بهار راحت از پاس نفس گل می‌کند بیدل

بهار راحت از پاس نفس گل می‌کند بیدل به رنگ گل ندارم زین چمن سررشتهٔ بویی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌کنه سود و زیان‌کیست وارسد بیدل

به‌کنه سود و زیان‌کیست وارسد بیدل متاعها همه سربسته و دکان بازست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی دل از یاس ندارپم گریز

بی دل از یاس ندارپم گریز جز دل ما دو جهان در بر ماست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیخودی بیدل فسون شعلهٔ جواله داشت

بیخودی بیدل فسون شعلهٔ جواله داشت رنگ گرداندن ‌کشید آخر به گرد من حصار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ارباب تأمل با عروجت چون‌کنند

بیدل ارباب تأمل با عروجت چون‌کنند آشیان برتر بود از رنگ پرواز تو را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از افسردگان حیرتم‌، تدبیر چیست‌؟

بیدل از افسردگان حیرتم‌، تدبیر چیست‌؟ گر همه دریا کشیدم ساغر کوثر زدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از اندیشهٔ لعلش به عجزم معترف

بیدل از اندیشهٔ لعلش به عجزم معترف می‌کند در عرض جرأت رنگ استغفار گل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بال و پر بسته نیاید پرواز

بیدل از بال و پر بسته نیاید پرواز غنچه تا وا نشود جلوه نبخشد بورا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از پیری سراپایم خم تسلیم زنخت

بیدل از پیری سراپایم خم تسلیم زنخت سرو ین‌گلزار بودم شاخ بیدم‌کرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از حادثه‌کارم به تپیدن نکشد

بیدل از حادثه‌کارم به تپیدن نکشد موج رنگم نرسانید شکست آزارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از داغ چراغ خامشم غافل مباش

بیدل از داغ چراغ خامشم غافل مباش نرگسستان چشمکی خس‌پوش مژگان‌ کرده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از ژولیده مویی طبع مجنون ترا

بیدل از ژولیده مویی طبع مجنون ترا گر نباشد دود سودای‌ کسی در سر چه حظ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از طاقت جهانی را به خودکردی طرف

بیدل از طاقت جهانی را به خودکردی طرف با ضعیفی‌گرتوانی صلح‌کردن جنگ نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از غنچه‌گرفتم سبق زانوی فکر

بیدل از غنچه‌گرفتم سبق زانوی فکر بود کوتاهی دامن به گریبان مددی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از گردون نصیب من همان لب تشنگی است

بیدل از گردون نصیب من همان لب تشنگی است گر همه مانند ساحل ساغر از دریا کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از نشو و نمای ما کسی آگاه نیست

بیدل از نشو و نمای ما کسی آگاه نیست آبله نبر قدم فرسوده شد پا برنخاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آزادی من در قفس‌ گمنامی‌ست

بیدل آزادی من در قفس‌ گمنامی‌ست دام راه است اگر شهرت عنقا بخشند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازگریه شهرتی داریم

بیدل ازگریه شهرتی داریم بال پرو‌از ابر چشم ترست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اسباب تعلق بود زنگ آگهی

بیدل اسباب تعلق بود زنگ آگهی آینه صیقل زدند آنها که پشت پا زدند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل افسردگیم شوخی آهی دارد

بیدل افسردگیم شوخی آهی دارد تاشرر هست ز خودرفتن سنگ‌است اینجا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر این بود سرانجام محبت

بیدل اگر این بود سرانجام محبت دل بهر چه بستم به هوا، آه امیدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگرت دعوی آداب‌پرستی است

بیدل اگرت دعوی آداب‌پرستی است جایی که نیابی اثر آینه‌، دم زن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آن برق‌نظرها آنچنان در پرده ماند

بیدل آن برق‌نظرها آنچنان در پرده ماند غافلان‌گرم انتظار و محرمان را تاب نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل این انجمن وهم دگر نتوان یافت

بیدل این انجمن وهم دگر نتوان یافت درد هم مفت تماشاست طرب باید کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اینجا کجاست دام و چه صید

بیدل اینجا کجاست دام و چه صید دل‌کمندی‌ست پیچ و تاب فروش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل بساط وهم به خود چیده‌ام چو صبح

بیدل بساط وهم به خود چیده‌ام چو صبح ورنه زجنس‌هستی من‌هرچه‌هست‌نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به بارگاه حقیقت چه نسبت است

بیدل به بارگاه حقیقت چه نسبت است ما را که نیست راه به فهم مجاز خویش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به جهان‌گذران تا دم محشر

بیدل به جهان‌گذران تا دم محشر یک قافله آینده میندیش گذشته‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به دیر اعراض انصاف نیست ورنه

بیدل به دیر اعراض انصاف نیست ورنه تاوان بت‌پرستی بر برهمن نماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به عرض جوهر اسرار خوب و زشت

بیدل به عرض جوهر اسرار خوب و زشت آیینه‌ای به صفحهٔ سیما نمی‌رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به معبد عشق پروای طاقتم نیست

بیدل به معبد عشق پروای طاقتم نیست چندانکه می‌تپد دل من سبحه می‌شمارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل به یاد سرو تو در خون تپید، لیک

بیدل به یاد سرو تو در خون تپید، لیک موزون نگشت یک الف از مشق آه او حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل پی آن جلو‌ه که من رفته‌ ام ازخویش

بیدل پی آن جلو‌ه که من رفته‌ ام ازخویش هر نفش قدم، صورت خمیازه آهیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل تهی از خویش شدی ما و منت چیست

بیدل تهی از خویش شدی ما و منت چیست ای صفر بر اعداد تعین نفزایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چقدر سحر است ‌کز هستی بی‌حاصل

بیدل چقدر سحر است ‌کز هستی بی‌حاصل بر خاک نفس چیدم بر سرمه صدابستم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چه خیالست ز ما سعی اقامت

بیدل چه خیالست ز ما سعی اقامت دیریست چو فرصت به ‌گذشتن همه زودیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل چو گل اگر فکنی طرح انبساط

بیدل چو گل اگر فکنی طرح انبساط چشمی به خویش واکن و بر پیش و پس بخند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل حنایی از چه نگردد بیاض چشم

بیدل حنایی از چه نگردد بیاض چشم خطها به‌خون نوشته‌ام و پاک کرده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

‌ببدل سوال چشم بتان را طرف مشو

‌ببدل سوال چشم بتان را طرف مشو یعنی که سرمه ناشده باید جواب داد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل دلی ز آهن باید در این بیابان

بیدل دلی ز آهن باید در این بیابان تا یک جرس توانم بار فغان کشیدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ‌رم فرصت سرو برگ نفس‌ توست

بیدل ‌رم فرصت سرو برگ نفس‌ توست جایی‌که تو باشی نتوان آنهمه بودن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز تنگنای جهانت ملال نیست

بیدل ز تنگنای جهانت ملال نیست پرواز ناله را به قفس ره نبسته‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز سخنهای،‌ تو مست است شنیدن

بیدل ز سخنهای،‌ تو مست است شنیدن تحریک زبان قلمت موج شرابست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ز ننگ طینت بیکار سوختم

بیدل ز ننگ طینت بیکار سوختم افسوس دست من ز حنا نم نمی‌کشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن

بیدل سخن این است تأمل کن و تن زن من خواجه طلب مردم و او بنده ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل شکست شیشهٔ دل نیز عالمی‌ست

بیدل شکست شیشهٔ دل نیز عالمی‌ست ساز جنون‌کن و قدحی در ترنگ زن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل غبار ما ز چه دامن جدا فتاد

بیدل غبار ما ز چه دامن جدا فتاد بر باد رفته‌ایم و همان دست سودنست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بید‌ل ‌کرم از طینت ممسک نتوان خواست

بید‌ل ‌کرم از طینت ممسک نتوان خواست چون بحر به ساحل نتراود زگهر موج حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل لب آن برگ ‌گل اندام ندارد

بیدل لب آن برگ ‌گل اندام ندارد شهدی‌ که تواند به خیالش مگس افتاد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل مزبل عقل‌، شراب تعلق است

بیدل مزبل عقل‌، شراب تعلق است مست تغافل این همه بیهش نمی‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب