عاقله قریشی
نگاه مى كنى
نگاه مى كنى باران مى بارد بر لبانم خنده سبز مى شود با حضورت زندگى رنگین كمانى ست وقتى خورشيد نگاهت مى درخشد گلهاى آفتاب…
مثل عنکبوت تار زدی
مثل عنکبوت تار زدی بر دلم پیچیدی، بر قلبم ساز عشق نواختی دلم میان بافت تار ها سرود عشق را میخواند دیگر محال است زندگی…
كتاب را ورق مى زنم
كتاب را ورق مى زنم از پر طاووس خاطراتم لاى صفحه اى عالم رنگ مى بندد رنگين كمان مى شود در آسمان خيال در لابلاى…
سربازان چشمانم آماده دیدارت بودند
سربازان چشمانم آماده دیدارت بودند آمدنات کوچه کاهگلی ما را روشن ساخت دستانت را لای لشکر موهایم حس کردم حرف هایت بر قلبم شادی آورد…
راه های پر مشقت را پیمودم
راه های پر مشقت را پیمودم نفس سوختهام را در سینه حبس کردم تا رسیدم، به کویر آرام سینهات! طنین نفس هایت آهنگ شاد زندگی…
در سیمای آلوده روزگار
در سیمای آلوده روزگار لبخند کودکانهاش هزار درد را فریاد میزند آرزوهایش را به تصویر میکشد جاده ی باران خورده را ،با دستان اش پاک…
حتی وقتی کنارم نیستی
حتی وقتی کنارم نیستی **صدایت را از دفتر خاطراتم می شنوم** چشمانم پرواز میکند به سمت خاطرات شیرین دست های نوازشگرت آغوشت! گرم ترین اقلیم…
پشت پنجره ى آرزوها ايستادن
پشت پنجره ى آرزوها ايستادن آمدن كسى را چشم به راه دوختن واژه ها را كنارهم چيدن براى سرود شدن سخت است درجستجوى كسى هر…
بر قلب ترک خورده ما
بر قلب ترک خورده ما قفل نزنید ! زنان شکست نمی خورند قرار نیست به شطرنج یک نفره دعوت شوند مثل سرباز ،محاصره شوند یا…
اگر کنارم هم نباشی
اگر کنارم هم نباشی بازهم شعری می سرایم به نامت عشق زنده باشد لای دفتر و خیالاتم عاقله قریشی
نمی گویم دوستت دارم!
نمی گویم دوستت دارم! با آنکه با تمام وجودم دوستت دارم زنی در من مغرور تر از آن است که بگوید، “دوستت دارم!” عاقله قریشی
مثل روح از خیالات خودم
مثل روح از خیالات خودم بیرون زدم وقتی صدایت به گوشم آمد پرواز کردم از چراغ جادویی که هر شب وسیله ی بود برای تسکین…
قلم بنویس !
قلم بنویس ! از حرکت ناموزون روزگار که درج تاریخ شود از پدری ! که پیشانی عرق دیده و دستان آبله بسته اش هنوز سختی…
سحرگاه
سحرگاه رد پاى بوسه هايت را گرفتم نسيم قلبم وزيدن گرفت دندان هايم شكوفه كرد عشقه پيچان احساس برتنم تنيد نفس هايم بوسه هاى ديگرى…
دیگر پیام ندادی
دیگر پیام ندادی مسینجر خالی ماند استیکر ها گریستن چشم هایم بلاک شدند نفسم را باد برده تنم گوشه افتاده نپرس چرا؟ فیسبوک ات را…
در خیالاتم،
در خیالاتم، همچو پروانه سبک بال شاخه به شاخه پرواز میکنم مهتاب را میچینم تا شب دیر تر بماند کنار خواب هایم با من باشی…
چه صمیمانه
چه صمیمانه با صحبت های شان آرامش را ، به هم هدیه میدهند امروز بهار در لبان شان مهمان است غنچه ها باز میشوند گلها…
پر ندارم
پر ندارم پرواز میکنم به سمت تو از میان ابر ها روی اوقیانوس در دورترین نقطه دنیا سر زمین آرزو ها با ناز زنانه موهایم…
برگ های پاییز
برگ های پاییز صورتم را بوسيدند باران بوى خاك ياد ترا دوباره زنده کردند عاقله قریشی
آسایش خسته ما
آسایش خسته ما مرور میکند عقربه های سرگردان را پشت دیوار طلایی همان عکس های سیاه و سفید را با شیرینترین خاطرات چشمان ساده ما…
نگاه کردم
نگاه کردم به آیینه به من می خندید ! به گلوی عاشقانه که در سکوت هر شب نام تو را صدا میزند تنها تو نمیدانی…
مثل پرنده
مثل پرنده از ارتفاع بلند به دريای چشمانت فرود می آیم از سربازان چشمانت عبور میکنم در دشت لبانت گل عشق میکارم و از نگاهت…
قلبم را میان
قلبم را میان خنده هایت جا گذاشتم شعری سرودم سنگها گل کرد عشقه پیچان ها دویدند نقشه را به هم کوک زدم این سوی آب…
ستاره بخت من
ستاره بخت من چشمک بزن! وقتی بیقرارم از تمام زیبای های دنیا تنها تو هستی که اسمت جاودانه در قلبم حک شده بوی آغوشت بهشت…
رفتنات
رفتنات شهر را مرتعش کرده از بغض من و فریاد نیلوفر ها سیب ها بیحوصله شده اند قبل پاییز ریخته اند تابلو های نقاشی خیره…
در خلوت باد،
در خلوت باد، با صدای خش خش برگهای پاییزی در گندم زار چشمانت سرود عشق را زمزمه میکنم ! چشم غزال من، هوای ابریشمی دستانت…
چشمانت
چشمانت پیروان زیاد دارند مثلن شهروندان همین شهر که هر روز برای دیدارت دلتنگ اند و جادهها برای آمدنت هر روز انتظار می کشند مثل…
پس از تو
پس از تو دنیا به آخر می رسد برایم! بگو که میایی به لبخندم باور نکن که درد بی تو بودن دارد عاقله قریشی
براى رسيدن
براى رسيدن به جزيره چشمانت قايق شكسته را هنوز پارو ميزنم تا نفس اميد باقى است صخره ها را طی میکنم موج دیوانه وار به…
آغاز قصه ما
آغاز قصه ما همان نامهی بود که ناخوانده باد با خود برد بر چهره خندانت نگاه ام دوخته شد کلمات روی شانه های دفترم میان…
نیتی کردم
نیتی کردم امشب حافظ، کنار دلهره هایم نشسته و خواب های سرخ مرا دانه دانه تعبیر می کند سرگردان کلماتی ام که یاری کنند یخ…
ماهی نیستیم
ماهی نیستیم که صیدی تور، صیادان شویم آرزو ها را دنبال می کنیم هدف را پیش میگیریم شناوریم! در دریای بی انتها ترس نیست ما…
قفس شكست
قفس شكست و لبخند بر لبم گُل كرد و شعر تازه اى برخاست از نفس هايم و ماه فرشى قدم هاى استوارم بود ز لاى…
سپاس اى دوست !
سپاس اى دوست ! از آن گل لبخند كه بر لبان ترك خورده ام كاشتى و گرد هاى از اندوه و درد را همه را…
دیگر ترسی نیست ما را
دیگر ترسی نیست ما را از شکستن دیوار ها سینه ما سپر گلوله هایی ست که با آن قد کشیدیم فریاد ما را خاموش نمیتوانید…
در بركه
در بركه رقص نيلوفر تماشا كردنى است كه انتظار ماه را حلقه حلقه به آغوش مى كشد عاقله قریشی
چشمانت را باز کن
چشمانت را باز کن پیش از اینکه بجنگی به اندازه کافی زخم خورده ام به جرم عاشق شدن سهم من از زندگی کوله بار آرزو…
پروانه من
پروانه من بعد رفتنات اشکهایم جاریست عاشقانه میسوزم جای پایت را دنبال میکنم تا برسم آب میشوم بدان،صادقانه دوستت دارم عاقله قریشی
بر عکس آنانی که
بر عکس آنانی که سیاه را مایه نفرت و مصیبت می دانند در آرامش شب من سیاهی را کنارت دوست دارم عاقله قریشی
آن قدر براى ديدار دوباره
آن قدر براى ديدار دوباره كاغذ پران مى شوم اوج مى گيرم كه به سقوط فكر نمى كنم مانند پرنده اى كه از شادى بال…
واژه واژه شعرت
واژه واژه شعرت به تار تار مويم گره خورده كاش بازو هاى مان را هم مانند چوتی هايم مى بافتيم عاقله قریشی
نقاشیی میشوم
نقاشیی میشوم بر دیوار های شهر در کتابهای درسی گاهی هم به دست کودکی که بعد انفجار در انتظار مادر است نقاشیی میشوم بر دستان…
لبریزم از نام آزادی
لبریزم از نام آزادی کبوتر سفید را نقاشی میکنم و سرود آزادی را زمزمه از لا به لای کتابم پروانه ها برای آزادی به پرواز…
قد کشیدم کنار درختی که
قد کشیدم کنار درختی که همنشین جوی قریه است این تار های سفید موی ما هزاران حکایت دارد از قشنگی های وطن که همیشه بهاران…
سایه دستانت
سایه دستانت مثل حجاب افتاده بر سرم طلوع چشمانت بر سر زمین دلم نور افشانی میکند از بودنت کنارم تمام حادثه ها گل میکند از…
دوست دارم در وصفت
دوست دارم در وصفت کلمات را عوض کنم اما جایت را نه نامت را بر سینهام خال کوبی میکنم تا در هر نفس کشیدن با…
در جغرافیای زندگی
در جغرافیای زندگی مرز های بسته را از سیم های خاردار ، رد کن شما می توانید بانو انعکاس صدای تان نان! کار! آزادی! تا…
تنها ترين مسافرى جامانده
تنها ترين مسافرى جامانده در امتداد خستگىِ جاده به مقصد آغوش تو مى انديشد اما تو ! چقدر بى خيال از كنار خاطرات شب هاى…
بهار آمد
بهار آمد یک دامن گل چیدم تا فرش قدمهایت کنم لبخندت موسیقی زندگی ست که بر رگهایم شناور است طنین صدایت عاشقانه بر قلبم حک…
بر شانهی بهار
بر شانهی بهار بغض زنان را بدرقه کنید از اشک های ریختهی در خیابان نقاشان فقط موج موهای خالی از لبخند را میکشند زنی آرزو…