مختصر سوانح مرحوم ملک الشعرا استاد صوفی عبدالحق بیتاب به قلم خودش

مختصر سوانح مرحوم ملک الشعرا استاد صوفی عبدالحق بیتاب به قلم خودش شکر عمر من به تعلیم و تعلم صرف شد جز به مردن زندگی…

ادامه مطلب

مخمس صوفی عبدالحق بیتاب بر غزل خواجه حافظ علیه الرحمة

مخمس صوفی عبدالحق بیتاب بر غزل خواجه حافظ علیه الرحمة همیشه سد راه قرب حق بوده است باطل ها حصول آن بود دشوار بی امداد…

ادامه مطلب

در بیان رشوه خوار و رشوه ستانی

در بیان رشوه خوار و رشوه ستانی! رشوه خورا چون خمندُک بد نما پندیده ایی گر نه خوردی خون مردم را چرا پندیده ایی گردنت…

ادامه مطلب

رشوه خورا چون خمندُک بد نما پندیده ایی

رشوه خورا چون خمندُک بد نما پندیده ایی گر نه خوردی خون مردم را چرا پندیده ایی گردنت از فربهی در شانه ها رفته فرو…

ادامه مطلب

چندیست که در کلبۀ ویرانه نیایی

چندیست که در کلبۀ ویرانه نیایی معشوق سیه جرده ام انگشت کجایی چون خوردنی امروز نیابیم سراغت از برف و یخ و لای مگر پا…

ادامه مطلب

اعتبار زندگی کارم نمی آید دگر

اعتبار زندگی کارم نمی آید دگر چشم آن دارم که سازد چشم او کار مرا صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

بیتاب باز روز عید آمد صوفی عبدالحق بیتاب

باز روز عید آمد خرمی پدید آمد وقت بازدید آمد عیش را نوید آمد آنچه بود امید آمد عید بس سعید آمد رخصتی کرامت شد…

ادامه مطلب

سر آمد زندگانى در معاصى

سر آمد زندگانى در معاصى دو تا گشتم از اين بار گران حيف ازين حسرت سرا با دست خالى به سوى آخرت گشتم روان حيف…

ادامه مطلب

بيتاب شود كاش براى تو ميسر

بيتاب شود كاش براى تو ميسر يك صندلى گرم كه تا حلق درآيى صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

ببین که گشته چه خوش زیب شاخسار شگوفه

ببین که گشته چه خوش زیب شاخسار شگوفه درخت میوه نکو داده است بار شگوفه کنون که رفت زمستان و نو بهار بیامد کند تلافیِ…

ادامه مطلب

به پیشواز آغاز فصل بهار و روز های بارانی

به پیشواز آغاز فصل بهار و روز های بارانی! بحمدالله که خرم ساخت باز این بوم و بر باران گرفت از تشنه کامان قدوم خود…

ادامه مطلب

ستایش آن خدای مهربان را

ستایش آن خدای مهربان را که بخشید از سخن زینت زبان را خداوندی که کرد از نیستی هست به قدرت جملۀ کون و مکان را…

ادامه مطلب

بیتاب شود كاش براى تو ميسر

بیتاب شود كاش براى تو ميسر يك صندلى گرم كه تا حلق درآيى صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

من که ترک آبرو در عشق خوبان گفته ام

من که ترک آبرو در عشق خوبان گفته ام نیست پروائی ز حرف مردم بدگو مرا صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

عداوت با من شیدا گرفته

عداوت با من شیدا گرفته چه عادت آن جفا پیرا گرفته زما تا جان نگیرد کی گذارد غم جانان پی ما را گرفته چه غم…

ادامه مطلب

بیتاب باز روز عید آمد صوفی عبدالحق بیتاب

باز روز عید آمد خرمی پدید آمد وقت بازدید آمد عیش را نوید آمد آنچه بود امید آمد عید بس سعید آمد رخصتی کرامت شد…

ادامه مطلب

دلفریب است ز بس حسن درخشان بهار

دلفریب است ز بس حسن درخشان بهار در چمن دیدۀ نرگس شده حیران بهار زنده می گردد ازو عالم حیوان و نبات گوئیا آب حیات…

ادامه مطلب

به هر چمن که نمودیم جستجوی ترا

به هر چمن که نمودیم جستجوی ترا نیافتیم گلی کو نداشت بوی ترا هزار لیل و نهارم ز پیش دیده گذشت ولی نداشت یکی کیف…

ادامه مطلب

در محبت جز محبت نيست منظورى مرا

در محبت جز محبت نيست منظورى مرا كى سلام من بود همچون سلام ديگران صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

به سر پیچیده از بس دود سودا زلف جانان را

به سر پیچیده از بس دود سودا زلف جانان را ندارد از پریشانی خبر حال اسیران را به پیش روی تا آیینه آن آیینه رو…

ادامه مطلب

مفت ساقی مگذران ایام گل

مفت ساقی مگذران ایام گل بادۀ عشرت بده در جام گل خار خار عزلت از دل دور کن رو به باغ و راغ در هنگام…

ادامه مطلب

در جهان چیزی نباشد پایدار

در جهان چیزی نباشد پایدار بی سخن این بگذرد آن بگذرد صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

به چشم عاشقِ دیدار دلبران طبیعت

به چشم عاشقِ دیدار دلبران طبیعت چه دلرباست چو خوبان گلعذارشگوفه صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

ملتفت شو اینقدر ناز وتغافل خوب نیست

ملتفت شو اینقدر ناز وتغافل خوب نیست دوستدارت را پیشیمان از محبت می کنی صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

در بیان رشوه خوار و رشوه ستانی

در بیان رشوه خوار و رشوه ستانی! رشوه خورا چون خمندُک بد نما پندیده ایی گر نه خوردی خون مردم را چرا پندیده ایی گردنت…

ادامه مطلب

به پیشواز آغاز فصل بهار و روز های بارانی

به پیشواز آغاز فصل بهار و روز های بارانی! بحمدالله که خرم ساخت باز این بوم و بر باران گرفت از تشنه کامان قدوم خود…

ادامه مطلب

نه شهرت انتظارم نی قبول عام می خواهم

نه شهرت انتظارم نی قبول عام می خواهم به شهر گوشه گيری خويش را گمنام می خواهم صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

خوش منظریست بنگر باغ و بهار پغمان

خوش منظریست بنگر باغ و بهار پغمان بوی بهشت آید از هر کنار پغمان باد بهار هر صبح از قطره های شبنم گوهر همی فشاند…

ادامه مطلب

به پیشواز آغاز فصل بهار و روز های بارانی!

به پیشواز آغاز فصل بهار و روز های بارانی! بحمدالله که خرم ساخت باز این بوم و بر باران گرفت از تشنه کامان قدوم خود…

ادامه مطلب

همیشه سد راه قرب حق بوده است باطل ها

همیشه سد راه قرب حق بوده است باطل ها حصول آن بود دشوار بی امداد واصل ها گره شد سخت تر از رشتۀ تدبیرعاقل ها…

ادامه مطلب

در پی آب و غم نان بگذرد

در پی آب و غم نان بگذرد عمر من تا کی بدین سان بگذرد خرم آن خاطر کزین ظلمت سرا زودتر با نور ایمان بگذرد…

ادامه مطلب

بحمدالله که خرم ساخت باز این بوم و بر باران

بحمدالله که خرم ساخت باز این بوم و بر باران گرفت از تشنه کامان قدوم خود خبر باران زبس تر دستی فطری بعین یاس مشتاقان…

ادامه مطلب

مده ساقی دگر ساغر بدستم

مده ساقی دگر ساغر بدستم که من از دور چشم یار مستم نیم بی کس در این وادی، چو مجنون بود ژولیده مویی، سر پرستم…

ادامه مطلب

خار خار خط یاری دارم

خار خار خط یاری دارم در نظر فصل بهاری دارم اینقدر از بر من دور مرو باش ظالم به تو کاری دارم بر سر کوی…

ادامه مطلب

بحمدالله که خرم ساخت باز این بوم و بر باران

بحمدالله که خرم ساخت باز این بوم و بر باران گرفت از تشنه کامان قدوم خود خبر باران زبس تر دستی فطری بعین یاس مشتاقان…

ادامه مطلب

گرچنین از خود برد هردم خیال او مرا

گرچنین از خود برد هردم خیال او مرا کی توان کردن دگر پیدا به جستجو مرا هر چه آید بر سرم از لطف جانان می…

ادامه مطلب

چه رنگین است اشک لاله گون بر چهــره زردم

چه رنگین است اشک لاله گون بر چهــره زردم زاعجاز غــــــــم عشقش بهــــاری در خزان دارم صوفی عبدالحق بیتاب

ادامه مطلب

ببین که گشته چه خوش زیب شاخسار شگوفه

ببین که گشته چه خوش زیب شاخسار شگوفه درخت میوه نکو داده است بار شگوفه کنون که رفت زمستان و نو بهار بیامد کند تلافیِ…

ادامه مطلب

گرچنین از خود برد هردم خیال او مرا

گرچنین از خود برد هردم خیال او مرا کی توان کردن دگر پیدا به جستجو مرا هر چه آید بر سرم از لطف جانان می…

ادامه مطلب

چشم بیمار

چشم بیمار بدل داغـــــــی زهجر آن مــــه ء نامهربـــان دارم کجایاران دگــــر پرو ای مهـــــر آسمــــــان دارم چه رنگین است اشک لاله گون بر چهــره…

ادامه مطلب

اين جهان را ساز و سامان مكتب است

اين جهان را ساز و سامان مكتب است در ممالك شوكت و شأن مكتب است بهر درد جهل درمان مكتب است بهر طفلان آب حيوان…

ادامه مطلب

گرچه بامن این زمان بسیار الفت می کنی

گرچه بامن این زمان بسیار الفت می کنی خوب می دانم که از روی سیاست می کنی می دهی ما را نشان ای بی وفا…

ادامه مطلب

جامه هستی فلک افگنده بر دوشم بزور

جامه هستی فلک افگنده بر دوشم بزور این متاع کس مخر را بر که بفروشم بزور جامه ها بافد برایم رشته طول امل گرچه میسازد…

ادامه مطلب

آی آنکه جفا داری و یک زره وفا نی

آی آنکه جفا داری و یک زره وفا نی پیوسته نگه میکنی با غیر و به ما نی داده است حیات ابدی بهر شهیدان از…

ادامه مطلب

همیشه سد راه قرب حق بوده است باطل ها

همیشه سد راه قرب حق بوده است باطل ها حصول آن بود دشوار بی امداد واصل ها گره شد سخت تر از رشتۀ تدبیرعاقل ها…

ادامه مطلب

غم کرده باز گریه گره در گلو مرا

غم کرده باز گریه گره در گلو مرا این است آب رفته که آید بجو مرا از سرکشی گذشته به من زلف یار گفت انداخت…

ادامه مطلب

تا رفته ز کف نگار ما را

تا رفته ز کف نگار ما را خون گشته دل فگار ما را زآن گل نبود گذشتن آسان گویند اگر هزار ما را بگذار که…

ادامه مطلب

باز روز عید آمد

باز روز عید آمد خرمی پدید آمد وقت بازدید آمد عیش را نوید آمد آنچه بود امید آمد عید بس سعید آمد رخصتی کرامت شد…

ادامه مطلب

در جهان چیزی نباشد

در جهان چیزی نباشد پایدار بی سخن این بگذرد آن بگذرد “بیتاب” ================= در محبت جز محبت نيست منظورى مرا كى سلام من بود همچون…

ادامه مطلب

گشته پای انداز نازت جان و دل یکجا بیا

گشته پای انداز نازت جان و دل یکجا بیا ای به قربانت شوم یک شب به جای ما بیا عیش مستان تلخ باشد بی نگاه…

ادامه مطلب