نگردد گوشه‌گیری دام راه وحشتم بیدل

نگردد گوشه‌گیری دام راه وحشتم بیدل اشارت مشربم درکنج ابرو بال و پر دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نهفته است قضا سرنوشت معنی بیدل

نهفته است قضا سرنوشت معنی بیدل رقم‌کجاست مگر خط‌کشی جریدهٔ ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست به جولان شوق عرصهٔ آفاق تنگ

نیست به جولان شوق عرصهٔ آفاق تنگ بیدل اگر نیستید از چه فسردن برید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل وحشتم جز پاس ناموس جنون

نیست بیدل وحشتم جز پاس ناموس جنون کسوت عریان‌تنیها دامن از من چیده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیستی شیخ‌که نفرت رسد از رندانت

نیستی شیخ‌که نفرت رسد از رندانت تو خمار از چه‌کشی بیدل اگر مستم من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر نفس بیدل بتابی دیگرم خون می‌کند

هر نفس بیدل بتابی دیگرم خون می‌کند رشتهٔ آهی‌ که از زلف بتان دزدیده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکس به دیر وکعبه دلیلش بضاعتی است

هرکس به دیر وکعبه دلیلش بضاعتی است بیدل بجز دلی‌که نداردکجا برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همچو بیدل ذره‌ تا خورشید این حیرت‌سرا

همچو بیدل ذره‌ تا خورشید این حیرت‌سرا چشم شوقی درسراغ جلوه‌ای سر داده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هوا صاف‌ست بیدل آنقدر باغ شهادت را

هوا صاف‌ست بیدل آنقدر باغ شهادت را که صبحش بی نفس گل می‌کند از چشم قربانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچکس نیست زباندان خیالم بیدل

هیچکس نیست زباندان خیالم بیدل نغمهٔ پرده دل از همه آهنگ جداست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یاد ما بیدل وداع وهم هستی‌کردن است

یاد ما بیدل وداع وهم هستی‌کردن است تا خیالی در نظر داری فراموشیم ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک گل در این بهار اقامت سراغ نیست

یک گل در این بهار اقامت سراغ نیست بیدل ز رنگ خود همه دامن شکسته‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محو دیدارم آنقدر بیدل

محو دیدارم آنقدر بیدل که بر آیینه ناز می‌رسدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مرا بیدل خوش آمد در طریق خاکساریها

مرا بیدل خوش آمد در طریق خاکساریها چو تخم آبله در زیر پای خلق بالیدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مفت این عصر است بیدل‌ گر میان دوستان

مفت این عصر است بیدل‌ گر میان دوستان گاه‌گاهی دید و وادیدی به دعوت می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگو بیدل سپند ما دل آسوده‌ای دارد

مگو بیدل سپند ما دل آسوده‌ای دارد تسلی هم درین محفل به آتش می‌تپد گاهی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل نبودم اینقدر پروانهٔ جرأت

من بیدل نبودم اینقدر پروانهٔ جرأت دم تیغ تو دیدم ذوق‌ کشتن‌ کرد سیمابم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

می‌کشد اسیران را از قیامت آنسوتر

می‌کشد اسیران را از قیامت آنسوتر شاهد امل بیدل طرفه کاکلی دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناله سامان جبین سایی اشک است اینجا

ناله سامان جبین سایی اشک است اینجا بیدل عجز نوای ادب اظهار توایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نتوان به هیچ‌ پرده سراغ وصال یافت

نتوان به هیچ‌ پرده سراغ وصال یافت بیدل‌ ز بوی یوسف ما پیرهن تهیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندانم سایه با بخت‌که دارد توامی بیدل

ندانم سایه با بخت‌که دارد توامی بیدل مقیم روز بودن بر نمی‌آرد ز شبهایش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نرم‌خویان را نباشد چاره از وضع نیاز

نرم‌خویان را نباشد چاره از وضع نیاز هرکجا آبی‌ست بیدل سوی پستی مایلست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نفس سرمایه‌ای بیدل ز سودای هوس بگذر

نفس سرمایه‌ای بیدل ز سودای هوس بگذر سحر هم از سر این خاکدان ناکام می‌خیزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نگردد محرم راز دهانش هیچکس بیدل

نگردد محرم راز دهانش هیچکس بیدل مگر لعلش‌که از شرح معما گفتگو دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نواهای دل افسرده بر گوشم مزن بیدل

نواهای دل افسرده بر گوشم مزن بیدل که من از شرم سنگ بی‌شرار خویش می سوزم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیافت سعی تأمل ز شور معنی بیدل

نیافت سعی تأمل ز شور معنی بیدل جز اینکه نغمهٔ ساز ز خود گسستنش است این حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل وضع‌ خاموشی نقاب راز عشق

نیست بیدل وضع‌ خاموشی نقاب راز عشق سرمه‌هم چون دود شمع اینجا زبانی می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیم چشمک خانه روشن‌کردنی داریم و هیچ

نیم چشمک خانه روشن‌کردنی داریم و هیچ چون شرر بیدل چراغ دودمان فرصتیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرجا نم اشکی بتپد در کف خاکی

هرجا نم اشکی بتپد در کف خاکی ای خوش‌نگهان بیدل زار است ببینید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکس به قدرهمت خود ناز می‌کند

هرکس به قدرهمت خود ناز می‌کند بیدل غم تو دارد اگر خواجه مال داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همچو دریا بیدل از موج بزرگی دم مزن

همچو دریا بیدل از موج بزرگی دم مزن پشت دست خود به دندان ندامت‌کندن است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هوای لعلش کراست بیدل که‌ با چنان قرب همکناری

هوای لعلش کراست بیدل که‌ با چنان قرب همکناری به بوسه‌گاه بیاض گردن ز دور لب می‌گزد گریبان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچکس ‌نگسیخت ‌بیدل ‌بند اوهامی که نیست

هیچکس ‌نگسیخت ‌بیدل ‌بند اوهامی که نیست آسمان ‌عمری‌ست ‌می‌گردد به‌جست‌وجوی مرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یار غافل نیست بیدل لیک از شوق فضول

یار غافل نیست بیدل لیک از شوق فضول لغزش پا در هوای اشک دارد آه را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک نگه‌کم نیست بیدل فرصت عمرشرار

یک نگه‌کم نیست بیدل فرصت عمرشرار آسمان طرح درنگم در شتاب انداخته حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محمل شوق من آسوده نیابی بیدل

محمل شوق من آسوده نیابی بیدل اشک راهی‌ست اگر من ز دویدن رفتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مژه نگشوده چندین رنگم از خود می‌برد بیدل

مژه نگشوده چندین رنگم از خود می‌برد بیدل رگ ‌گل بستر نازی پر طاووس بالینی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

معنی سوزی‌ست بیدل صورت آسایشم

معنی سوزی‌ست بیدل صورت آسایشم جامهٔ احرام آتش پنبهٔ داغ منست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگرداغ تودوزد چشم بر درد من بیدل

مگرداغ تودوزد چشم بر درد من بیدل وگرنه این گلستان‌کی سر بوی وفا دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل نی‌ام آیینه لیک از ساده لوحیها‌

من بیدل نی‌ام آیینه لیک از ساده لوحیها‌ به خوبان نسبتی دارم‌ که باید گفت بیدردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

می‌چکد سجده ز سیمای نمودم بیدل

می‌چکد سجده ز سیمای نمودم بیدل شاهد‌ حال من آیینهٔ نقش قدم است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نام را نقش نگین بیدل دلیل شهرت است

نام را نقش نگین بیدل دلیل شهرت است بیشتر پرواز دارد نالهٔ مرغان دام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نتوان چوبیدل هرزه فن به هزارفتنه طرف شدن

نتوان چوبیدل هرزه فن به هزارفتنه طرف شدن نفسی ز آفت ما ومن به درعدم نزدی چرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندامت داشت بیدل معنی موهوم فهمیدن

ندامت داشت بیدل معنی موهوم فهمیدن به تحقیق نفس روز هزار آیینه شب ‌کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نزد ما بیدل علاج مدعی دشوار نیست

نزد ما بیدل علاج مدعی دشوار نیست از لب خاموش فکر انتقامش کرده‌ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نقد حباب بیدل از چنگ آگهی زنخت

نقد حباب بیدل از چنگ آگهی زنخت شد بوتهٔ‌، گدازم چشمی که باز کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نگردی غافل از فیض سواد معنی‌ام بیدل

نگردی غافل از فیض سواد معنی‌ام بیدل تماشا بر سحر می‌خندد ازگلهای شببویم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نوا پروردهٔ عجزیم بیدل

نوا پروردهٔ عجزیم بیدل درین دریا خم هر موج چنگیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نی‌ام چون موج‌، جولان جرأت آزار کس بیدل

نی‌ام چون موج‌، جولان جرأت آزار کس بیدل شکستن دارم و بر روی خود صد رنگ می‌تازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بید‌ل وضع من افسانه‌ساز دردسر

نیست بید‌ل وضع من افسانه‌ساز دردسر همچو خاموشی شرات بیخمارم کرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب