اگر هزار ازل تا ابد زنند بهم

اگر هزار ازل تا ابد زنند بهم تعلق من بیدل همین دودم شمرید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اندگی بید‌ل به‌هوش آ، وهم و ظن درکار نیست

اندگی بید‌ل به‌هوش آ، وهم و ظن درکار نیست هرچه می‌بینی‌، نیاز عبرت ما کرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اینکه مختار فعل نیک و بدیم

اینکه مختار فعل نیک و بدیم بیدل آیین اختیار نبود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با همه عجز در طلب ریگ روان فسرده نیست

با همه عجز در طلب ریگ روان فسرده نیست بیدل اگر ز پا فتد آبله راهبر شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محنت پیری‌ست بیدل حاصل عیش شباب

محنت پیری‌ست بیدل حاصل عیش شباب هرکه ‌شب ‌می خورد خواهد صبحدم‌ مخمور شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مژده ای بیدل‌ که امشب از تغافلهای ناز

مژده ای بیدل‌ که امشب از تغافلهای ناز آرزوها باز خون می‌گردد و دل می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

معنی‌ام اجزای بیرنگی‌ست بیدل چون حباب

معنی‌ام اجزای بیرنگی‌ست بیدل چون حباب اینقدرها شوخی اظهار دارد خامه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مگیر دامن اندیشهٔ دگر بیدل

مگیر دامن اندیشهٔ دگر بیدل که دست باده‌کشان وقف‌گردن میناست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من نمی‌دانم که‌ام در بارگاه کبریا

من نمی‌دانم که‌ام در بارگاه کبریا حلقهٔ بیرون دربیدل خطابم می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

می‌شنیدم پیش ازین بیدل نوای قدسیان

می‌شنیدم پیش ازین بیدل نوای قدسیان این زمان محو کلام حیرت انشای توام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناله‌ام داغ شد از بی ‌اثریها بیدل

ناله‌ام داغ شد از بی ‌اثریها بیدل تیغ چون منفعل افتاد سپر می‌بندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نجات می‌طلبی خامشی‌گزین بیدل

نجات می‌طلبی خامشی‌گزین بیدل که درطریق سلامت خموشی استاد است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندامت نیست غافل از کمین هیچکس بیدل

ندامت نیست غافل از کمین هیچکس بیدل به هر دستی که عبرت وارسد دست مگس دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نشان مردمی بیدل چه جویی از سیه‌چشمان

نشان مردمی بیدل چه جویی از سیه‌چشمان وفا کن پیشه و زین قوم آیین جفا بنگر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نفس هردم ز قصر عمر خشتی می‌کند بیدل

نفس هردم ز قصر عمر خشتی می‌کند بیدل پی تعمیر این ویرانه معمار اینچنین باید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نگه موج خون گشت در چشم بیدل

نگه موج خون گشت در چشم بیدل چه رنگ است یارب گل آرزویش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نوای ‌قمری و بلبل مکرر شد درین‌ گلشن

نوای ‌قمری و بلبل مکرر شد درین‌ گلشن تو اکنون ناله‌ کن بیدل که آهنگت اثر دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست باکم بیدل از درد خمار عافیت

نیست باکم بیدل از درد خمار عافیت صندلی در پرده دارد دست بر هم سوده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست دمی‌که شانه‌وار در خم فکر زلف یار

نیست دمی‌که شانه‌وار در خم فکر زلف یار بیدل سینه‌چاک من سیر ختن نمی‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هجوم نشئهٔ دردم مپرس از عشرتم بیدل

هجوم نشئهٔ دردم مپرس از عشرتم بیدل چو مینا خون ز دل می‌‌ریزم و عرض نفس دارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرچه‌گوبی بیدل از نقص وکمال آگاه باش

هرچه‌گوبی بیدل از نقص وکمال آگاه باش معنی از وضع عبارت رطب و یابس می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هزار آیینه‌ گل‌ کرد از گشاد چشم من بیدل

هزار آیینه‌ گل‌ کرد از گشاد چشم من بیدل به این صفر تحیر واحدی را بی‌عدد کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همدوش سایه رفتم تا خاک آستانش

همدوش سایه رفتم تا خاک آستانش از بخت تیره بیدل زین بیشتر چه خواهم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هوش‌کو بیدل‌که اسرار ازل فهمدکسی

هوش‌کو بیدل‌که اسرار ازل فهمدکسی هرکه جز بی‌پردگی پیداست‌کم بی‌پرده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

وحشتم فال‌گرفتاریست بیدل همچو موج

وحشتم فال‌گرفتاریست بیدل همچو موج نیست بی‌ایجاد دام از خود رمیدنهای من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یأس من امتحان نمی‌خواهد

یأس من امتحان نمی‌خواهد بیدلم عبرت خدا دادم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

محو کیفیت نیرنگ وفایم بیدل

محو کیفیت نیرنگ وفایم بیدل آنکه می‌خواست فراموش کند یادم کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مژه بیهوده درین بزم‌ گشودم من بیدل

مژه بیهوده درین بزم‌ گشودم من بیدل به عدم راند چو شمعم عرق خجلت هستی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مفلسان را بیدل از مشق خموشی چاره‌نیست

مفلسان را بیدل از مشق خموشی چاره‌نیست تنگدستی باز می‌دارد ز قلقل شیشه را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من از سر باختن بیدل چه اندیشم درین میدان

من از سر باختن بیدل چه اندیشم درین میدان که طفل اشک هم بر نیزه و خنجر کند بازی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

من ‌و تاب‌ وصال و طاقت دوری چه حرفست این

من ‌و تاب‌ وصال و طاقت دوری چه حرفست این اسیری‌راکه عشقت خواند بیدل دل‌کجا دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

می‌کشد محمل بیطاقتی شمع تحیر

می‌کشد محمل بیطاقتی شمع تحیر بیدل آیینهٔ صد رنگ شتابست درنگم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ناله‌ای ‌کردم به‌ گلشن بیدل از شوق گلی

ناله‌ای ‌کردم به‌ گلشن بیدل از شوق گلی لاله‌ها را پنبهٔ ‌گوش از شنیدن داغ شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نخل نظارهٔ شوقم سراپا بیدل

نخل نظارهٔ شوقم سراپا بیدل همچوخط در چمن حسن دودریشهٔ ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ندانم بیش ازین عشق از من بیدل چه می‌خواهد

ندانم بیش ازین عشق از من بیدل چه می‌خواهد غریبم‌، بینوایم‌، خانه ویرانم‌، پریشانم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نشدم محرم انجام رعونت بیدل

نشدم محرم انجام رعونت بیدل شمع هرچند به من‌گفت‌:‌که ‌گردن مفراز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نفس هوس‌خیالان به هزار نغمه صرف است

نفس هوس‌خیالان به هزار نغمه صرف است سر دردسر ندارم من بیدل و دعایت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نمو ربطی ندارد با نهال مدعا بیدل

نمو ربطی ندارد با نهال مدعا بیدل مگر آتش ‌درین ‌دیر خراب ‌افتدکه برخیزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نوبهار عشرتم بیدل‌که با این لاغری

نوبهار عشرتم بیدل‌که با این لاغری خون صیدم‌کرد شاخ ارغوان شمشیر را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست بیدل باکم از درد خمار عافیت

نیست بیدل باکم از درد خمار عافیت صندلی در پرده دارد دست بر هم سوده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

نیست غیر از خودسریها سنگ مینای حباب

نیست غیر از خودسریها سنگ مینای حباب این‌ سر بی‌مغز را بیدل‌ هوا خواهد شکست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هر چند ز غم چاره ندارم من بیدل

هر چند ز غم چاره ندارم من بیدل این چاره‌ که فرمود که ناچار بگریم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هرقدر بیدل دماغ سعی راحت سوختیم

هرقدر بیدل دماغ سعی راحت سوختیم همچو آتش جز همان خاکسترم بالین نشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هزار خوشه درین ‌کشت دانه شد بیدل

هزار خوشه درین ‌کشت دانه شد بیدل به غیر تفرقه چیزی نبود حاصل جمع حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

همنسبتی بیدل ما را به جنون انداخت

همنسبتی بیدل ما را به جنون انداخت ما غفلت و او فطرت‌، ما ظلمتی او نوری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

هوس‌ کلاه شاهی ز سرت برآر بیدل

هوس‌ کلاه شاهی ز سرت برآر بیدل به چه نازد استخوانی ‌که بر او هما نشسته حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

وداع قافلهٔ اعتبارکن بیدل

وداع قافلهٔ اعتبارکن بیدل همین صدای جرس دیده‌اند دنیا را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

یک دو دم بیدل به ذوق دل درین وحشت‌سرا

یک دو دم بیدل به ذوق دل درین وحشت‌سرا چون نفس در خانهٔ آیینه لنگر کرده‌ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مخواه رنگ حلاوت زگفتگو بیدل

مخواه رنگ حلاوت زگفتگو بیدل نیی‌ که ناله ‌کند قابل شکر نبود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مژهٔ خونفشان بیدل ما

مژهٔ خونفشان بیدل ما رگ ابر بهار را ماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب