ندارد این مکتب تعّین ‌کدورت انشاتری چو بیدل

ندارد این مکتب تعّین ‌کدورت انشاتری چو بیدل به صفحه‌گرنام او نویسم بجز غبار از رقم نگیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندامت توأم آگاهی‌ام گل می‌کند بیدل

ندامت توأم آگاهی‌ام گل می‌کند بیدل چو مژگان دست بر هم سوده‌ام تا چشم می‌مالم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نسبتت بیدل به آزادی ز مجنون نیست کم

نسبتت بیدل به آزادی ز مجنون نیست کم رشته‌ای داری تو هم از دامن صحرا مکش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نفس متاعی بیدل در چه لاف زند

نفس متاعی بیدل در چه لاف زند به فربهی منگر لاغر آمده‌ست حباب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نمی‌دانم شکفتن تا کجا خرمن‌ کنم بیدل

نمی‌دانم شکفتن تا کجا خرمن‌ کنم بیدل سحر در جیب می‌آید تبسم‌گلفروش من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نوایی‌ گل نکرد از پردهٔ ساز نفس بیدل

نوایی‌ گل نکرد از پردهٔ ساز نفس بیدل ز هستی بگسلم شاید رسد تاری به مضرابی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نی‌ام بیدل خجالت مایهٔ ننگ تهی‌دستی

نی‌ام بیدل خجالت مایهٔ ننگ تهی‌دستی چو مضمون در خیال هر که می‌آیم ره آوردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست پیراهن دیگر بیدل

نیست پیراهن دیگر بیدل غیر عریانی ما در بر ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هجوم جلوهٔ یار است ذره تا خورشید

هجوم جلوهٔ یار است ذره تا خورشید به حیرتم من بیدل دل از که برگیرم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرچه از دست من آمد بید‌ل

هرچه از دست من آمد بید‌ل همه بی‌رغبت و نفرت‌کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هزار آغوش واکرده است رنگ ناز یکتایی

هزار آغوش واکرده است رنگ ناز یکتایی جز این‌ گل نیست بیدل هر چه می‌روید ز باغ دل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همچو عنقا کجا روم بیدل

همچو عنقا کجا روم بیدل گم شدن هم سراغ می‌گردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هوای لعلش‌ کراست بیدل‌ که با چنان قرب و همکناری

هوای لعلش‌ کراست بیدل‌ که با چنان قرب و همکناری به بوسه‌گاه بیاض گردن زدور لب می‌گزد گریبان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

واگذاریدم چو بیدل با همین یاس و الم

واگذاریدم چو بیدل با همین یاس و الم کو دماغ زنده بودن تا دل شادم دهید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یارب‌که بسوزد کف آیینه‌گر داغ

یارب‌که بسوزد کف آیینه‌گر داغ بیدل ز دلم طاقت پرواز ندارد هر چند به صد شعله برد بال و پر داغ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محمل‌شمع‌می‌کشم‌بیدل

محمل‌شمع‌می‌کشم‌بیدل خدمت پا به‌گردنم افتاد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مزاج فقر ما باگرم وسرد الفت نمی‌گیرد

مزاج فقر ما باگرم وسرد الفت نمی‌گیرد هوایی نیست بیدل سرزمین بی‌کلاهان را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

معنی نمای چهره مقصود نیستی ست

معنی نمای چهره مقصود نیستی ست بیدل مرا گداختن آیینه‌سازکرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگو پیام قناعت به منعمان بیدل

مگو پیام قناعت به منعمان بیدل غریق حرص ز پل بی‌دماغ می‌گذرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من زار بیدل ناتوان نی‌ام آنقدر به دلت گران

من زار بیدل ناتوان نی‌ام آنقدر به دلت گران که چو بوی‌گل دم امتحان به ترازوی نفسم‌کشی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

می‌رویم‌ازخویش‌وهمچون‌شمع‌پا مال خودیم

می‌رویم‌ازخویش‌وهمچون‌شمع‌پا مال خودیم عجز واکرده است بیدل بر سر ما راه ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناله می‌گویند تا آن‌ کوچه راهی می‌برد

ناله می‌گویند تا آن‌ کوچه راهی می‌برد تا نفس باشد چو بیدل بر همین افسون زنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نتوان کشید هرزه‌تریهای عاریت

نتوان کشید هرزه‌تریهای عاریت بیدل زبحرنظم بس است آب جوی ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندامت می‌کشد عشق از دل افسرده‌ام بیدل

ندامت می‌کشد عشق از دل افسرده‌ام بیدل نداردگنج در وبرانه جز خاکی به سرکردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نشاط حسن می‌بالد ز درد عاشقان بیدل

نشاط حسن می‌بالد ز درد عاشقان بیدل گلستان خنده دربار است تا بلبل فغان دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نفس نیاز خرام که می‌کنی بیدل

نفس نیاز خرام که می‌کنی بیدل که سنگ سبزه نیارد به‌این درنگ برون حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نگه کافیست بیدل نالهٔ زنجیر تصوبرم

نگه کافیست بیدل نالهٔ زنجیر تصوبرم زبان جوهر آیینه‌ کم لافد ز حیرانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نوای پردهٔ خاکیم یک قلم بیدل

نوای پردهٔ خاکیم یک قلم بیدل کجاست عبرت اگرگوش‌کرده‌ای ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست آسان از طلسم خویش بیرون آمدن

نیست آسان از طلسم خویش بیرون آمدن بیدل اینجا محمل سنگ است بر دوش شرار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست جای عشق بیدل مسند فرزانگی

نیست جای عشق بیدل مسند فرزانگی این شهنشاهی‌ست‌کز داغ‌جنون او رنگ اوست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هجوم ناله‌ام‌، از راحتم مگو بید‌ل

هجوم ناله‌ام‌، از راحتم مگو بید‌ل کشیده‌ام نفسی گاهگاه در زنجیر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرچه‌گذشت از نظر نیست برون از خیال

هرچه‌گذشت از نظر نیست برون از خیال بیدل ازین دامگاه رفته ‌کجا می‌رود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هزار آیینه از دست دو عالم می‌برد صیقل

هزار آیینه از دست دو عالم می‌برد صیقل که یارب آن پری‌رو بر من بیدل دچار آید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همچو گل بیدل خمار انفعالی می‌کشم

همچو گل بیدل خمار انفعالی می‌کشم شرم پار است آبیار ریشهٔ امسال من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هوس در طبع تمکین مشربان شوخی نمی‌داند

هوس در طبع تمکین مشربان شوخی نمی‌داند چه امکان است بیدل موج در گوهر کند بازی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

وحشت تقلید هم بیدل کم از تحقیق نیست

وحشت تقلید هم بیدل کم از تحقیق نیست نشئهٔ پرواز دارد چین دامان نگین حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یأس مطلب نیست بیدل مانع ابرام خلق

یأس مطلب نیست بیدل مانع ابرام خلق آرزو در سایهٔ بال مگس بالیده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محنت پیری‌ست بیدل حاصل عیش شباب

محنت پیری‌ست بیدل حاصل عیش شباب هرکه ‌شب ‌می خورد خواهد صبحدم‌ مخمور شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مژده ای بیدل‌ که امشب از تغافلهای ناز

مژده ای بیدل‌ که امشب از تغافلهای ناز آرزوها باز خون می‌گردد و دل می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

معنی‌ام اجزای بیرنگی‌ست بیدل چون حباب

معنی‌ام اجزای بیرنگی‌ست بیدل چون حباب اینقدرها شوخی اظهار دارد خامه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگیر دامن اندیشهٔ دگر بیدل

مگیر دامن اندیشهٔ دگر بیدل که دست باده‌کشان وقف‌گردن میناست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من نمی‌دانم که‌ام در بارگاه کبریا

من نمی‌دانم که‌ام در بارگاه کبریا حلقهٔ بیرون دربیدل خطابم می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

می‌شنیدم پیش ازین بیدل نوای قدسیان

می‌شنیدم پیش ازین بیدل نوای قدسیان این زمان محو کلام حیرت انشای توام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناله‌ام داغ شد از بی ‌اثریها بیدل

ناله‌ام داغ شد از بی ‌اثریها بیدل تیغ چون منفعل افتاد سپر می‌بندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نجات می‌طلبی خامشی‌گزین بیدل

نجات می‌طلبی خامشی‌گزین بیدل که درطریق سلامت خموشی استاد است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندامت نیست غافل از کمین هیچکس بیدل

ندامت نیست غافل از کمین هیچکس بیدل به هر دستی که عبرت وارسد دست مگس دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نشان مردمی بیدل چه جویی از سیه‌چشمان

نشان مردمی بیدل چه جویی از سیه‌چشمان وفا کن پیشه و زین قوم آیین جفا بنگر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نفس هردم ز قصر عمر خشتی می‌کند بیدل

نفس هردم ز قصر عمر خشتی می‌کند بیدل پی تعمیر این ویرانه معمار اینچنین باید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نگه موج خون گشت در چشم بیدل

نگه موج خون گشت در چشم بیدل چه رنگ است یارب گل آرزویش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نوای ‌قمری و بلبل مکرر شد درین‌ گلشن

نوای ‌قمری و بلبل مکرر شد درین‌ گلشن تو اکنون ناله‌ کن بیدل که آهنگت اثر دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب