من بیدل از طرق ادب نگزیده‌ام ره دامنی

من بیدل از طرق ادب نگزیده‌ام ره دامنی که ز لغزش آبله‌زا شود قدم یقین به ‌گمان‌ کج حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من‌گم‌کرده بضاعت به چه نازم بیدل

من‌گم‌کرده بضاعت به چه نازم بیدل دلکی بود ازبن پیش در آن‌ گیسو ماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناتوانی بیدل از تشویش قدرت فارغ است

ناتوانی بیدل از تشویش قدرت فارغ است عقده در بی‌ناخنیها بیشتر واکرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نامداریها گرفتاری‌ست در دام بلا

نامداریها گرفتاری‌ست در دام بلا بیدل انگشت شهان را طوق‌گردن خاتم است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندارد کاوش دل صرفهٔ امن ‌کسی بیدل

ندارد کاوش دل صرفهٔ امن ‌کسی بیدل در این ناسور توفانهای خون خفته‌ست مخراشش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندانم گل‌فروش باغ نیرنگ کی‌ام بیدل

ندانم گل‌فروش باغ نیرنگ کی‌ام بیدل هزار آیینه دارد در پر طاووس تمثالم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نظر باز چراغان تأمل نیستی بیدل

نظر باز چراغان تأمل نیستی بیدل شرار سنگ هم در بیضه پرورده‌ست طاووسی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نقش خمیازهٔ واژون حبابم بیدل

نقش خمیازهٔ واژون حبابم بیدل آه ازین ساغر عبرت‌ که بنایم‌ کردند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نه به عزت آنهمه مایلم نه به جاه و رتبه مقابلم

نه به عزت آنهمه مایلم نه به جاه و رتبه مقابلم صدف قناعت بیدلم ز دل شکسته‌گهر به‌کف حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نی مطلبی بود، نی مدعایی

نی مطلبی بود، نی مدعایی ما را به هر رنگ‌کردند بیدل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل را به غیر از خاک راه بیکسی

نیست بیدل را به غیر از خاک راه بیکسی آنکه گاهی ازکرم دستی ‌گذارد بر سرش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیستم بیدل هوس پروانهٔ این انجمن

نیستم بیدل هوس پروانهٔ این انجمن چشم عبرت بر نگاه واپسین مالیده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر کجا بیدل از این باغ نهال‌ست بلند

هر کجا بیدل از این باغ نهال‌ست بلند در هوای قد او ناله کشیده‌ست قدی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکجا سرکرده‌ام بیدل دعای دولتش

هرکجا سرکرده‌ام بیدل دعای دولتش جوش‌آمین از زمین تا آسمان پیچیده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هم ز وضع اشک خود بیدل غبار خویش‌گیر

هم ز وضع اشک خود بیدل غبار خویش‌گیر کزگریبان تا برون آورده‌ای سر سجده‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همیشه تشنه لب خون ما بود بیدل‌

همیشه تشنه لب خون ما بود بیدل‌ چوشیشه هرکه به دست آورد دل ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچکس بر در نزد بیدل ز زندانگاه چرخ

هیچکس بر در نزد بیدل ز زندانگاه چرخ عجز ما این خانهٔ دلگیر روشن می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یاد ما حسن تو را آینهٔ استغناست

یاد ما حسن تو را آینهٔ استغناست نالهٔ بلبل بیدل علم‌شان‌گل است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک قلم عرصهٔ تسلیم فناییم چو صبح

یک قلم عرصهٔ تسلیم فناییم چو صبح بیدل از ما به نفس نیز توان ‌گرد انگیخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مجو از طفل‌خویان‌، فطرت آزادگان بیدل

مجو از طفل‌خویان‌، فطرت آزادگان بیدل به پرواز نگه‌کی سرسا اشک از دویدنها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محال بود بر اسباب پا زدن بیدل

محال بود بر اسباب پا زدن بیدل به پشت دست نزد ناخن از حیا انگشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مخواه غیر توهم ز اغنیا بیدل

مخواه غیر توهم ز اغنیا بیدل که ابر مزرع این قوم بنگ می‌بارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مصرع آهی ‌که گردد از شکست دل بلند

مصرع آهی ‌که گردد از شکست دل بلند گر فتد موزون به‌ گوش بیدل شیدا زنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگر ز زلف تو دارد طریق بست وگشاد

مگر ز زلف تو دارد طریق بست وگشاد گه بیدل اینهمه‌ مضمون دلگشا بسته‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل اینقدر از جنون به خیال هرزه تنیده‌ام

من بیدل اینقدر از جنون به خیال هرزه تنیده‌ام رقم جریدهٔ مدعا غلط است اگر نکنم غلط حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

منه بر نقش پایش جبهه بیدل

منه بر نقش پایش جبهه بیدل بر این آیینه عکس سجده زنگ است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناخن تدبیر پیدا کرد وهم

ناخن تدبیر پیدا کرد وهم بیدل اکنون عقدهٔ مشکل شدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نامدا‌ریها گرفتاریست در دام بلا

نامدا‌ریها گرفتاریست در دام بلا بیدل انگشت شهان را طوق گردن خاتمست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندارد لب گشودن صرفهٔ جمعیتم بیدل

ندارد لب گشودن صرفهٔ جمعیتم بیدل که من چون غنچه در منقار دارم بال و پر پنهان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندوی چو بیدل بیخبر دم پیری از پی‌ کر و فر

ندوی چو بیدل بیخبر دم پیری از پی‌ کر و فر که تهیست قافلهٔ سحر ز متاع رنگ و درای‌ گل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نغمه همه درنشئه پیمایی قیامت می‌کند

نغمه همه درنشئه پیمایی قیامت می‌کند موج می تار است بیدل‌کاسهٔ طنبور را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نقش هستی بیدل از کلفت‌طرازان صفاست

نقش هستی بیدل از کلفت‌طرازان صفاست تا تویی در هرکجایی سایهٔ مهتاب ریز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نُه فلک بیدل غبار آستان نیستی‌ست

نُه فلک بیدل غبار آستان نیستی‌ست گر تو مرد اعتباری پا به اورنگم ‌گذار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیابی جز امل شیرازهٔ سختی‌کشان بیدل

نیابی جز امل شیرازهٔ سختی‌کشان بیدل مدار ستخوان در بندبند خلق پی باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل‌ کاهش ایام بر دلخستگان

نیست بیدل‌ کاهش ایام بر دلخستگان در شکست خود همان خط امان دارد عقیق حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیستم بیدل حریف انتظار خوشدلی

نیستم بیدل حریف انتظار خوشدلی فرصت از هرکس‌که‌باشد یان از من رفته است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرچند قبولت نیست بیدل زطلب مگسل

هرچند قبولت نیست بیدل زطلب مگسل بالقوهٔ حاجتها در دست دعا باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکه دارد قوت روحانی ازکاهش تهی‌ست

هرکه دارد قوت روحانی ازکاهش تهی‌ست بیدل از ضعف بدن‌کم می‌شود لاغر زبان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همان منصور عشقم گر هوس فرسوده‌ام بیدل

همان منصور عشقم گر هوس فرسوده‌ام بیدل به عنقا می‌رسد پروازم و بال مگس دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همیشه‌تشنه‌لب‌خون ما بود بیدل

همیشه‌تشنه‌لب‌خون ما بود بیدل چوشیشه هرکه به دست آورد دل ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچ مپرس بیدل از خجلت نارسایی‌ام

هیچ مپرس بیدل از خجلت نارسایی‌ام لافم اگر جنون کند تا برسم نمی‌رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

وقت جنون خوش‌که غم خانمان

وقت جنون خوش‌که غم خانمان یک دو دم از بیدل دیوانه برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک نگه نادیده رخسار عرق‌آلوده‌اش

یک نگه نادیده رخسار عرق‌آلوده‌اش چون تری عمری‌ست بیدل‌کرده‌ام مسکن درآب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مجو از هرزه ‌طبعان جوهر پاس نفس بیدل

مجو از هرزه ‌طبعان جوهر پاس نفس بیدل که حفظ بوی خود مشکل بودگلهای خندان را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل

محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل نگردد موی چینی سرمهٔ آهنگ فغفورم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مرا بر بستن لب فتح باب راز شد بیدل

مرا بر بستن لب فتح باب راز شد بیدل که در هر خلوت از فیض خموشی بی‌سخن رفتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مصرع فکربلند بیدلم‌اما چه سود

مصرع فکربلند بیدلم‌اما چه سود بی‌دماغیهای فرصت نارسایم بسته است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگر ز زلف تو دارد طریق بست و گشاد

مگر ز زلف تو دارد طریق بست و گشاد که بیدل اینهمه مضمون دلگشا بسته حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل درین چمن ز چه تشریف بشکفم

من بیدل درین چمن ز چه تشریف بشکفم به فشار است رنگ هم زقباهای تنگ‌گل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مهمان این بساطیم اما چه سود بیدل

مهمان این بساطیم اما چه سود بیدل دیدار نعمتی بود آیینه در طبق کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب