نیست بیدل جزنوای قلقل مینای من

نیست بیدل جزنوای قلقل مینای من هیچکس درمحفل خونین‌دلان همدرد ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست ممکن بیدل از تسلیم‌، سر دزدیدنم

نیست ممکن بیدل از تسلیم‌، سر دزدیدنم نسبتی دارد به آن زلف دوتا افتادگی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر چه هست از الفت صحرای امکان جسته است

هر چه هست از الفت صحرای امکان جسته است بیدل اینجا گردی از نخجیر نتوان یافتن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکجا جوش جنون دارد تب سودای عشق

هرکجا جوش جنون دارد تب سودای عشق بیدل این‌نه آسمان سرپوش یک تبخاله نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هستی ما نیست بیدل غیر اظهار عدم

هستی ما نیست بیدل غیر اظهار عدم تا خموشی پرده از رخ برفکند آواز بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همه جا مفت بر خال زیادی بیدل

همه جا مفت بر خال زیادی بیدل طاس این نرد برای‌تو چه‌کم می‌آرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیست

هیچ جا بیدل سراغ رنگهای رفته نیست صد نگه چون شمع در هر انجمن‌ گم‌ کرده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

وصل هم بیدل علاج‌تشنهٔ دیدار نیست

وصل هم بیدل علاج‌تشنهٔ دیدار نیست دیده‌ها چندان‌که محو اوست دیدن‌ آرزوست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک سپند آنهمه سامان نفروشد بیدل

یک سپند آنهمه سامان نفروشد بیدل عقده‌ای داشت دل سوخته شیون‌ کردند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مخور بیدل فریب تازگی از محفل امکان

مخور بیدل فریب تازگی از محفل امکان که من عمریست می‌بینم همان چرخ و همان انجم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مستی اوهام بیدل بیدماغم ‌کرد و رفت

مستی اوهام بیدل بیدماغم ‌کرد و رفت فرصتی می‌زد نفس در شیشه‌ها قلقل نبود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مکن تهیهٔ آرایش دگر بیدل

مکن تهیهٔ آرایش دگر بیدل چراغ محفل تسلیم چشم قربانیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل از در عاجزی به‌ کجا روم چه فسون‌ کنم

من بیدل از در عاجزی به‌ کجا روم چه فسون‌ کنم ز شکست جرات بال و پر قفس آفرین توکلم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من‌که باشم تا به ذکر حق زبانم واشود

من‌که باشم تا به ذکر حق زبانم واشود نام بیدل هم ز خجلت‌برلبم‌کم رفته‌است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

می‌کند بیدل‌ تبسم زهر چشمش را علاج

می‌کند بیدل‌ تبسم زهر چشمش را علاج پسته‌اش خواهد نمک زد گر شود بادام تلخ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نامحرم آن جلوه‌ام از بیدلی خویش

نامحرم آن جلوه‌ام از بیدلی خویش آیینه ندارم چه‌کنم زنگ من این است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندارد صید بیدل طاقت زخم تغافلها

ندارد صید بیدل طاقت زخم تغافلها خدنگ امتحان ناز پر دلگیر می‌آید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ند‌انم عذر این غفلت چه خواهم خواستن بیدل

ند‌انم عذر این غفلت چه خواهم خواستن بیدل که حسنش خصم تمثالست و من آیینه پردازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نشیند طفل اشکم در دبستان صدف بیدل

نشیند طفل اشکم در دبستان صدف بیدل که چندی از تپش آساید و کمتر کند بازی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نقش او از اضطرابم در نفس صورت نبست

نقش او از اضطرابم در نفس صورت نبست حسن را آیینه می‌بایست و این بیدل نداشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نه اشک شمعم ونی شبنم سحربیدل

نه اشک شمعم ونی شبنم سحربیدل چه عبرتم‌ که به حال من آه می‌گرید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نومید وصالم من بیدل چه توان‌کرد

نومید وصالم من بیدل چه توان‌کرد دل خوش‌کنم ای‌کاش به این نام و بگریم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل در ادبگاه خموشی مشربان

نیست بیدل در ادبگاه خموشی مشربان شیشه را جز سرنگون‌گردیدن از قلقل به‌کف حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیستانی به ذوق ناله انشا کرده‌ام بیدل

نیستانی به ذوق ناله انشا کرده‌ام بیدل ز چندین آستین دست دعای خویش می‌جویم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر دو عالم به غبار در دل یافته‌اند

هر دو عالم به غبار در دل یافته‌اند بیدل اینجا عبث ابرام نکرده‌ست نفس حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکجا رفتیم بیدل درد ما پنهان نماند

هرکجا رفتیم بیدل درد ما پنهان نماند خرقهٔ دروبشی ما لختی از دل پنبه بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هستیم بید‌ل از نسق دلفریب نظم

هستیم بید‌ل از نسق دلفریب نظم حیرت نگاه قافیه پیمایی زبان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هنگامهٔ دل است چه دنیا چه آخرت

هنگامهٔ دل است چه دنیا چه آخرت بیدل شوید و ترک غم این و آن ‌کنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هیچ کس نشکافت بیدل پردهٔ تحقیق من

هیچ کس نشکافت بیدل پردهٔ تحقیق من چون فلک پوشیده چشم عالم عریانی‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

وفا سررشتهٔ تسخیر می‌خواهد رسا بیدل

وفا سررشتهٔ تسخیر می‌خواهد رسا بیدل به آیینی‌که هرکس راگرفتی دست‌، پا بندی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک قلم شوق است بیدل‌ کلفت وارستگان

یک قلم شوق است بیدل‌ کلفت وارستگان موج عرض تازه‌رویی دارد از چین جبین حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یکقدم ناکرده بیدل قطع راه آرزو

یکقدم ناکرده بیدل قطع راه آرزو منزل آسودگی ازما به صد فرسنگ ماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مدٌ عمرم چون نگه بیدل به حیرانی گذشت

مدٌ عمرم چون نگه بیدل به حیرانی گذشت گوشهٔ چشمی نشد پیداکه جا پیداکنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مشت خاکی بیدل ازتقلید گردون شرم دار

مشت خاکی بیدل ازتقلید گردون شرم دار دست قدرت ‌کی به این برج مثمن می‌رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگر آواز پایی بشنوم بیدل درین وادی

مگر آواز پایی بشنوم بیدل درین وادی به رنگ نقش پا در راه حسرت سر بسر گوشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من بیدل از در عاجزی به‌چه سو روم، به‌کجا رسم

من بیدل از در عاجزی به‌چه سو روم، به‌کجا رسم همه سوست حکم بروبرو همه‌جاست شوربیا بیا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

منفعل از دعوی نشو و نمای هستی‌ام

منفعل از دعوی نشو و نمای هستی‌ام ساز من در خاک بیدل بیش ازین آهنگ داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نا توانی قطع‌کن بیدل ز ابنای زمان

نا توانی قطع‌کن بیدل ز ابنای زمان آشنای‌کس نگردند این حیا بیگانه‌ها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نامداری هوسی بیش ندارد بیدل

نامداری هوسی بیش ندارد بیدل به نگین راست نگردد خم پشت خاتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندارد بزم پیری نشئه‌ای از زندگی بیدل

ندارد بزم پیری نشئه‌ای از زندگی بیدل چو قامت حلقه‌گردد ساغر دور فنا باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندانم ‌کجا رفتم از خوبش بیدل

ندانم ‌کجا رفتم از خوبش بیدل به یاد خرامی خرامیده بودم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نشئهٔ آسودگی در ساغر یأس است و بس

نشئهٔ آسودگی در ساغر یأس است و بس راحت جاوید دارد هرکه بیدل می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نقش پرتو برنمی‌دارد جبین آفتاب

نقش پرتو برنمی‌دارد جبین آفتاب غیر هم اوبود لیک ازنام بیدل ننگ داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نه مخموری نه مستی چیست بیدل

نه مخموری نه مستی چیست بیدل دماغت از چه عالم آفریدند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نوی بیدل از ساز امکان نرفت

نوی بیدل از ساز امکان نرفت نشد کهنه تجدید ایجادها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل ذره‌ای‌ کز من تپش سرمایه نیست

نیست بیدل ذره‌ای‌ کز من تپش سرمایه نیست چون هوای نیستی در طبع امکان ساری‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیستم بیدل چو تخم از خاکساری ناامید

نیستم بیدل چو تخم از خاکساری ناامید آخر این افتادگیهایم عصا خواهد شدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر طرف چون اشک بیدل می‌دویم

هر طرف چون اشک بیدل می‌دویم تا کجا بی‌لغزش افتدگام ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرکجا رفتیم سیر خلوت دل داشتیم

هرکجا رفتیم سیر خلوت دل داشتیم بیدل‌آ‌غوش فلک هم روزنی زین خانه بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همچو اهل‌ قبر بیدل بی‌نفس‌ باشی ‌خوش ‌است

همچو اهل‌ قبر بیدل بی‌نفس‌ باشی ‌خوش ‌است تا نبندد رشته‌ات بر سازگردون احتیاج حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب