خسته ترین مردم دنیا

خسته ترین مردم دنیا از جنگ ایم در سخت ترین روز ها زنی در جاده های گرسنه بدنبال نان است وجودش آراسته از دانش دستانش…

ادامه مطلب

تلخ ترین روزی‌که

تلخ ترین روزی‌که دچار پرواز شدیم به سمت نا‌معلوم جهان پر پر شدن سقوط ما را تماشا کرد چهره های ما بی‌رنگ لبان ما ترک…

ادامه مطلب

بهاران خجسته باد

بهاران خجسته باد بوی گل میدهد آغوشت آمدنت ! فصل بهار را با خود دارد بلندی قامتت خانه را چراغانی کرد پرده ها با ساز…

ادامه مطلب

با ظرافت تمام

با ظرافت تمام بهترین واژه ها را در قالب شعر سپید جا دادم زبان خیابان را یادگرفتم وقتی عبور عابران ،بی برگشت است سرنوشت زخمی…

ادامه مطلب

از پنجره چشمان‌ام

از پنجره چشمان‌ام به گندم‌زار وجودت خسته ترین روز ها را در غربت با ابرهای تیره که از شانه های ما بالا می‌رود عید آوارگی…

ادامه مطلب

هر چند با سفره خالی

هر چند با سفره خالی سالهاست ، زانوی غم را بغل کردند! زلزله فریاد مناره های شهر را و آواز شکستن سنگ‌ها را بر صفحه…

ادامه مطلب

من و تو

من و تو پر پروازیم بسوی یک مقصد طلسم جدایی را بشکن پهن کن سفره ی از عشق بر بام آرزو ها از دوریت درخت…

ادامه مطلب

کبوتران بی بال

کبوتران بی بال بر فراز فرودگاه کابل با هزاران امید برای آرزو های شان پر و بال زدند از سیم خاردار عبور کردند افسوس پر…

ادامه مطلب

عشق سرد، مردمان شهر

عشق سرد، مردمان شهر هزاران روح زخمی دارد حتی! کاینات نمکین نمی‌تواند بر چهره های شان لبخند را نقاشی کند تاریکی خورشید وقتی تابید که…

ادامه مطلب

زن‌ها ریشه در خاک دارند

زن‌ها ریشه در خاک دارند شبیه درخت اند با برگ‌های، رنگارنگ شان طراوت و‌ زیبایی را به شاخه ها می‌دهند عشق می ورزند‌ عطر گلها…

ادامه مطلب

دلم گرفت!

دلم گرفت! از این بازی روزگار وطنم ! هنوز تن زخمی و خونین‌ات از جنگ! بوی دود و باروت بر شانه هایت صدای شیون و…

ادامه مطلب

خش خش برگ‌ های پاییز

خش خش برگ‌ های پاییز خاطرات تو را در من زنده میکند قرار های باغ بالا و شهر نو برگ‌ های ریخته‌ای طلایی و زرد…

ادامه مطلب

تک تک در به گوشم آمد

تک تک در به گوشم آمد با شتاب بر خاستم در را باز کردم چشم هایم را بستم ترسیدم بازهم رؤيا نباشد عاقله قریشی

ادامه مطلب

به آغوش تنهایی

به آغوش تنهایی پناه میبرم سرم را روی شانه های نوازشگرم تکیه داده پیش از اینکه به تو نرسم چشم‌هایم را می بندم عاقله قریشی

ادامه مطلب

با گذشت زمان

با گذشت زمان بیشتر عاشقت میشوم و در رودخانه چشمانت غرق هر شب تصویر تو کوچه ما را روشن میکند از خنده های من ماه…

ادامه مطلب

از دوری ات

از دوری ات دیواری از بغض گلویم را بسته بود وقتی قاصدک خبر آمدنت را به گوشم رساند به استقبالت چشم‌هایم تا انتهای کوچه به…

ادامه مطلب

همه چیز زیباست

همه چیز زیباست وقتی بر پیشانی غمگینانه‌ام ، دست می‌کشی هوا روز شب زمزمه دلنواز پرندگان زوزه باد که موهایم را نوازش می‌کند با من…

ادامه مطلب

من يك زنم

من يك زنم آسمان نگاهم مهر مى بارد لبخندم در كويرى بى آب و علف گل عشق مى كارد من يك زنم آغوشم نگاه سرد…

ادامه مطلب

کاش نقاش بودم

کاش نقاش بودم تا لبخند دزدیده زنان را به تصویر می کشیدم نان نقاشی می‌کردم به آرزویی که‌ تا هیچ دختری بفروش نرسد پسر بچه‌های…

ادامه مطلب

شناوریم

شناوریم در دریایی خشکیده خواستيم شنا كنيم آبی نبود انگیزه ی نبود گیر ماندیم میان ماسه های سرگردان تمساح‌ها در کمین اند و ما ترانه…

ادامه مطلب

زمین تشنهٔ باران

زمین تشنهٔ باران و من تشنه دیدارت با رقص قلم شعر می‌سرایم از تو که می‌گویم پروانه‌ها لای دفترم پرواز می‌کنند‌ کوتاهه می‌نویسم وصف تو…

ادامه مطلب

دست به پیشانی ماه!

دست به پیشانی ماه! صدای دل انگیز زمزمه آهنگ های شعرت شب را عاشقانه فریاد میزند در حسن تو کابل را می بینم نشسته ام…

ادامه مطلب

حرف هایت

حرف هایت شکر می ریزد بر لبانم خنده هایت گل میکارد مروارید ها می خندند لای سرخی لاله ها و من هنوز از طعم بوسه…

ادامه مطلب

تا کرانه آبی

تا کرانه آبی عشق می درخشد کوه دلم با تمام قدرت می تپد به اندازه زیستن نفس میکشم عشق ادامه دارد شگوفا میشوم وقتی میایی…

ادامه مطلب

بنواز سازی‌

بنواز سازی‌ اشک آسمان قطره قطره بشوید نقش خنده هایت را تا هیچ زنی دل نبندد به رقص لبانت ترا نقاشى ميكنم مجسمه ات را…

ادامه مطلب

با حضورت

با حضورت بوی گلهای بهاری میاید کوچه های شهر منتظر قدمهایت نشسته طلوع چشمانت ! خنده میکارد بر لبان مردمان شهر باد بهاری می وزد…

ادامه مطلب

نیمه شب

نیمه شب در سکوت پله ها به جای قدم اشک می‌ریزم توان راه رفتن را از من گرفتند سرم را لای بازوانم مخفی می‌کنم تا…

ادامه مطلب

موهایم !

موهایم ! اقیانوس شناوری ایست به سمت تو موج هایش ، سرود عشق را زمزمه می‌کند باد که می‌‌وزد قایقی چشمانم غرق نگاهت می‌شود گیره…

ادامه مطلب

کاش میشد

کاش میشد هنگام بغض بغلم میکردی از چشمانم دوستت دارم هایم بر قلبت حک میشد عاقله قریشی

ادامه مطلب

شعر را

شعر را سپيد مى نويسم واژه ها را مى چينم عاشقانه ترين مصرع را خطاطى مى كنم آهنگ زمزمه ميكنم جاى دلتنگى ها را با…

ادامه مطلب

روی زخم‌ها را پینه گرفته

روی زخم‌ها را پینه گرفته هر روز زخم جدید طبیب خسته از مریضان‌ در انفجار خطاطان راه جدید میکشند نقاشان کبوتر صلح را آزادانه بر…

ادامه مطلب

در نگاهت یک دل دیوانه گم

در نگاهت یک دل دیوانه گم در لبانت جانی صد پروانه گم میروم تا از کنارت بار ها میکنم در کوچه خود خانه گم وقتی…

ادامه مطلب

حجم گیسوانم را

حجم گیسوانم را دست باد ها می سپارم تا نیم نگاهت روشن کند چشمانم را نام ات را روی دفترچه خود می بوسم چشم هایت…

ادامه مطلب

ترسم آن صبح

ترسم آن صبح که خورشیدطلوعی نکند نوزد هیچ نسیم نشنوم چهچه از شاخچه ی باغچه مان آسمان تار شود دلی آزار شود آسمان گریه کن…

ادامه مطلب

بعد رفتنت

بعد رفتنت غروب شد تنم زیر خمپاره نگاهت پراکنده شد سنگ های پایم از پرواز افتاد نگاهت سراب بود در جنگل چشمانت گیر ماندم عاقله…

ادامه مطلب

با آنکه گدازه کوهسار

با آنکه گدازه کوهسار آسمان را سیاه پوش کرده عشق من و تو قاب ماه است که بر تقویم شنی ایام خجسته را ورق میزند…

ادامه مطلب

هنوز پیراهنم

هنوز پیراهنم غرق در عطر تن توست و خورشید نگاهت بر پنجره چشمانم کنار می‌زنم پرده ها را روی آیینه با رژ لب نام تو…

ادامه مطلب

مثل ماه ، می درخشی

مثل ماه ، می درخشی بر پنجره، چشمانم روشنی بخشیدی از لا به لای، شاخه های پوشیده از برگ نیم نگاهت جاده خیالم را ستاره…

ادامه مطلب

کشتی

کشتی شکسته‌ام اما دل شکسته نه غرق شدم در دریای چشمان‌ات کنار ساحل ، لبان‌ات نشسته‌ام به تماشای مروارید طنین صدایت ، کوه ها را…

ادامه مطلب

ظرفِ خيالِ با تو بودن را

ظرفِ خيالِ با تو بودن را كه لبريز عسل است نشكن بگذار تا دهنم را شيرين كنم بر جاده ى خيالت قدم مى زنم تا…

ادامه مطلب

زنان در اسارت نمی مانند

زنان در اسارت نمی مانند مثل سیگاری تا زیر لب رسید خاک زیر پا شوند راه دانشگاه ادامه دارد! عاقله قریشی

ادامه مطلب

در کنارت

در کنارت لبان ترک خورده ام زمین خشکیده را بحر میبیند ماهی های شاد بر آسمان رود خانه شناورند قلاب ها را میشکنند بر فراز…

ادامه مطلب

خسته ام

خسته ام خسته از زندگی و از تکرار از امروز از دیروز خسته از آمدن فردا ها باز تکرار همین روز ها خسته از پرورش…

ادامه مطلب

ترا در شعر هایم

ترا در شعر هایم به آغوش مى كشم مصرع مصرع مى بوسم دستم به تو نمى رسد عاقله قریشی

ادامه مطلب

بلعیده اند

بلعیده اند پاره های نحیف تن ما را به جرم زن بودن نفس‌ ما را نیمه گرفتند چشمان خیس ما را با درد کوک زدند…

ادامه مطلب

با تو

با تو رود بزرگ در مسیر خوشبختی ام قفل کوید نوزده را میشکنم در قرنطین بی تو زردی غروب مسافر جا مانده گوشه اسکله ام…

ادامه مطلب

نیستی که ببینی

نیستی که ببینی این اقیانوس را این کوه را این قلب را بر روی سینه ام چقدر سنگینی می کند نیستی که ببینی چقدر رود…

ادامه مطلب

معلم ! از نگاهت مهر می‌‌بارد

معلم ! از نگاهت مهر می‌‌بارد دستان نوازشگرت باران رحمت است از وجودت زندگی روشن می‌شود زمین به احترام نامت تبسم می‌کند نور جمال تو…

ادامه مطلب

کاش می شد

کاش می شد آدم اندوه خود را مثل کاغذ پران به باد میسپرد یا مثل خط مداد که با پاکن پاک میشد یا مثل برگ‌های…

ادامه مطلب

سرم را روی شانه هایت

سرم را روی شانه هایت تکیه میدهم طلوع خورشید را در چشمانت میبینم نسیم بهاری را از نفس هایت حس میکنم آغوشت آرام ترین ساحل…

ادامه مطلب