سخن‌سنجی‌که مدح خلق نفریبد به وسواسش

سخن‌سنجی‌که مدح خلق نفریبد به وسواسش مسیحای جهان مرده گردد صبح انفاسش نفس محمل‌کش چندین غنا و فقر می‌باشد که در هر آمد و رفتی…

ادامه مطلب

سرکیست تا برد آرزو به غبار سجده‌کمینی‌ات

سرکیست تا برد آرزو به غبار سجده‌کمینی‌ات نرسید قطرت نه فلک به هوابیان زمینی‌ات نه حقیقت دویی آشنا، نه دلیل عین تو مآسوا به‌کجاست عکس…

ادامه مطلب

سعی نفس جز شمار گام ندارد

سعی نفس جز شمار گام ندارد قاصد ما نامه و پیام ندارد هر سر و چندین‌ جنون هواست د‌‌ر اینجا منزل کس احتیاج بام ندارد…

ادامه مطلب

سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار

سیر گلزار که یارب در نظر دارد بهار از پر طاووس دامن بر کمر دارد بهار شبنم ما را به حیرت آب می‌باید شدن کز…

ادامه مطلب

شب چشم نیم مستش وا شد ز خواب نیمی

شب چشم نیم مستش وا شد ز خواب نیمی در دست فتنه دادند جام شراب نیمی موج خجالت سرو پیداست از لب جو کز شرم…

ادامه مطلب

شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم

شباب رفت و من از یأس مبتلا ماندم به دام حلقهٔ مار از قد دو تا ماندم گذشت یار و من از هر چه بود…

ادامه مطلب

شبی‌که بی‌توجهان را به یاس تنگ برآرم

شبی‌که بی‌توجهان را به یاس تنگ برآرم ز ناله‌ای ‌که ‌کنم ‌کوه را ز سنگ برآرم چه دولتی‌ست‌ که در یاد آن بهار تبسم نفس…

ادامه مطلب

شعلهٔ بی‌طاقتی افسرده در خاکسترم

شعلهٔ بی‌طاقتی افسرده در خاکسترم صد شرر پرواز دارد بالش خواب از سرم سیرگلشن چیست تا درمان دل‌گیرد هوس می‌کند یاد تو از گل صد…

ادامه مطلب

شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کرده‌ام

شمعی از وحشت نگاهی انجمن گم کرده‌ام بلبلی از پر فشانیها چمن ‌گم کرده‌ام حسرت جاوبد از نایابی مطلب مپرس نارسایان آنچه می‌جویند من گم…

ادامه مطلب

شوق اگر بی‌پرده سازد حسرت مستور را

شوق اگر بی‌پرده سازد حسرت مستور را عرض یک‌خمیازه صحرا می‌کند مخمور را درد دل در پردهٔ محویتم خون می‌خورد از تحیر خشک بندی‌کرده‌ام ناسور…

ادامه مطلب

صبح است ازین مرحلهٔ یاس به در زن

صبح است ازین مرحلهٔ یاس به در زن چون صبح تو هم دامن آهی به‌ کمر زن کم نیستی از غیرت فریاد ضعیفان بر باد…

ادامه مطلب

صد شکرکه جز عجز گیاهی ندمیدیم

صد شکرکه جز عجز گیاهی ندمیدیم فری ندمیدیم و کلاهی ندمیدیم تا آبله پایی نکشد رنج خراشی خاری نشدیم از سر راهی ندمیدیم حسرت چه…

ادامه مطلب

صورت وهم به هستی متهم داریم ما

صورت وهم به هستی متهم داریم ما چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما محمل‌ماچون‌جرس دوش‌تپشهای‌دل‌است شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما آنقدر…

ادامه مطلب

ظالم چه خیال است مؤدب به ‌در آید

ظالم چه خیال است مؤدب به ‌در آید آن نیست‌ کجی کز دم عقربه به‌در آید می چاره‌گر کلفت زهاد نگردید توفان مگر از عهدهٔ…

ادامه مطلب

عبارت مختصر تا کی سوال وصل پیغامش

عبارت مختصر تا کی سوال وصل پیغامش مباد ای دشمن تحقیق از من بشنوی نامش برهمن‌ گو ببر زنار و زاهد سبحه آتش‌زن غرور ناز…

ادامه مطلب

عرق‌آلوده جمالی ز نظر می‌گذرد

عرق‌آلوده جمالی ز نظر می‌گذرد کزحیا چون عرقم آب ز سر می‌گذرد کیست از شوخی رنگ تو نبازد طاقت آب یاقوت هم اینجا ز جگر…

ادامه مطلب

عشق هویی زد به صد مستی جنون باز آمدیم

عشق هویی زد به صد مستی جنون باز آمدیم باده شورانگیخت بیرون خم راز آمدیم آینه صیقل زدن بی صید تمثالی نبود سینه در یادت…

ادامه مطلب

عمرها شد نقد دل بر چشم حیران است وام

عمرها شد نقد دل بر چشم حیران است وام آنچه می‌یابم به مینا می‌کنم تکلیف جام از زبان بینواییهای دل غافل مباش غنچه چندین تیغ…

ادامه مطلب

عنانم گر نگیرد خاطر آیینه سیمایی

عنانم گر نگیرد خاطر آیینه سیمایی به ‌قلب آسمانها می‌زنم از آه هیهایی ز سامان دو عالم آرزو مستغنی‌ام دارد شبستان خط جام و حضور…

ادامه مطلب

غبار فرصت از این خاکدان وهم مگیر

غبار فرصت از این خاکدان وهم مگیر که پیرگشت سحرتا دهن‌گشود به شیر امل به صبح قیامت رساند گرد نفس گذشت فرصت تقدیمت آن سوی…

ادامه مطلب

غم فراق چه و حسرت وصال تو چیست

غم فراق چه و حسرت وصال تو چیست تو خود تویی به‌ کجا رفته‌ای خیال تو چیست جهات دهر یک آغوش انس دارد و بس…

ادامه مطلب

فرصت انشایان هستی‌ گر تکلف ‌کرده‌اند

فرصت انشایان هستی‌ گر تکلف ‌کرده‌اند سکته مقداری در این مصرع توقف کرده‌اند از مآل زندگی جمعی ‌که دارند آگهی کارهای عالم از دست تأسف…

ادامه مطلب

فطرت آخر بر معاد از سعی اکمل می‌زند

فطرت آخر بر معاد از سعی اکمل می‌زند رشته چون تابیده شد خود را به مغزل می‌زند نشئهٔ تحقیق در صهبای این میخانه نیست مست…

ادامه مطلب

فهم حقیقت من و ما را بهانه‌ام

فهم حقیقت من و ما را بهانه‌ام خوابیده است هر دو جهان در فسانه‌ام چون بوی غنچه‌ای‌ که فتد در نقاب رنگ خون می‌خورد به…

ادامه مطلب

قفای زانوی پیری مقیم خلوت خویشم

قفای زانوی پیری مقیم خلوت خویشم کشیده پیکر خم درکمند وحدت خویشم صفای آینه می‌پرورم به رنگ طبیعت چراغ در ته دامان‌ گرفته ظلمت خویشم…

ادامه مطلب

خون شد دل و ز اشک اثر می‌کشد هنوز

خون شد دل و ز اشک اثر می‌کشد هنوز ساز آب‌گشت و نغمهٔ تر می‌کشد هنوز حیرت به نقش صفحهٔ امکان قلم‌کشید مژگان خمار زیر…

ادامه مطلب

کارجهان خواه عجز، خواه سری می‌کند

کارجهان خواه عجز، خواه سری می‌کند آگهی اینجا کجاست بیخبری می‌کند مقصد عزم نفس هیچ نمودار نیست یک تپش پا به ‌گل نامه‌بری می‌کند کیست…

ادامه مطلب

کدامین نشئه بیرون داد راز سینهٔ مینا

کدامین نشئه بیرون داد راز سینهٔ مینا که عکس موج می‌شد جوهرآیینهٔ مینا چنان صاف ست از زنگ‌کدورت سینهٔ مینا که می‌تابد چو جوهر نشئه…

ادامه مطلب

کف خاکستری می‌جوشم ازخود پاک می‌گردم

کف خاکستری می‌جوشم ازخود پاک می‌گردم چو آتش تا برآیم از سیاهی خاک می‌گردم شرار فطرت من غور این و آن نمی‌خواهد به گلشن می‌رسم…

ادامه مطلب

کو بقاگر نفست‌گشت مکرر پیدا

کو بقاگر نفست‌گشت مکرر پیدا پا ندارد چو سحر، چندکنی سر پیدا صفر اشکال فلک دوری مقصد افزود وهم تازیدکه شد حلقهٔ آن درپیدا شاهد…

ادامه مطلب

کی رود از خاطر آشفته‌ام سودای ناز

کی رود از خاطر آشفته‌ام سودای ناز مو به مویم ریشه دارد از خطش غوغای ناز عرش پرواز است معنی تا زمینگیرست لفظ اینقدر از…

ادامه مطلب

گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم

گذشت عمر و شکست دل آشکار نکردم هزارگل به بغل داشتم بهار نکردم جهان به ضبط نفس بود و من ز هرزه‌دویها به این کمند…

ادامه مطلب

گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم

گر به پرواز و گر از سعی تپیدن رفتم رفتم اما همه جا تا نرسیدن رفتم طرف دامن ز ضعیفی نشکستم چون شمع آخر از…

ادامه مطلب

گر حنا بر خاک پایت جبهه ساخواهد شدن

گر حنا بر خاک پایت جبهه ساخواهد شدن خون صدگلزار پا مال حنا خواهد شدن ما اسیران را به سامان‌گاه اقبال فنا تیغ قاتل سایهٔ…

ادامه مطلب

گر لعل خموشت‌کند آهنگ نواها

گر لعل خموشت‌کند آهنگ نواها دشنام‌، دعاها و بروهاست‌، بیاها خوبان به ته پیرهن از جامه برونند در غنچه ندارندگل این تنگ قباها رحمت ز…

ادامه مطلب

گرشوق به راهت قدمی پیش برآرد

گرشوق به راهت قدمی پیش برآرد چون آبله بالیدنم از خویش برآرد آنجاکه خیال تو دهد عرض تجمل تنهایی‌ام از هر دو جهان بیش برآرد…

ادامه مطلب

گریک نفس آیینه‌کنی نقش قدم را

گریک نفس آیینه‌کنی نقش قدم را بر خاک نشانی هوس ساغر جم را معنی نظران سبق هستی موهوم بیرون شق خامه ندیدند رقم را بیهوده…

ادامه مطلب

گه ازموی میان شهرت دهد نازک خیالی را

گه ازموی میان شهرت دهد نازک خیالی را گهی از چین ابرو سکته خواند بیت‌عالی را زبان حال خط دارد حدیث شکر لعلش ازین‌طوطی توان‌آموختن…

ادامه مطلب

ما را نه غروری‌ست نه فرّی نه ‌کلاهی

ما را نه غروری‌ست نه فرّی نه ‌کلاهی خاکیم به ‌زیر قدم خویش نگاهی آنجا که قناعت‌ کند ایجاد تسلی گرم است سرکوه به زیر…

ادامه مطلب

ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود

ماضی ومستقبل این بزم حیرت حال بود شخص از خود رفته در آیینه‌ها تمثال بود سوختن همچون سپند از ننگ ایجادم رهاند ورنه هستی برلب…

ادامه مطلب

مجو از ناله‌ام تاب نفس در سینه دزدیدن

مجو از ناله‌ام تاب نفس در سینه دزدیدن که این طومار حسرت بر ندارد ننگ پیچیدن شهادتگاه عشق است این مکن فکر تن آسانی. میسر…

ادامه مطلب

مد بقا کجا به مه و سال می‌کشد

مد بقا کجا به مه و سال می‌کشد نقاش رنگ هرچه‌ کشد بال می‌کشد واماندگی به قافلهٔ اعتبار نیست پیش است هرچه شمع ز دنبال…

ادامه مطلب

مشت عرق زجبهه به هر باب ریختم

مشت عرق زجبهه به هر باب ریختم آلوده بود دست طمع آب ریختم طوف خودم به مغز رساند از تلاش پوچ گوهر شد آن کفی‌…

ادامه مطلب

مکتوب من به هرکه برد باد می‌برد

مکتوب من به هرکه برد باد می‌برد تا یاد کس رسیدنم از یاد می‌برد پرواز رنگ من اگر آید به امتحان مانی شکست خامه به…

ادامه مطلب

من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم

من خاکسار گردن ز کجا بلند کردم سر آبله‌ دماغی ته پا بلند کردم در و بام اوج عزت چقدر شکست پستی که غبار هرزه…

ادامه مطلب

موج گوهرطینتان‌، گر شوخی افزون کرده‌اند

موج گوهرطینتان‌، گر شوخی افزون کرده‌اند پای درد دامن سری از جیب بیرون کرده‌اند کهکشان دیدی شکست رنگ هم فهمیدنی‌ست بیخودان در لغزش پا سیر…

ادامه مطلب

می‌روم از خو‌یش ‌و حسرت گر‌م‌ اشک افشاندن است

می‌روم از خو‌یش ‌و حسرت گر‌م‌ اشک افشاندن است در رهت ما را چو مژگان‌ گریه گرد دامن است ما ضعیفان را اسیر ساز پروا‌زست…

ادامه مطلب

نام شاهان کز نگین گل کرده کر و فر به چنگ

نام شاهان کز نگین گل کرده کر و فر به چنگ عبرتی بیرون چکیده‌ست از فشار چشم تنگ صدر استغنای یار آمادهٔ تعظیم ماست یک…

ادامه مطلب

ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی

ندارد ساز این محفل مخالف پرده آهنگی چمن فریاد بلبل می‌کند گر بشکنی؟نگی از این کهسار مگذر بی‌ادب‌ کز درد یکرنگی پری در شیشه نالدگر…

ادامه مطلب

نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست

نسخهٔ آرام دل در عرض آهی ابترست غنچه‌ها را خامشی شیرازهٔ بال و پرست هیچکس را حاصل جمعیت ازاسباب نیست بحر را هم موج بیتابی…

ادامه مطلب