چون نقش نگین بیدل پا درگل آفاتیم

چون نقش نگین بیدل پا درگل آفاتیم هر چند بنای ما سنگ است شکست استش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حذر ز زمزمهٔ عندلیب ما بیدل

حذر ز زمزمهٔ عندلیب ما بیدل که اخگرست به منقار ما چوآتشگیر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حصار جهل بود دستگاه ما بیدل

حصار جهل بود دستگاه ما بیدل همان به چنگل خود آشیان خفاش است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل دل هر ذره تپش‌خانهٔ آهی‌ست

بیدل دل هر ذره تپش‌خانهٔ آهی‌ست نایابی مطلب چقدر درد طلب داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خانهٔ دل را که همچون لاله ‌از سودا پر است

خانهٔ دل را که همچون لاله ‌از سودا پر است بیدل از داغ محبت حلقه‌ای بر در زدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خموشی چند، طبع اهل معنی تازه‌کن بیدل

خموشی چند، طبع اهل معنی تازه‌کن بیدل به مخموران ستم دارد نفس دزدیدن مینا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خیال زندگی دردی‌ست بیدل

خیال زندگی دردی‌ست بیدل که غیر از مرگ درمانی ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در اینجاگرم نتوان یافت جای ‌هیچکس بیدل

در اینجاگرم نتوان یافت جای ‌هیچکس بیدل سراغ امن خواهی سر به زیر بال عنقا کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در خور هرسطر بیدل باید ازخود رفتنی

در خور هرسطر بیدل باید ازخود رفتنی جاده‌ها بسته‌ست بر سر قاصد از طومار ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در گلستانی‌ که دارد اشک بیدل شبنمی

در گلستانی‌ که دارد اشک بیدل شبنمی برگ برگش نالهٔ بلبل به دامان بشکفد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درین بساط خیال بیدل ز سعی بی‌حاصل انفعائی

درین بساط خیال بیدل ز سعی بی‌حاصل انفعائی حیا بس است آبروی همت زعالم خشک تر برون آ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درین هوسکده از من چه دیده‌ای بیدل

درین هوسکده از من چه دیده‌ای بیدل به عالمی که نی‌ام بایدم تماشا کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل به نادانی مده بیدل‌که در ملک یقین

دل به نادانی مده بیدل‌که در ملک یقین تختهٔ مشق خیال است آینه تاساده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل و دانش همه در عشق بتان باید باخت

دل و دانش همه در عشق بتان باید باخت خویش را بیدل دیوانه لقب بایدکرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دم تیغی‌ که من دارم خمار حسرتش بیدل

دم تیغی‌ که من دارم خمار حسرتش بیدل سحر پروردهٔ نازست زخم سینه فرسایش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دوش‌کز جیب عدم تهمت هستی‌گل‌کرد

دوش‌کز جیب عدم تهمت هستی‌گل‌کرد صبح وارست نفس برمن بیدل بستند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رفت بیدل عمرها چون رنگ بر باد امید

رفت بیدل عمرها چون رنگ بر باد امید غنچه واری هم در این ‌گلشن نبستم آشیان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

روم از خویش تا بالد شکوه جلوه‌اش بیدل

روم از خویش تا بالد شکوه جلوه‌اش بیدل کلاه ناز او عمریست در رنگم شکست استش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز بس وارستگی می‌جوشد از بنیاد من بیدل

ز بس وارستگی می‌جوشد از بنیاد من بیدل پرنگ‌، الفت نگیرد نقش من نقاش گر بندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز تحریک نفس عمری‌ست بیدل در نظر دارم

ز تحریک نفس عمری‌ست بیدل در نظر دارم پر پروانهٔ چندی جنون پرواز عنقایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز خاک راه تحیر کجا روم بیدل

ز خاک راه تحیر کجا روم بیدل که پایمال فنا چون نفس به هرگامم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز ساز عجز به هرجا نفس زدم بیدل

ز ساز عجز به هرجا نفس زدم بیدل به قدر جوهر آیینه شد بلند صفیر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز شکر عجز بیدل تا قیامت برنمی‌آیم

ز شکر عجز بیدل تا قیامت برنمی‌آیم به رنگ جاده منزل‌ کرده‌ام در پای خوابیده حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز مضمون دگر بیدل دماغم تر نمی‌گردد

ز مضمون دگر بیدل دماغم تر نمی‌گردد مگر در وصف مینا حرف تبخالی به‌ لب بندم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زاهد ز عیش رندان پر غافل است بیدل

زاهد ز عیش رندان پر غافل است بیدل فردوس در همین‌جاست گر ریش و فش نباشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زکمال نظم فسون اثر، بگداخت بیدل بیخبر

زکمال نظم فسون اثر، بگداخت بیدل بیخبر چه قیامت است بر آن هنرکه به همچو بی‌هنری رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زین بحر محالست زنی لاف‌گذشتن

زین بحر محالست زنی لاف‌گذشتن بیدل‌که ز پل بگذرد از سعی شناها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سپهر خرمن اقبال بی‌نیازیهاست

سپهر خرمن اقبال بی‌نیازیهاست چو بیدل آنکه بود خوشه‌چین درویشان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سر و برگ تعلق در ندامت باختم بیدل

سر و برگ تعلق در ندامت باختم بیدل جهان را سودن دستم پر پرواز عنقا شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سرگرانی لازم هستی بود بیدل‌که صبح

سرگرانی لازم هستی بود بیدل‌که صبح تا نفس باقی‌ست صندل بر جبین مالیده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شانه‌ها چون ‌صبح بیدل یک جهان خمیازه‌اند

شانه‌ها چون ‌صبح بیدل یک جهان خمیازه‌اند با دل چاک ‌که امشب طرهٔ او آشناست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شرر از سنگ دهد عرضهٔ شوخی بیدل

شرر از سنگ دهد عرضهٔ شوخی بیدل تیغ‌ کین را سخن سخت فسان می‌باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شکستن اینقدرها نیست در رنگ خزان بیدل

شکستن اینقدرها نیست در رنگ خزان بیدل دربن وبرانه‌گردی کرده باشد رفتن هوشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شیخ و برهمن همان مست خیال خودند

شیخ و برهمن همان مست خیال خودند آگهی اینجا کراست بیدل ما عالمیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صفای دل بهار جلوهٔ معشوق شد بیدل

صفای دل بهار جلوهٔ معشوق شد بیدل طلسم ناز کرد آیینه را بیرنگ گردیدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

طلسم ناز معشوقست سر تا پای من بیدل

طلسم ناز معشوقست سر تا پای من بیدل غبارم‌ گر ز جا برخاست زلف او پریشان شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عبرت انشابود بیدل نسخهٔ ایجادشمع

عبرت انشابود بیدل نسخهٔ ایجادشمع از جبین بر نقش پا زد سر خط تقدیر ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عشق مختار است بیدل نیک و بد درکار نیست

عشق مختار است بیدل نیک و بد درکار نیست بی‌گناهی یوسف ما را به زندان می‌برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمرها شد می‌زنی بیدل در دیر و حرم

عمرها شد می‌زنی بیدل در دیر و حرم آه از آن روزی‌ که‌ گویندت چه زحمت می‌بری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غباربیدل ما راکه دستگیر شود

غباربیدل ما راکه دستگیر شود اگر نسیم توان شد صواب بردارید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غیر در عالم تحقیق ندارد اثری

غیر در عالم تحقیق ندارد اثری بیدل آیینهٔ ما صورت ما می‌بیند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فسرد از آبله بیدل دماغ هرزه جولانی

فسرد از آبله بیدل دماغ هرزه جولانی دویدن نا امید ریشه شد تا این ثمر بستم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قبول انعام بدمعاشان به خودگوارا مگیر بیدل

قبول انعام بدمعاشان به خودگوارا مگیر بیدل که‌می‌شوند این‌گلو خراشان چو استخوان از نواله پیدا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قطع راه زندگی بیدل نمی‌خواهد تلاش

قطع راه زندگی بیدل نمی‌خواهد تلاش بی‌قدم زین انجمن چون شمع‌ کم‌کم رفته‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کاش بیدل پیش از آهنگ غرور خودسری

کاش بیدل پیش از آهنگ غرور خودسری خجلت پرواز چون ابر از عرق ریزد پرم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کرد بیدل سرخون جمعیتم آخر چوشمع

کرد بیدل سرخون جمعیتم آخر چوشمع داغ جانکاهی همان ته جرعهٔ مینای من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کلک بیدل هرکجا دارد خرام

کلک بیدل هرکجا دارد خرام سکته هم ناز روانی می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر از سامان اقبال قناعت آگهی بیدل

گر از سامان اقبال قناعت آگهی بیدل به‌کنج چشم موری واکش و ملک سلیمان شو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر نه به عرض مدعا خاک در فنا شود

گر نه به عرض مدعا خاک در فنا شود بیدل ناامید ما رو به چه بارگه‌ کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گرنه شاگرد جنون است دل بیدل ما

گرنه شاگرد جنون است دل بیدل ما ابجد چاک‌گریبان زکه آموخته است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب