هریوا غرق خون است و هریوا چشم تر دارد

هریوا غرق خون است و هریوا چشم تر دارد هریوا می‌تپد در خود ، کسی آیا خبر دارد هریوا جان ما ویرانه، بی کس گشته…

ادامه مطلب

با رفتن آن مه لقا روح و روانم می‌رود

با رفتن آن مه لقا روح و روانم می‌رود آخر چرا آن دلبر نا مهربانم می‌رود من گشته ام بی بال و پر دور از…

ادامه مطلب

ترا از دور میبینم دلم ناجور می‌گردد

ترا از دور میبینم دلم ناجور می‌گردد دلم می‌گیرد و قلبم به سان گور می‌گردد مرا دیوانه میگویی مرا از خويش میرانی بدان آخر که…

ادامه مطلب

درین شب جمعه ما را از قلبک هایتان مستفید

درین شب جمعه ما را از قلبک هایتان مستفید سازید . زده ام بر رخ خود تیره نقابی که مپرس گشته ام وز غم او…

ادامه مطلب

شهر را آشفته دیدم ، مردمان را در به در

شهر را آشفته دیدم ، مردمان را در به در مادری را بی پسر ، هم دختری را بی پدر ای مسلمانان مگر اسلام دین…

ادامه مطلب

گر تو کابل باشی یا پروان چه فرقی می‌کند

گر تو کابل باشی یا پروان چه فرقی می‌کند گر هریوا باشی یا بغلان چه فرقی می‌کند هموطن آزاده باش و هموطن را دوست دار…

ادامه مطلب

من اگر یوسف شوم آیا زلیخا می‌شوی ؟

من اگر یوسف شوم آیا زلیخا می‌شوی ؟ من که تاریکم عصا و چشم بینا می‌شوی؟ من که مجنونم به دنبال تو جانم راست گو…

ادامه مطلب

وقتی خبر شدم که زنده است فورا این شعر را

وقتی خبر شدم که زنده است فورا این شعر را سرودم و خدا میداند چقدر خوشحال بودم . به قول خداوند ( و به آنها…

ادامه مطلب

از زمانی من ترا دیدم خریدارم هنوز

از زمانی من ترا دیدم خریدارم هنوز عاشق دیوانه ام در کنج بازارم هنوز کار من دل دادن و دلدادگی و عشق بود از زمان…

ادامه مطلب

بانو باران آیت در جایی گفته بود که کسی به

بانو باران آیت در جایی گفته بود که کسی به دختران اندراب چیزی نمیبخشه ، با خود گفتم از ما چی رفته ، بیازو از…

ادامه مطلب

ترا با دیگری بینم دلم پُر خون می‌گردد

ترا با دیگری بینم دلم پُر خون می‌گردد به والله اختیار از اختیار بیرون میگردد من اصلا با تو قهرم لیک باز آ در کنار…

ادامه مطلب

درین جهان بی کسی من و خدای راز ها

درین جهان بی کسی من و خدای راز ها چگونه مستقل شوم که پُرم از نیاز ها چگونه دل کنم ز عشق و خاطرات با…

ادامه مطلب

فرض کن دیوانه ام ، هشیار می‌خواهی چه کار

فرض کن دیوانه ام ، هشیار می‌خواهی چه کار گفته بودم عاشقم ، اقرار می‌خواهی چه کار هر چه می‌گویم ترا با جان و دل…

ادامه مطلب

گفتم فراموشش کنم دیوانه گشتم بیشتر

گفتم فراموشش کنم دیوانه گشتم بیشتر گفتم بمانم خانه اش بی خانه گشتم بیشتر گفتم که ترک او کنم آواره گردم در جهان بیمار عشق…

ادامه مطلب

من به دنبال تو می آیم گریزانی چرا ؟

من به دنبال تو می آیم گریزانی چرا ؟ در کنار سفره افتادی و گریانی چرا ؟ چونکه عاشق میشدی گفتی منم ارباب شهر من…

ادامه مطلب

یک زمانی ما جوان بودیم پریشانی نبود

یک زمانی ما جوان بودیم پریشانی نبود در میان مردمان حرف پشیمانی نبود هر طرف بنیاد دانش بود و دانایی و علم مثل حالا صحبت…

ادامه مطلب

از ما به سان نور گذر می‌کنی رفیق

از ما به سان نور گذر می‌کنی رفیق بی ما سفر مکن که ضرر میکنی رفیق می‌گویمت بمان تو مرو لیک میروی بی ما به…

ادامه مطلب

برفتی از کنارم با من ای ظالم جفا کردی

برفتی از کنارم با من ای ظالم جفا کردی بدادی دست خود با آن حریفم کودتا کردی من آن شب منتظر بودم که تا دعوت…

ادامه مطلب

تو از پنجشیر من از درواز دو تا پروانه هم

تو از پنجشیر من از درواز دو تا پروانه هم پرواز تو از پروان من از بلخ و دو تا هم خانه هم آواز تو…

ادامه مطلب

درگیر ادا های تو بودم نظرم رفت

درگیر ادا های تو بودم نظرم رفت دنبال جفاهای تو هم سیم و زرم رفت گفتم که سرم تحفه دیدار تو باشد در مکتب عشق…

ادامه مطلب

فرزند سمرقندم ، در اصل خراسانی

فرزند سمرقندم ، در اصل خراسانی از نسل بخارا و اسماعیل سامانی من دره پنجشیرم، من خاک تخارستان فرزند همان سغدم، یعنی که زرافشانی من…

ادامه مطلب

گفته بودم بی تو روزم ، روزگارم خوب نیست

گفته بودم بی تو روزم ، روزگارم خوب نیست بی تو آهنگی نخوانم چون دوتارم خوب نیست شب به روز و روز تا شب میدهم…

ادامه مطلب

من اگر حاکم شوم در شهر میدانی نگار

من اگر حاکم شوم در شهر میدانی نگار رنگ دلخواه ترا پرچم به کشور میکنم گر بگویی حال تو از دود بدتر می‌شود منع چرس…

ادامه مطلب

وقتی با من نیستی من خواب میخواهم چه کار

وقتی با من نیستی من خواب میخواهم چه کار من که خود مستم شراب ناب میخواهم چه کار وقتی با من نیستی روحم پریشان می‌شود…

ادامه مطلب

اگر آن دخت دروازی بدست آرد دل ما را

اگر آن دخت دروازی بدست آرد دل ما را به لبخند و رُخش بخشم تمام آبِ دریا را ببخشم یفتل بالا و پایین و بهارک…

ادامه مطلب

بدخشان سالهاست که درد دارد

بدخشان سالهاست که درد دارد بدخشان رنگ تلخ و زرد دارد سوالم از تمام مردم این است بدخشان در خودش نامرد دارد ؟ بدخشانم به…

ادامه مطلب

تو از پنجشیر و من لعل بدخشان در بغل دارم

تو از پنجشیر و من لعل بدخشان در بغل دارم تو بر لب نغمه ها داری و من شعر و غزل دارم تو از بازارک…

ادامه مطلب

درین عالم چرا پروانه از پرواز می‌ترسد

درین عالم چرا پروانه از پرواز می‌ترسد قناری در قفس محبوس و از آواز می‌ترسد بیا کار جهان بنگر چه اوضاعی که ما داریم چرا…

ادامه مطلب

عاقِ پدر به کشور ما معتبر شده

عاقِ پدر به کشور ما معتبر شده یارب چرا به کشور ما شور و شر شده آنکس که فکر عز و جلال وطن نمود تیری…

ادامه مطلب

لعنت به این جهانِ پُر از درد و رنج و عار

لعنت به این جهانِ پُر از درد و رنج و عار لعنت به استرس که به ما داده روزگار لعنت به زندگی به جهانِ پُر…

ادامه مطلب

من پریشان خاطرم مردم بدخشانم کجاست

من پریشان خاطرم مردم بدخشانم کجاست سرزمین مادری یعنی خراسانم کجاست گرم بازی های این و آن شدم تهمینه جان من فراموش کرده ام اینکه…

ادامه مطلب

وقتی میخندی جهانم تار و ویران می‌شود

وقتی میخندی جهانم تار و ویران می‌شود قلب من آشفته و دنیا پریشان می‌شود وقتی موهای خودت را باز میداری به خلق مرگ و میر…

ادامه مطلب

یک سو نبرد و جنگ و جدال، یک طرف غم است

یک سو نبرد و جنگ و جدال، یک طرف غم است یک سو صدای گریه و هم درد و ماتم است یک سو جهانِ دهشت…

ادامه مطلب

به پیشواز از روز همبستگی زنان

به پیشواز از روز همبستگی زنان مایه فخر و سرافرازی درین دنیا زن است آه ، در مُلک عزیز ما چرا رسوا زن است ؟…

ادامه مطلب

تو از شب های تار و درد این دنیا چه میدانی

تو از شب های تار و درد این دنیا چه میدانی تو ساحل‌ دیده ای از موج این دریا چه میدانی چو در بزم خرابات…

ادامه مطلب

دل به دریا گر زدم از بهر دیدار تو بود

دل به دریا گر زدم از بهر دیدار تو بود روی سطح آب تصویر پُر از بار تو بود ای مسلمان گر نمیدانی بدان این…

ادامه مطلب

عاشقم ، بدکاره و بد عهد و بی پروا و مست

عاشقم ، بدکاره و بد عهد و بی پروا و مست باورم کن وضعِ من از صد تظاهر بهتر است طلحه مهاجر

ادامه مطلب

ما را هوای پر زدن است و مجال نیست

ما را هوای پر زدن است و مجال نیست ما را امید و مژده ای عید وصال نیست گویا که خون به چشم من انگار…

ادامه مطلب

من ترا ول کرده ام ای عشق، بی تابی مکن

من ترا ول کرده ام ای عشق، بی تابی مکن بار دیگر نور خود بر گیر، مهتابی مکن من که دل دادم پشیمانم ولی ای…

ادامه مطلب

اگر آن دخت پروانی بدست آرد دل ما را

اگر آن دخت پروانی بدست آرد دل ما را به چشمانش ببخشم نقره یا خشت طلا ها را ببخشم مشهد و گرگان و سغد و…

ادامه مطلب

به عشقت من که خوشبینم ولی واقع گرا هستم

به عشقت من که خوشبینم ولی واقع گرا هستم بیایم پیش بابایت و گویم خود کفا هستم ؟ ندارم در بساطم چیزی در عالم تو…

ادامه مطلب

تو مپرس اینکه چرا در غمت افسون شده ام

تو مپرس اینکه چرا در غمت افسون شده ام سر به صحرا زده ام پاک چو مجنون شده ام جرم من بوسه زدن بر رُخ…

ادامه مطلب

دل به دست آوردن آن ماه تابان مشکل است

دل به دست آوردن آن ماه تابان مشکل است هم فراموش کردن زلف پریشان مشکل است آنکه درد عاشقی او را خراب و خسته کرد…

ادامه مطلب

قندهاری را بگو سوی بدخشانم بیا

قندهاری را بگو سوی بدخشانم بیا از ره نیمروز و هلمند سوی پغمانم بیا گرچه میدانم دلت در شهر نیلی است و بس یک چکر…

ادامه مطلب

ما که خود قربان شدیم، دیگر چه قربانی کنیم

ما که خود قربان شدیم، دیگر چه قربانی کنیم خانه های را که پُر درد است چراغانی کنیم ؟ پشت لبخند که ما داریم هزاران…

ادامه مطلب

من که گفتم حال قلبم بی تو هرگز ناب نیست

من که گفتم حال قلبم بی تو هرگز ناب نیست بی تو باغ زندگی پژمرده است ، سیراب نیست بی تو روحم در عذاب و…

ادامه مطلب

اگر خوش تان آمد یک قلبک بزنید

اگر خوش تان آمد یک قلبک بزنید از دست رفته ام دل من را قرار نیست این درد و رنج و آفت ما را شمار…

ادامه مطلب

به قلبم میزنی خنجر و میگویی قوی باشم

به قلبم میزنی خنجر و میگویی قوی باشم رهایم کردی و گفتی نباید منزوی باشم در این دنیا مرا رد میکنی از خود و میگویی…

ادامه مطلب

تو بیا که بی تو این دل شب و هم سحر ندارد

تو بیا که بی تو این دل شب و هم سحر ندارد دل بی قرارم از کس به خدا خطر ندارد تو بهانه گر نمایی…

ادامه مطلب

دو چشمانِ تو می‌گیرد مرا بسیار باور کن

دو چشمانِ تو می‌گیرد مرا بسیار باور کن دو چشمانِ تو سگ دارد ، سگان هار باور کن دو چشمان تو می آید به خوابم…

ادامه مطلب