گر بی‌تو نگه را به تماشا هوس افتاد

گر بی‌تو نگه را به تماشا هوس افتاد بر هرچه گشودم مژه در دیده خس افتاد از بخت سیه چاره ندارم چه توان کرد چون…

ادامه مطلب

گر دهد رنگ تماشای تو پرواز نگاه

گر دهد رنگ تماشای تو پرواز نگاه خیل طاووس توان ریخت ز پرواز نگاه قید یک حلقهٔ زنجیر خیالی‌است محال دیده تا چندکند منع‌ جنون‌تاز…

ادامه مطلب

گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست

گرد اندوه دلم دام تماشای صفاست زنگ بر آینه‌ام آب رخ آینه‌هاست نیست آهنگ دگر ذوق گرفتار غمت الفت دام تمنای تو پرواز رساست کشتهٔ…

ادامه مطلب

گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را

گرکماندار خیالت در زه آرد تیر را هر بن مو چشم امیدی شود نخجیر را یاد رخسارت جبین فکر را آیینه ساخت حرف زلفت‌کرد سنبل…

ادامه مطلب

گل بر رخت‌گشود نقاب‌کشیده را

گل بر رخت‌گشود نقاب‌کشیده را آیینه آب داد ز روی تو دیده را عمریست درسم‌از لب‌لعل خموش تست یعنی شنیده‌ام سخن ناشنیده را ماییم و…

ادامه مطلب

گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام

گهی حجاب وگه آیینهٔ جمال توام به حیرتم‌ که چها می‌کند خیال توام مزاج شوقم از آب وگل تسلی نیست جنون سرشته غبار رم غزال…

ادامه مطلب

ما راکه نفس آینه پرداخته باشد

ما راکه نفس آینه پرداخته باشد تدبیر صفا حیرت بی‌ساخته باشد فرداست که زیر سپر خاک نهانیم گو تیغ تو هم به سپهر آخته باشد…

ادامه مطلب

مباد دامن‌ کس‌ گیرم از فسون غرض

مباد دامن‌ کس‌ گیرم از فسون غرض کف امید حنا بسته‌ام به خون غرض توهم آینهٔ احتیاج یکدگرست منزهیم وگرنه ز چند و چون غرض…

ادامه مطلب

محرمانی‌ که به آهنگ فنا مسرورند

محرمانی‌ که به آهنگ فنا مسرورند تپش آماده‌تر از خون رگ منصورند نامجویان هوس را ز شکست اقبال کاسه‌ها آمده بر سنگ و همان فغفورند…

ادامه مطلب

مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری

مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری آبله‌ای ‌کو که نهم در قدم خویش سری نیست درین هفت چمن چون قدت ای غنچه دهن گلبن…

ادامه مطلب

مطلبی‌ گر بود از هستی همین آزار بود

مطلبی‌ گر بود از هستی همین آزار بود ورنه در کنج عدم آسودگی بسیار بود زندگی‌جز نقد وحشت درگره چیزی نداشت کاروان رنگ و بو…

ادامه مطلب

مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد

مگر با نقش پایت مژدهٔ جوشیدنی دارد که همچون مو خط پیشانی‌ام بالیدنی دارد خیال توست دل را ساغر تکلیف معشوقی ز پهلوی جمال آیینه‌ام…

ادامه مطلب

من و دیوانه‌خو طفلی ‌که هر جا سر کند بازی

من و دیوانه‌خو طفلی ‌که هر جا سر کند بازی دو عالم رنگ بر هم چیند و ابتر کند بازی خیال چین ابروی تو هر…

ادامه مطلب

می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی

می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی چه ‌کم است عروج دماغ غنا که خمار توقع ‌کس‌ نکشی درجات سعادت پاس ادب…

ادامه مطلب

ناتمام همتی تا عجز سامان نیست سر

ناتمام همتی تا عجز سامان نیست سر حیف این پرگار قدرت پا به دامان نیست سر بی‌جگر در عرصهٔ غیرت علم نتوان شدن جز به‌…

ادامه مطلب

نباشد یاد اسباب طرف وحشت‌گزینی را

نباشد یاد اسباب طرف وحشت‌گزینی را شکست دامنم بر طاق نسیان ماند چینی را ز احسان جفا تمهید گردون نیستم ایمن که افغان‌کرد اگر برداشت…

ادامه مطلب

ندانم بازم آغوش‌که خواهد شد دچار امشب

ندانم بازم آغوش‌که خواهد شد دچار امشب کنارم می‌رمد چون پرتو شمع ازکنار امشب ز جوش ماهتاب این دشت و درکیفیتی دارد که‌گویی پنبهٔ میناست…

ادامه مطلب

نشاط این بهارم بی‌گل روبت چه‌کار آید

نشاط این بهارم بی‌گل روبت چه‌کار آید توگرآیی طرب آید بهشت آید بهارآید ز استقبال نازت‌گر چمن را رخصتی باشد به صد طاووس بندد نخل…

ادامه مطلب

نغمه رنگ افتاده نقش بی‌نشان تأثیر ما

نغمه رنگ افتاده نقش بی‌نشان تأثیر ما مطربی کوکز سر ناخن‌کشد تصویر ما سرمه تفسیر حیا عنوان‌کتاب عبرتیم تهمت تقریرنتوان بست برتحریر ما قبل و…

ادامه مطلب

نفس را شور دل از عافیت بیگانه‌ای دارد

نفس را شور دل از عافیت بیگانه‌ای دارد ز راحت دم مزن زنجیر ما دیوانه‌ای دارد غبارم در عدم هم می‌تپد گرد سر نازی چراغم…

ادامه مطلب

نقطهٔ دل‌گرد خودگشت و خط پرگار شد

نقطهٔ دل‌گرد خودگشت و خط پرگار شد گردش این سبحه تا هموار شد زنار شد ساز استعداد این محفل تحیر نغمه بود قلقل مینا به…

ادامه مطلب

نمی‌دانم ز گلزارش چه گل چیده‌ست حیرانی

نمی‌دانم ز گلزارش چه گل چیده‌ست حیرانی به چشمم می‌کند موج پر طاووس مژگانی شوم محو فنا تا خاک آن ره بر سرم باشد مباد…

ادامه مطلب

نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم

نه تنها ناامید وصل یارم دورم از دل هم زبس حرمان نصیبم پیش من لیلی‌ست محمل هم حضور عافیت از فکر خویشم برنمی‌آرد درین بحر…

ادامه مطلب

نه ما را صراحی نه پیمانه ‌ایست

نه ما را صراحی نه پیمانه ‌ایست دل و دیده غوغای مستانه ایست ز دل ششجهت شیشه‌ها چیده‌اند جهان حلب خوش پریخانه‌ایست به هرگردبادی‌کزین دشت…

ادامه مطلب

نی نقش چین نه حسن فرنگ آفریدنست

نی نقش چین نه حسن فرنگ آفریدنست بهزادیِ تو دست ز دنیا کشیدنست چون موم با ملایمت طبع ساختن درکوچه‌های زخم چو مرهم دویدنست این…

ادامه مطلب

نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم

نیست در میدان عبرت باکی از نیک و بدم صاحب خفتان شرمم عیب‌پوشی چلقدم منفعل نشو و نمای سر به جیبم داده‌اند رستن مو می‌کشد…

ادامه مطلب

هر کجا شمع تماشای تو روشن می‌شود

هر کجا شمع تماشای تو روشن می‌شود از زمین تا آسمان آیینه خرمن می‌شود ما ضعیفان لغزشی داریم اگررفتار نیست سایه را از پا فتادن…

ادامه مطلب

هرچه از مدت هست و بود است

هرچه از مدت هست و بود است دیرها پیش خرام زود است نفیت اثبات حقیقت دارد خاک گشتن همه جا موجود است اگر از بندگی…

ادامه مطلب

هرکه انجام غرور من و ما می‌بیند

هرکه انجام غرور من و ما می‌بیند بر فلک نیز همان در ته پا می‌بیند شش‌جهت آینهٔ عرض صواب است اما چشمت از کور دلی…

ادامه مطلب

هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر

هستی چو صبح قابل ضبط نفس مگیر پرواز پرگشاست‌، تو چاک قفس مگیر تسلیم باش‌، با غم خیر و شرت چکار خود را به ‌کار…

ادامه مطلب

همچو شمع از خویش برانداز وحشت برترم

همچو شمع از خویش برانداز وحشت برترم بسکه دامن چیدم از خود زیر پا آمد سرم ناامیدیهای مطلب پر نزاکت نشئه بود از شکست آبرو…

ادامه مطلب

هوس تعین خواجگی‌، به نیاز بنده نمی‌رسد

هوس تعین خواجگی‌، به نیاز بنده نمی‌رسد رگ ‌گردنی که علم کنی‌، به سر فکنده نمی‌رسد ز طنین غلغلهٔ مگس‌، به فلک رسیده پر هوس…

ادامه مطلب

هیهات دم بازپسین عرض ادب برد

هیهات دم بازپسین عرض ادب برد رشک نفسم سوخت‌ که نام تو به لب برد بر عالم فطرت‌ دل بی‌درد ستم کرد نشکستن این شیشه…

ادامه مطلب

وضع ترتیب ادب در عرصه‌گاه لاف نیست

وضع ترتیب ادب در عرصه‌گاه لاف نیست قابل این ز‌ه کمان قبضهٔ نداف نیست از عدم می‌جوشد این افسانه‌های ما و من گر ‌به معنی…

ادامه مطلب

یاد آن فرصت‌ که عیش رایگانی داشتیم

یاد آن فرصت‌ که عیش رایگانی داشتیم سجده‌ای چون آستان بر آستانی داشتیم یاد آن سامان جمعیت‌که در صحرای شوق بسکه می‌رفتیم از خود کاروانی…

ادامه مطلب

یک تار موگر از سر دنیا گذشته‌ای

یک تار موگر از سر دنیا گذشته‌ای صد کهکشان ز اوج ثریا گذشته‌ای بار دل‌ست این‌که به خاکت نشانده است گر بی‌نفس شوی ز مسیحا…

ادامه مطلب

آتش وحشتم آنجاکه برافروخته است

آتش وحشتم آنجاکه برافروخته است برق در اول پرواز، نفس سوخته است چه خیال است دل از داغ‌، تسلی‌گردد اخگرم چشم به خاکستر خود دوخته…

ادامه مطلب

ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد

ادب چون ماه نو امشب پی تکلیف من دارد قدح کج کرده صهبایی که شرم از ریختن دارد به وضع غنچه فرصت می‌دهد آواز گل‌ها…

ادامه مطلب

از بس‌گرفته است تحیر عنان ما

از بس‌گرفته است تحیر عنان ما دارد هجوم آینه اشک روان ما گلها تمام پنبهٔ گوش تغافلند بلبل به هرز سر نکنی داستان ما وضع…

ادامه مطلب

از خاک یک دو پایه فروتر نزول ‌کن

از خاک یک دو پایه فروتر نزول ‌کن سرکوبی عروج دماغ فضول‌کن تاب و تب غرور من و ما به سکته‌گیر رقص خیال آبله پا…

ادامه مطلب

از عدم مشکل نه آسان سیر امکان‌کرد شمع

از عدم مشکل نه آسان سیر امکان‌کرد شمع داغ شد افروخت اشک و آه سامان‌ کرد شمع بسکه از ذوق فنا در بزم جولان‌کرد شمع…

ادامه مطلب

از نامه‌ام آن شوخ مکدر شده باشد

از نامه‌ام آن شوخ مکدر شده باشد مرزاست به حرف فقرا تر شده باشد دی نالهٔ گم‌کرده اثر منفعلم کرد این رشته گلوگیر چه گوهر…

ادامه مطلب

آسان مکن تصور بار مغان کشیدن

آسان مکن تصور بار مغان کشیدن سر می‌دهد به سنگت رطل‌ گران ‌کشیدن نشر و نمای هستی چون شمع‌ خودگدازیست می‌باید از بهارت رنج خزان…

ادامه مطلب

آغاز نگاهم به قیامت نظری داشت

آغاز نگاهم به قیامت نظری داشت واکردن مژگان چراغم سحری داشت خوابم چه خیال است به گرد مژه گردد بالین من‌گم شده آرام پری داشت…

ادامه مطلب

اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب

اگر برافکنی از روی ناز طرف نقاب بلرزد آینه برخود چوچشمهٔ سیماب به یاد شبنم‌گلزار عارضت عمری‌ست خیال مشق شنا می‌کند به موج‌گلاب زبرق حیرت…

ادامه مطلب

اگر مشت غبار خود پر‌یشان می‌توان‌کردن

اگر مشت غبار خود پر‌یشان می‌توان‌کردن به چشم هر دو عالم ناز مژگان می‌توان‌کردن متاع زندگی هر چند می‌ارزد به باد اینجا به همت اندکی…

ادامه مطلب

امروز بعد عمری دلدار یاد ما کرد

امروز بعد عمری دلدار یاد ما کرد شرم تغافل آخر حق وفا ادا کرد خاک رهیم ما را آسان نمی‌توان دید مژگان خمید تا چشم…

ادامه مطلب

آنجا که فشارد مژه‌ام دیدهٔ تر را

آنجا که فشارد مژه‌ام دیدهٔ تر را پرواز هوس پنبه‌کند آب‌گهر را وقت است چوگرداب به سودای خیالت ثابت قدم نازکنم گردش سر را محوتو…

ادامه مطلب

آنها که لاف افسر و اورنگ می‌زنند

آنها که لاف افسر و اورنگ می‌زنند در بام هم سری‌ست‌که برسنگ می‌زنند جمعی که پا به منزل و فرسنگ می‌زنند در یاد دامن تو…

ادامه مطلب

ای ابر! نی به باغ و نه در لاله‌زار بار

ای ابر! نی به باغ و نه در لاله‌زار بار یادی ز اشک من‌ کن و درکوی یار بار قامت به جهد، حلقه شد، اما…

ادامه مطلب