عمر خیام – پښتو
یارب تو جمال آن مهر انگیز – حکیم عمر خیام
یارب تو جمال آن مهر انگیز آراسته یی به سنبل عنبر بیز پس حکم همی کنی که در وی منگر این حکم چنان بود که…
سنت بکن و فرضیه حق بگذار – حکیم عمر خیام
سنت بکن و فرضیه حق بگذار و آن لقمه که داری ز کسان باز مدار در خون کس و مال کسی قصد نکن در عهدۀ…
تا راه قلندری نپویی نشود – حکیم عمر خیام
تا راه قلندری نپویی نشود رخساره به خون دل نشویی نشود سودا چه پزی که تا چو دلسوختگان یکباره به ترک خود نگویی نشود چې…
آنی که دم مسیح یار تو شده است – حکیم عمر خیام
آنی که دم مسیح یار تو شده است بخشیدن جان همیشه کار تو شده است جان بخشش تواست گر فدای تو کنیم هم گوهر گنج…
من دامن زهد و توبه پی خواهم کرد – حکیم عمر خیام
من دامن زهد و توبه پی خواهم کرد با موی سپید قصد ی می خواهم کرد پیمانه عمر من به هفتاد رسید این دم نکنم…
رو بر سر افلاک و جهان خاک انداز – حکیم عمر خیام
رو بر سر افلاک و جهان خاک انداز می میخور و گِرد خوبرویان می تاز چی جای عتاب آمد و چه جای نیاز کز جمله…
تن زن چو بزیر فلک بیباکی – حکیم عمر خیام
تن زن چو بزیر فلک بیباکی من نوش چو در جهان آفت ناکی چون اول و آخرت بجز خاکی نیست انگار که بر خاک نه…
آنکس که بخوبان لب خندان دادست – حکیم عمر خیام
آنکس که بخوبان لب خندان دادست خون جگری بدردمندان دادست گر قسمت ما نداد شادی غم نیست شادیم که غم هزار چندان دادست چې ګلرخو…
ماییم در اوفتاده چون مرغ بدام – حکیم عمر خیام
ماییم در اوفتاده چون مرغ بدام دلخسته روزگار و آشفته مدام سرگشته در این دایرۀ بی در و بام نا آمده بر مراد و نا…
ساقی دل من زدست اگر خواهد رفت – حکیم عمر خیام
ساقی دل من زدست اگر خواهد رفت بحر است کجا خود بدر خواهد رفت صوفی که چو ظرف تنگ از خویش پر است یک جرعه…
بیمارم و تب در امتحانم دارد – حکیم عمر خیام
بیمارم و تب در امتحانم دارد نا خوردن می قصد بجانم دارد وین طرفه نگر که هر چه در بیماری جز باده خورم همه زیانم…
آنها که بفکرت در معنی سفتند – حکیم عمر خیام
آنها که بفکرت در معنی سفتند در ذات خداوند سخنها گفتند سر رشته اسرار ندانست کسی اول زنخی زدند و آخر خفتند د معنی چې…