عمر خیام – پښتو
با تو بخرابات همی گویم راز – حکیم عمر خیام
با تو بخرابات همی گویم راز به زانکه کنم بی تو بمحراب نماز ای اول و آخر همه خلقان تو خواهی تو مرا بسوز و…
گر چه غم و رنج من درازی دارد – حکیم عمر خیام
گر چه غم و رنج من درازی دارد عیش و طرب تو سرفرازی دارد بر هردو مکن تکیه که دوران فلک در پرده هزار گونه…
دا رنده چو ترکیب طبایع اراست – حکیم عمر خیام
دا رنده چو ترکیب طبایع اراست از بهر چه اوفگندش اندر کم کاست گر نیک آمد شکستن از بهر چه بود ور نیک نیامد این…
با بط میگفت ماهی در تب و تاب – حکیم عمر خیام
با بط میگفت ماهی در تب و تاب باشد که به جوی رفته باز اید آب بط میگفت که چون من و تو گشتیم کباب…
یکدست بمصحفیم و یکدست بجام – حکیم عمر خیام
یکدست بمصحفیم و یکدست بجام گه مرد حلالیم و گهی مر حرام ماییم درین گنبد فیروزه رخام نی کافر مطلق نه مسلمان تمام هم د…
کردیم دگر شیوهء رندی آغاز – حکیم عمر خیام
کردیم دگر شیوهء رندی آغاز تکبیر همی زنیم بر پنج نماز هر جا که پیاله ایست ما را بینی گردن چو صراحی سوی او کرده…
خواهی که اساس عمر محکم یابی – حکیم عمر خیام
خواهی که اساس عمر محکم یابی روزی بعالم دل خرم یابی فارغ منشین ز خوردن باده و می تا لذت عمر خود دمادم یابی که…
این کوزه که آبخورۀ مزدوری است – حکیم عمر خیام
این کوزه که آبخورۀ مزدوری است از دیدۀ شاهست و دل دستوری است هر کاسه می که بر کف مخموری است از عارض مستی و…
یک چند به کودکی به استاد شدیم – حکیم عمر خیام
یک چند به کودکی به استاد شدیم یک چند ز استادی خود شاد شدیم پایان سخن شنو که ما را چه رسید از خاک در…
گر باده خوری تو با خردمندان خور – حکیم عمر خیام
گر باده خوری تو با خردمندان خور یا با صنمی لاله رخ خندان خور بسیار مخور ورد مکن فاش مساز اندک خور و گه گاه…
خشت سر خم ز مملکت جم خوشتر – حکیم عمر خیام
خشت سر خم ز مملکت جم خوشتر بوی قدح از غذای مریم خوشتر آه سحری ز سینه خماری از ناله بوسعید و ادهم خوشتر د…
ای دوست غم جهان بیهوده مخور – حکیم عمر خیام
ای دوست غم جهان بیهوده مخور بیهوده غم جهان فرسوده مخور چون بود گذشت و نیست نابود پدید خوش باش و غم بوده و نابوده…