عبدالغفور آرزو
نماز من نمازِ عاشقانهست
نماز من نمازِ عاشقانهست دعای من دعای عارفانهست نماز و روزه و ناز و نیایش برای دیدن رویش بهانهست عبدالغفور آرزو
زلال لمیزلی
زلال لمیزلی ————- … و با فروهشتن زمان زمینهی دل را آبی کن و با زمزمهی عشق، زلال لمیزلی را ترانه بساز و با زیباترین…
مدار مدارا
مدار مدارا و از برودت سرما کرخت شد منبر اسیر تاج و گرفتار تخت شد منبر نسیم مستی ایمان نمیوزد هرگز ز بسکه غرق غبار…
ای عشق، ای تجلّی مانا
ای عشق، ای تجلّی مانا لبخند بر لبان تو لبریز آتش است در دیده ام تلاطم اشکِ مشوّش است رنگین کمان عشق تو ای آسمان…
ساقی عصیان
ساقی عصیان آسیای باورِ ما را اگر توفان بچرخاند هفتخوانِ اشتها را موج دسترخوان بچرخاند تا شود رنگینتر از رنگین نوای میزبانی، هان! بوالحسن ما…
موسیقی خدا
موسیقی خدا نشسته بود و کتابش کتیبهی غم بود و سوگوارترین سوگوار عالم بود قلم به دیدهی او بود سر قلم کردن و چار فصل…
تجلّی الهام
تجلّی الهام و بر لبان تو لب مینهم شباهنگام که بامداد ستانم به اوج مستی کام در آن دقیقهی سرشار از حدیقهی عشق شود ترنّم…
جلوهی مستور عشق
جلوهی مستور عشق در سرشکم ققنس دل پر زد و آتش گرفت مستی اسطورهسازم سر زد و آتش گرفت از فراسوی فراسو موج الهامآفرین با…
سال نو ترسایی
سال نو ترسایی —————— در هوای تر فوران میکند ترواژههای سال نو ترسایی و در خودآگاهم ورق میخورد تورات و انجیل و فرقان؛ و با…
تنهاتر از تنها
تنهاتر از تنها تنها تویی تنها منم، تنهاتر از تنها تویی مجنونتر از مجنون منم، لیلاتر از لیلا تویی لیلای من لیلاترین، در آسمان و…
تنهاترین
تنهاترین آسمان دلتنگ و باران مست و من تنهاترین میکشد دلتنگیام فریاد بیمعناترین بار صد معنا به دوشِ معنیِ بیمعنیست با شهود دل نماید نشئه…
سبو بهدوش کرم
چند قطره اشک به یاد انسان والا و سخنور توانا روانشاد استاد عبدالکریم تمنا. سبو بهدوش کرم چگونه خندهی خورشید در زمین خفته چسان سپهر…
نایاب ناب
نایاب ناب دل بر شرار مهر تو اشکِ کباب باد فریاد عاشقانهی بیاضطراب باد با چرخش نگاه تو من موج میشوم چرخشت جاودانهی نامت شراب…
تنن تنای طبیعت
تنن تنای طبیعت بهار میهن من شد اسیر هارترین به انتظار تو دل میتپد، بهارترین ! کشد درخت تبرخوردهی کفن بر دوش، به بوم باور…
جرعه نوش بیپروا
جرعه نوش بیپروا در هوای بارانی، باورِ طربناکم پر کشد به بالِ دل، عاشقانه ادراکم با خدا خودآگاهی، گرم پرسش و پاسخ تا فروتنی فرّ…
سخن گُرگرفته
سخن گُرگرفته در گذاری که این بزنگاه است گازر عمر در گذرگاه است در پگاهی که عشق میجوشد رحمت آیینهدار بیگاه است آنکه دل دارد…
نیرنگ رنگ
نیرنگ رنگ نشسته بود و بر آشفته، نیلبک خاموش و در نگاه پریشیده مردمک خاموش هزار سینه نوا در گلوی دل موّاج و بر لبان…
جنبش دلتنگی
جنبش دلتنگی ——- این زمینجنبان نیست، جنبش دلتنگی هرات است؛ و بیتابی هریوازادگان خفته در خاک، میپیچد در گسل تاریخ: نمیترسند از مرگ آزادگان چنین…
سرود یخزدگی
سرود یخزدگی سکوت آدم برفی سرود یخزدگیست نماد کودکیمان نمود یخزدگیست تَرَک تَرَک زده لبهای پینهبستهی مان نشان همهمهی ناستود یخزدگیست کرخت گشت سرانگشت عالم…
نگاه خدا
نگاه خدا …و با نگاه خدا زندگی کن و هو زن و با فراست دل بوسه بر فراسو زن منم تجلّی عشق و جلال لمیزلی…
چامهی توفانی
چامهی توفانی هوا توفانی و توفندهتر باشد دل تنگم نگاهم سخت بارانیست نوا در خشکنایم نوحهآهنگ است و میلرزد خموشی بر لبان خستهی بیتاب نگاهم…
شنا در رؤیا
شنا در رؤیا ———— هیچ پرندهای پر نمیزند در خانهی مان پُر از چهچه است خانهی پُر از گل و گیاه همسایه و لبالب میشوم…
هرات تمدنساز
هرات تمدنساز ———- بر سرانگشتان طبعم واژگان موم است سیر پرواز خیالم تا فراسوی فراسوهاست جرأت اندیشهام پهنا و اوجِ بیکران دارد میسرایم یک غزل…
چامهی سبز خرد
چامهی سبز خرد قامتِ خمگشته را در زیر سروی راست کرد از جوانان وطن آزادهای درخواست کرد تا سرانگشت خرد نقّاد شد، تدبیر پیر موی…
سوگوارترین شهر
سوگوارترین شهر قسم به همّت آزاده سوگوار هریست و سوگوارترین شهر روزگار هریست سهتار خسته ندارد ترنّم روشن به چشم باور فرزانه صبح تار هریست…
هیهق گریه
هیهق گریه خواب دیدم که باز میگردم در هریوای آسمانآبی سوسن و سرو و سبزه میرقصند با سرور و سرود شادابی کودکان شاد و بانوان…
چلّه شب
چلّه شب شب یلدا شب خورشیدزاییست نماد مردمانِ آریاییست درین تاریکشب با تار و طنبور کنم ماهور را لبریز از هور درخشد مشعل از هر…
غزال زخمی
غزال زخمی ———- سپیدهدم شد و آهسته آفتاب دمید کنار پنجره لبریز از غزل گردید ز هر کرانه تجلّی جمال میپاشید به ذوق شاعر شوریده،…
واژههای تشنه
واژههای تشنه باور بارانی ام را بامدادی باد برد عزّت و آزادگی را زادهی بیداد برد رهزن شبباره تا شد پهرهدار آفتاب تا سحرگه روشنی…
در کوچههای خستهی فوشنج
در کوچههای خستهی فوشنج ———— در کوچهباغهای هریوا دیگر صدای نیلبکی نیست بر شاخههای سبز درختان هان! لانهی پرندهگکی نیست آبی آسمان شده خونین وحشیتر…
غصّهی ناسروده
غصّهی ناسروده میزنم داد و سخت خاموشم، غصّهی ناسرودهی دردم قصّهی ناتمام دلتنگی، روح آتشگرفتهی سردم گردبادی تنوره زد در دل، اشک و آهم رمیدهگردابیست…
رموز روزه و راز بزرگی
رموز روزه و راز بزرگی بود اندیشهپرداز بزرگی شنیدم در نمازِ بینیازی شباهنگام، آواز بزرگی عبدالغفور آرزو
خندهی خورشیدی
خندهی خورشیدی آسمان منتظر خندهی خورشیدی تست و سهتارم همه شب مویه به یاد تو کند پر پرواز مرا باز کند گیسویت خرمن زلف تو…
فریاد بیصدا
فریاد بیصدا ———- احساس همدلی میکنم با همهی پرندگان؛ و میآویزم قفسه شکسته را بر دار؛ و میسرایم سرود پریدن را پیوسته؛ و میشمارم چهچههای…
یادش بخیر !
یادش بخیر ! هو زنیم هو در چلّه شب به یاد تو من چلّه میکشم در هر دری که باز بود کلّه میکشم بر عرش…
دُرّ دری
دُرّ دری مادرم لالاییات دُرّ دریست دُرّ دریای محبت مادریست چامهی چشمم زند مستانه موج اشتیاق ناله دریاپروریست گویش از گهواره گیرد رنگ شوق این…
کتیبهی آزادی
کتیبهی آزادی در بزنگاهی که مارها اندیشهخوار اند؛ و دوشیزگان داربردوش، فریدون بی فرّ است و کاوه بی پتک، های گُردآفرید! گُر گرفته بخوان کتیبهی…
یک سجده دل
یک سجده دل مستی کنم به بزم غزلآفرین خدا ! تا دل شود تجلّی عرشِ برین خدا هو میزنم و صوفی دل میکند سماع، مجذوب…
چشمان منتظر
چشمان منتظر ————- با وزش نسیم سحرگاهی میگشایم چشمان منتظرم را و خیره میشوم بر ابرهای شتابان؛ و با درهم آمیزی ابرهای سیاه و سفید…
کاش اگر…
کاش اگر… کاش اگر آشفته گردد اشک گلگون سر کشد حسرتِ پنهان دل با آه موزون سر کشد دل درونِ سینهام از سوز مخفی گشت…
ای کهنخطّهی خونین
ای کهنخطّهی خونین زیر آوار تویی و منم آوارهترین نکنم شکوه ازین چرخهی مکّارهترین؟ گر چه بر مرگ تو مینالم و میمویم زار کس نداند…
هوش مجازی
هوش مجازی مستی نیم نگاه تو چنان مستم کرد که در آیینهی سرسبز فنا هستم کرد صورتآرای تجلّی شده انسان ای دوست شده تا جان…
فوران اشک
فوران اشک ——— قدم میزنم در هوای تازه و تر در میان درختان انبوه عبور میکنم از کنار مردمانی که در حال میزیند و نمیشناسند…
دل و دین را به ایما میفروشم
دل و دین را به ایما میفروشم به آن آیینهسیما میفروشم نگارم روزه دارد، روزهی عشق نمیداند که خرما میفروشم عبدالغفور آرزو
دیار خسته و خونین
دیار خسته و خونین از هریوا، از دیاری خسته و خونین سخن گفتن چه دشوار است واژگان گنگ اند، از تخیّل مانده تبخالی بحر باور…
لبخند تصویر
لبخند تصویر بر سرانگشت خرد تا خامه تقریرِ زن است مستی آیینه از لبخند تصویرِ زن است آیهی سبزِ تجلّی در بهارستان عشق جرعهی از…
پرواز در قفس
پرواز در قفس پرنده پر زد و پرواز در قفس مانده شکست حسرت آواز در قفس مانده به پشت میله چنان زار زار مینالید نگاه…
ذوق بیبادبان
ذوق بیبادبان میوزد باد و شاخه میجنبد ذوق بیبادبان برآشفتهست میکند با خدای خود نجوا: بیم موج است و ناخدا خفتهست ساحل از ماسه میشود…
گریهی تلخ
گریهی تلخ آبی که آتش میزند اشکِ تو باشد دخترم ای اشک آتشزای تو فرهنگ گوهر پرورم آه تو شد آوای من، فریاد ناپیدای من…
تبعیدشدگان
تبعیدشدگان ————— تبعید شدگانیم و همهمهی عید؛ و تقطیع میکند ذهن برآشفتهام تبعید را؛ و با تن تبکرده میمویم به یاد یار و دیارم؛ و…