غزلیات ابوالمعانی بیدل
موی دماغ جاه و حشم حل نمیشود
موی دماغ جاه و حشم حل نمیشود فغفور خاکگشت و سرشکل نمیشود ما و من هوسکدهٔ اعتبار خلق تقریر مهملی استکه مهمل نمیشود زبن گرد…
مییکه شوخی رنگش جنون افلاک است
مییکه شوخی رنگش جنون افلاک است به خاتم قدح ما نگین ادراک است خمیر قالب من بود لای خم کامروز کسی که ریشه دوانید در…
ناموس عالم عین اندیشهٔ سوا برد
ناموس عالم عین اندیشهٔ سوا برد آیینهداری وهم از چشم ما حیا برد راحت به ملک غفلت بنیاد بیخلل داشت مژگانگشودن آخر سیلی شد و…
نداشت دیده من بیتو تاب خندهٔ صبح
نداشت دیده من بیتو تاب خندهٔ صبح ز اشک داد چو شبنم جواب خندهٔ صبح تبسم گل زخم جگر نمک دارد قیامتی است نهان در…
نسیم شانهکند زلف موج دریا را
نسیم شانهکند زلف موج دریا را غبار سرمه دهد چشمکوه و صحرا را ز زخم ارهٔ دندان موج ایمن نیست گهر به دامن راحت چسانکشد…
نشئه دودی است که از آتش می میخیزد
نشئه دودی است که از آتش می میخیزد نغمه گردیست که ازکوچهٔ نی میخیزد از لب نو خط او گر سخن ایجادکنم جام را مو…
نفس درازی کس تا به چون و چند نیفتد
نفس درازی کس تا به چون و چند نیفتد گره خوش است که بیرون این کمند نیفتد حیاست آینهپرداز اختیار تعلق اگر دل آب نگردد…
نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید
نقشم از ضعف به اندیشهٔ دیدن نرسید نامم ازگمشدگیها به شنیدن نرسید زین خمستان هوس نشئهٔ وهمی داریم که به تر، طیب دماغم نرسیدن نرسید…
نمیشود کس ازین عبرت انجمن محظوظ
نمیشود کس ازین عبرت انجمن محظوظ مگر چو شمع کنی دل به سوختن محظوظ در جنون زن و از کلفت لباس برآ چه زندگیستکه باشدکس…
نه تعین نه ناز میرسدم
نه تعین نه ناز میرسدم تا جبین یک نیاز میرسدم ناز اقبال نارسایی ها تا به زلف ایاز میرسدم تا ز خاکسترم اثر پیداست سوختن…
نه لفظ از پرده میجوشد نه معنی میدهد رویم
نه لفظ از پرده میجوشد نه معنی میدهد رویم همان یک رفتن دل میکند گرد آنچه میگویم مپرس ازمزرع بیحاصل نشو و نمای من چو…
نی در پرواز زد، نی سعی جولان کرد شمع
نی در پرواز زد، نی سعی جولان کرد شمع تا به نقش پا همین سیر گریبان کرد شمع خودگدازی محرم اسرار امکان گشتن است هر…
نیست خاکسترما شعله صفت بسترما
نیست خاکسترما شعله صفت بسترما رنگ آرام برون تاخته ازپیکر ما نالهها در شکن دام خموشی داریم خفته پرواز در آغوش شکست پر ما اشک…
هر سو نگرم دیده به دیدار حجابست
هر سو نگرم دیده به دیدار حجابست ای تار نظر پیرهنت این چه نقابست خمیازهٔ شوق تو به می کم نتوان کرد ما را به…
هرچند درین گلشن هرسو گل خودروییست
هرچند درین گلشن هرسو گل خودروییست از خون شهیدانت در رنگ حنا بوییست از سلسلهٔ تحقیق غافل نتوان بودن طول امل آفاق از عالم گیسوییست…
هرکساینجا یکدودمدکان بسمل چید و رفت
هرکساینجا یکدودمدکان بسمل چید و رفت ساعتی در خاک ره، لختی بهخون غلتید و رفت هرکه را با غنچهٔ این باغکردند آشنا همچوبویگل به آه…
هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است
هستی به رنگ صبح دلیل فنا بس است بهر وداع ما نفس آغوش ما بس است زین بحر چون حباب کمال نمود ما آیینهداری دل…
همچو بویگل ز بس بیپرده است احوال من
همچو بویگل ز بس بیپرده است احوال من میشود لوح هوا آیینهٔ تمثال من دادهای مشتی غبارم را به باد اما هنوز خاک میربزد به…
هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر
هوای تیغ تو افتاد تا مرا در سر به موج چشمهٔ خورشید میزند ساغر حضور منزل دل ختم جادهٔ نفس است پی درودن هر ریشه…
هیچکس جز یأس، غمخوار من دیوانه نیست
هیچکس جز یأس، غمخوار من دیوانه نیست بر چراغ داغ غیر از سوختن پروانه نیست چشمهٔ داغی به ذوق سوختن جوشیدهام آب چون خورشید غیر…
وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها
وفاق تخم ثباتی نکاشت در دل و دینها بهحکم یأس دمیدیم از این فسرده زمینها چو غنچه در پس زانوی انتظار جدایی نشسته در چمن…
یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن
یاد ابروی کجی زد به دل ما ناخن موج شد بهر جگرکاری دریا ناخن سعی تردستی منعم چقدر پُر زور است میشکافد جگر سنگ در…
یاران، چو صبح، قیمت وحشتگران کنید
یاران، چو صبح، قیمت وحشتگران کنید دامان چیده را به تصنع دکان کنید جهد دگر به قوت ترک طلب کجاست کاری کز آرزو نگشاید همان…
آبیار چمن رنگ، سراب است اینجا
آبیار چمن رنگ، سراب است اینجا درگل خندة تصویرگلاب است اینجا وهم تاکی شمرد سال و مه فرصتکار شیشهٔ ساعتموهوم حباباست اینجا چیست گردون، هوسافزای…
آخرزفقر بر سر دنیا زدیم پا
آخرزفقر بر سر دنیا زدیم پا خلقی به جاه تکیه زد وما زدیم پا فرقی نداشت عزت وخواریدرین بساط بیدارشد غنا به طمع تا زدیم…
از بسکه چون نگه زتحیر لبالبم
از بسکه چون نگه زتحیر لبالبم یک پر زدن به ناله ندادهست جا لبم جرأت مباد منکر عجز سپند من کم نیست اینکه سرمه کشید…
از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است
از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است کانچه ممکن نبود ضبط عنان نفس است در توهمکدهٔ عافیت آسودن نیست رگ خوابیکه به چشم تو نمودند…
از شکست رنگم آب روی شاهی دادهاند
از شکست رنگم آب روی شاهی دادهاند همچو موجم سر به سیر کجکلاهی دادهاند چشم باید واکنی ساغر بهدست غیر نیست نشئهٔ تحقیق از مه…
از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست
از میانش مو به موی ناتوانان جستجوست از دهانش تا دهان ذره محوگفتگوست در دلش میل جفا نقش است بر لوح نگین درلبش حرف وفا…
ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا
ازین محفل چه امکان است بیرون رفتن مینا که پالغز دو عالم دارد امشب دامن مینا نفس سرمایهٔ عجزاست از هستی مشو غافل که تا…
اشکم ز بیقراری زد بر در چکیدن
اشکم ز بیقراری زد بر در چکیدن افتادنست آخر اطفال را دوبدن از تیغ مرگ عاشق رنگ بقا نبازد عمر دوباره گیرد چون ناخن از…
اگر از گدازم نمی گل کند
اگر از گدازم نمی گل کند دو عالم ز من شیشه پُر مل کند محیط است چون محو گردد حباب ز خود گم شدن جزو…
اگر سیر زمین داری وگر افلاک میبینی
اگر سیر زمین داری وگر افلاک میبینی دماغ فرصت امروزست فردا خاک میبینی پری نفشاندهای تا وانماید رنگ این باغت قفس پروردهای گل ازکمین چاک…
آمدم تا صد چمن بر جلوهنازان بینمت
آمدم تا صد چمن بر جلوهنازان بینمت نشئه، در، سر می به ساغر،گل به دامان بینمت همچو دل عمری در آغوش خیالت داشتم این زمان…
آن سخا کیشان که بر احسان نظر واکردهاند
آن سخا کیشان که بر احسان نظر واکردهاند ازگشاد دست و دل چشمی دگر واکردهاند سیر این گلزار غیر از ماتم نظاره چیست دیدهها یکسر…
آنکه ما را به جفا سوخته یا میسوزد
آنکه ما را به جفا سوخته یا میسوزد نتوان گفت چرا سوخته یا میسوزد پیش چشمش نکنی حاصل هستی خرمن که به یک برق ادا…
اوگفتن ما وتو به هر رنگ ضرور است
اوگفتن ما وتو به هر رنگ ضرور است اینش مکن اندیشهکه او از همه دور است آیینهٔ تنزیه وکدورت چه خیال است جاییکه بطون منفعل…
ای بهار جلوه بسکن کز خجالت یارها
ای بهار جلوه بسکن کز خجالت یارها در عرق شستند خوبان رنگ از رخسارها میشود محو از فروغ آفتاب جلوهات عکس در آبینه همچون سایه…
ای حاجتت دلیل به ادبار زیستن
ای حاجتت دلیل به ادبار زیستن عزت کجاست تا نتوان خوار زیستن اندیشهای که در چه خیال اوفتادهای مجبور مرگ و دعوی مختار زیستن تاکی…
ای ساز قدس دل به جهان نوا مبند
ای ساز قدس دل به جهان نوا مبند یکتاست رشتهات به هر آواز پا مبند تمثال غیر و آینهات این چه تهمت است رنگ شکسته…
ای گشاد و بست مژگانت معمای پری
ای گشاد و بست مژگانت معمای پری جام در دستست از چشم تو مینای پری از تغافل تا نگاهت فرق نتوان یافتن یک جنون میپرورد…
ایکعبه جو یقینی اگرکار بستن است
ایکعبه جو یقینی اگرکار بستن است احرام بستنت همه زنار بستن است گر محرمی علم نفرازی یه حرف پوچ این پنبه پرچمیستکه بر دار بستن…
اینقدر اشک به دیدارکه حیران گل کرد
اینقدر اشک به دیدارکه حیران گل کرد که هزار آینهام بر سر مژگان گل کرد عالمی را ز دل خسته به شور آوردم نالهای داشتم…
با دل تنگ استکار اینجا ز حرمان چاره نیست
با دل تنگ استکار اینجا ز حرمان چاره نیست گر همه صحرا شویم از رنج زندان چاره نیست زآمد ورفت نفس عمریست زحمت میکشیم خانهٔ…
بار ما عمریست دوش چشم حیران میکشد
بار ما عمریست دوش چشم حیران میکشد محملاجزای ما چون شمع مژگان میکشد ناتوانان مغتنم دارید وضع عاجزی کزغرورطاقت آسودن به جولان میکشد ما ضعیفان…
باز سرگرمی نظاره به سامان شده است
باز سرگرمی نظاره به سامان شده است شعلهٔ ایمن دیدارگلافشان شده است زین چراغانکه طربجوشی انجم دارد آسمانی دگر از آب نمایان شده است در…
ببینم تاکیام آرد جنون زین دامگه بیرون
ببینم تاکیام آرد جنون زین دامگه بیرون پری افشاندهام در رنگ یعنی میتپم در خون بقدر هستی از بیاختیاری ساختم اما به ذوق دانه و…
بر حیرت اوضاع جهان یک مژه خم زن
بر حیرت اوضاع جهان یک مژه خم زن این صفحه رقمگیر وفا نیست قلم زن تحقیق به اسباب هوس ربط ندارد هنگامهٔ آیینه و تمثال…
بر ندارد شوخی از طبع ادب تخمیر شرم
بر ندارد شوخی از طبع ادب تخمیر شرم بی عرقگل میکند از جبههٔ تصویر شرم در هوای ختم مقصد سرنگون تاز است مو تا طلوع…
برکمرتا بهله آنترک نزاکت مست بست
برکمرتا بهله آنترک نزاکت مست بست نازکی در خدمت موی میانش دست بست بگذر از امید آگاهیکه در صحرای وهم چشمماکردیکه خواهد تا ابد ننشست…