…

ادامه مطلب

ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی

ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی چمن فریاد بلبل می‌کند گر بشکنی؟نگی از این کهسار مگذر بی‌ادب‌ کز درد یکرنگی پری در شیشه نالدگر…

ادامه مطلب

نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست

نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست غنچه‌ها را خامشی شیرازهٔ بال و پرست هیچکس را حاصل جمعیت ازاسباب نیست بحر را هم موج بیتابی…

ادامه مطلب

نشسته‌ایم به یادت زگریه تنگ در آب

نشسته‌ایم به یادت زگریه تنگ در آب شکسته‌ایم چوگوهر هزار رنگ در آب همین نه طاقتم ازگریه داغ خودداری‌ست نشست دست ز تمکین‌کدام سنگ درآب…

ادامه مطلب

نفس بوالهوسان بر دل ر‌وشن تیغ است

نفس بوالهوسان بر دل ر‌وشن تیغ است شمع افروخته را جنبش دامن تیغ است شیشه‌ را سرکشی‌ خویش نشانده ست به خون گردن بی‌ادبان را…

ادامه مطلب

نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست

نقش دیبای هنر فرش ره اهل صفاست عافیت در خانهٔ آیینه نقش بوریاست تا تبسم با لب‌ گلشن ‌فریبت آشناست از خجالت غنچه را پیراهن…

ادامه مطلب

نمی‌باشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم

نمی‌باشد تهی یک پرده از آهنگ تسخیرم زهستی تا عدم پیچیده است آواز زنجیرم چو خاکستر شوم‌، داغم به مرهم آشنا گردد گداز خویش دارد…

ادامه مطلب

نه با سازهوس جوشد نه برکسب هنرپیچد

نه با سازهوس جوشد نه برکسب هنرپیچد طبیعت چون رسا افتد به معنی بیشتر پیچد به این آشفتگی ما را کجا راحت چه جمعیت هوای…

ادامه مطلب

نه غنچه سر به گریبان‌ کشیده می‌ماند

نه غنچه سر به گریبان‌ کشیده می‌ماند ز سایه سرو هم اینجا خمیده می‌ماند زمین و زلزله‌،‌گردون و صد جنون گردش در این دو ورطه…

ادامه مطلب

نوبهار آرد به امداد من بیمارگل

نوبهار آرد به امداد من بیمارگل تا به جای رنگ ‌گردانم به‌ گرد یار گل در گلستانی که شرم آیینه‌دار ناز اوست محو شبنم می‌شود…

ادامه مطلب

نیست با حسنت مجال‌گفتگو آیینه را

نیست با حسنت مجال‌گفتگو آیینه را سرمه می‌ریزد نگاهت درگلو آیینه را غیر جوهر در تماشای خط نو رسته‌ات می‌کند صد آرزو دردل نموآیینه را…

ادامه مطلب

هر چند نیست بی‌سبب از غم‌گریستن

هر چند نیست بی‌سبب از غم‌گریستن باید ز شرم دیدهٔ بی نم‌ گریستن تاکی به رنگ طفل مزاجان روزگار بر بیش شاد بودن و بر…

ادامه مطلب

هرجا روی ای ناله سلامی ببر ازما

هرجا روی ای ناله سلامی ببر ازما یادش دل ما برد به جای دگر از ما امید حریف نفس سست عنان نیست ما را برسانید…

ادامه مطلب

هرکجا لعل تو رنگ خنده مستانه ریخت

هرکجا لعل تو رنگ خنده مستانه ریخت از خجالت آب‌گوهر چون می‌از پیمانه ریخت در غبار خاطر ما صد جهان عشرت گم است آبروی‌ گنجها…

ادامه مطلب

هرگه به برگ و ساز معیشت‌ گریستم

هرگه به برگ و ساز معیشت‌ گریستم خندیدم آنقدر که به طاقت گریستم چون شمع‌ کلفت سحری داشتم به پیش دور از وطن نرفته به…

ادامه مطلب

همت من از نشان جاه چون ناوک‌ گذشت

همت من از نشان جاه چون ناوک‌ گذشت زین نگین نامم نگاهی بود کز عینک‌ گذشت طبع دون کاش از نشاط دهر گردد منفعل نیست‌…

ادامه مطلب

همیشه سنگدلانند نامدار طرب

همیشه سنگدلانند نامدار طرب ز خنده نقش نگین را به هم نیاید لب زبان حاسد وتمهید راستی غلط است کجی به در نتوان برد از…

ادامه مطلب

هوس‌پیمایی جاهت خمارآلود غم دارد

هوس‌پیمایی جاهت خمارآلود غم دارد رعونت‌ گر نخواهی نقش پا هم جام‌جم دارد مزاج آتشین‌کم نیست چون‌گل خرمن ما را به آن‌ برقی‌ که باید…

ادامه مطلب

وداع سرکشی‌کن‌گر دلت راحت‌کمین باشد

وداع سرکشی‌کن‌گر دلت راحت‌کمین باشد چو آتش داغ شد جمعیتش نقش نگین باشد ز مرگ ما فلک را کی غبار حزن درگیرد ز خواب می…

ادامه مطلب

یا حسن‌گیر صورت آفاق یا نقاب

یا حسن‌گیر صورت آفاق یا نقاب فرش است امتیاز تو از جلوه تا نقاب گوهر چه عرض موج دهد دردل صدف دارد لب خموش به…

ادامه مطلب

یاران تمیز هستی بدخو نکرده‌اند

یاران تمیز هستی بدخو نکرده‌اند از شمع چیده‌اند گل و بو نکرده‌اند آیین حسن جوهر سعی بصیرت است کوران تلاش وسمهٔ ابرو نکرده‌اند وارستگان ز…

ادامه مطلب

یکدم آسایش به صد ابرام پیدا کرده‌ایم

یکدم آسایش به صد ابرام پیدا کرده‌ایم سعی‌ها شد خاک تا آرام پیدا کرده‌ایم تیره بختی نیز مفت دستگاه عجز ماست روز اگر گم‌ گشت…

ادامه مطلب

آخر به لو‌ح آ‌ینهٔ اعتبار ما

آخر به لو‌ح آ‌ینهٔ اعتبار ما چیزی نوشتنی‌ست یه خط غبارما بزم از دل‌گداخته لبریز می‌شود مینا اگرکنند زسنگ مزارما آتش به دامن است‌کف دست…

ادامه مطلب

از بس قماش دامن دلدار نازک است

از بس قماش دامن دلدار نازک است دستم زکار اگر نرود کار نازک است از طوف‌گلشنت ادبم منع می‌کند کیفیت درشتی این خار نازک است…

ادامه مطلب

از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است

از چمن تا انجمن جوش بهار رحمت است دیده هرجا باز می‌ گردد دچار رحمت است خواه ظلمت‌کن تصور خواه نور آگاه باش هرچه اندیشی…

ادامه مطلب

از سپند مایه می‌یابد سراغ ناله را

از سپند مایه می‌یابد سراغ ناله را گرد پیشاهنگ کرد این کاروان دنباله را داغ حسرت سرمه‌گرداند به دلها ناله را برلب آواز شکسن نیست…

ادامه مطلب

از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح

از کواکب گل فشاند چرخ در دامان صبح آفتاب آیینه ‌کارد در ره جولان صبح باطن پیران فروغ‌آباد چندین آگهی‌ست فیض دارد گوهری ازگنج بی‌پایان…

ادامه مطلب

ازین بساط‌کسی داغ آرمیدن رفت

ازین بساط‌کسی داغ آرمیدن رفت که با وجود نفس غافل ازتپیدن رفت درین چمن سرتسلیم آفتیم همه گلی‌که برق خزانش‌نزد به چید‌ن رفت ز بس‌گد‌از…

ادامه مطلب

اشک ‌گهر طینت ما راه تپش سر نکند

اشک ‌گهر طینت ما راه تپش سر نکند طفل دبستان ادب این سبق از بر نکند وسوسه بر هم نزند رابطهٔ ساز یقین کوه‌گران حوصله…

ادامه مطلب

آگاهی دل انجمن اختلاف شد

آگاهی دل انجمن اختلاف شد عکسش فروگرفت چو آیینه صاف شد کام و زبان به سرمه‌اش از خاک پرکند گویاییی‌که تشنهٔ لاف وگزاف شد بر…

ادامه مطلب

اگر زین رنگ‌، تمکین می‌زند موج از سراپایش

اگر زین رنگ‌، تمکین می‌زند موج از سراپایش خرام خویش هم مشکل تواند برد از جایش به غارت رفتهٔ گرد خرام او دلی دارم که…

ادامه مطلب

الهی سخت بی‌برگم به ساز طاعت‌اندوزی

الهی سخت بی‌برگم به ساز طاعت‌اندوزی همین یک الله الله دارم آن هم‌گر تو آموزی ز تشویش نفس بر خویش می‌لرزم ازین غافل که شمع…

ادامه مطلب

آن جنگجو به ظاهر گرپشت داده است

آن جنگجو به ظاهر گرپشت داده است پنهان دری ز فتح نمایان‌گشاده است از بسکه سعی همت مردان فروتنی‌ست پشت سپه قوی به سوار پیاده…

ادامه مطلب

آنروز که پیدایی ما را اثری بود

آنروز که پیدایی ما را اثری بود در آینهٔ ذره غبار نظری بود نقشی ندمیدیم به صد رنگ تامل نقاش هوس خامهٔ موی ‌کمری بود…

ادامه مطلب

آهی به هوا چتر زد و چرخ برین‌ شد

آهی به هوا چتر زد و چرخ برین‌ شد داغی به غبار الم آسود و زمین شد بشکست طلسم دل و زد کوس محبت پاشید…

ادامه مطلب

ای به زلفت جوهر آیینهٔ دل تابها

ای به زلفت جوهر آیینهٔ دل تابها چون مژه دل بستهٔ چشم سیاهت خوابها اینقدر تعظیم نیرنگ خم ابروی کیست حیرت است از قبله روگرداندن…

ادامه مطلب

ای جوش بهارت چمن‌آرای تغافل

ای جوش بهارت چمن‌آرای تغافل چون چشم تو سر تا قدمت جای تغافل عمریست‌ که آوارهٔ امید نگاهیم ازگوشهٔ چشم تو به صحرای تغافل از…

ادامه مطلب

ای ز لعلت سخن ‌گلاب فروش

ای ز لعلت سخن ‌گلاب فروش نگه از نرگست شراب فروش تیغ ناز تو موجها دارد از سر بیدلان حباب فروش زبن دو نیرنگ قطع…

ادامه مطلب