عمرها شد می‌زنی بیدل در دیر و حرم

عمرها شد می‌زنی بیدل در دیر و حرم آه از آن روزی‌ که‌ گویندت چه زحمت می‌بری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غباربیدل ما راکه دستگیر شود

غباربیدل ما راکه دستگیر شود اگر نسیم توان شد صواب بردارید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غیر در عالم تحقیق ندارد اثری

غیر در عالم تحقیق ندارد اثری بیدل آیینهٔ ما صورت ما می‌بیند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فسرد از آبله بیدل دماغ هرزه جولانی

فسرد از آبله بیدل دماغ هرزه جولانی دویدن نا امید ریشه شد تا این ثمر بستم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قبول انعام بدمعاشان به خودگوارا مگیر بیدل

قبول انعام بدمعاشان به خودگوارا مگیر بیدل که‌می‌شوند این‌گلو خراشان چو استخوان از نواله پیدا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قطع راه زندگی بیدل نمی‌خواهد تلاش

قطع راه زندگی بیدل نمی‌خواهد تلاش بی‌قدم زین انجمن چون شمع‌ کم‌کم رفته‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کاش بیدل پیش از آهنگ غرور خودسری

کاش بیدل پیش از آهنگ غرور خودسری خجلت پرواز چون ابر از عرق ریزد پرم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کرد بیدل سرخون جمعیتم آخر چوشمع

کرد بیدل سرخون جمعیتم آخر چوشمع داغ جانکاهی همان ته جرعهٔ مینای من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کلک بیدل هرکجا دارد خرام

کلک بیدل هرکجا دارد خرام سکته هم ناز روانی می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر از سامان اقبال قناعت آگهی بیدل

گر از سامان اقبال قناعت آگهی بیدل به‌کنج چشم موری واکش و ملک سلیمان شو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر نه به عرض مدعا خاک در فنا شود

گر نه به عرض مدعا خاک در فنا شود بیدل ناامید ما رو به چه بارگه‌ کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گرنه شاگرد جنون است دل بیدل ما

گرنه شاگرد جنون است دل بیدل ما ابجد چاک‌گریبان زکه آموخته است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گوهر عرض حباب آیینه‌دار حیرت است

گوهر عرض حباب آیینه‌دار حیرت است ای طلبم دل عبث‌گل‌کرده‌ای بیدل چرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ما و من بیدل تعلق باف شغل زندگی‌ست

ما و من بیدل تعلق باف شغل زندگی‌ست رشته‌ها می‌تابم و بند قبایی می‌کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مبرهن است ز آثار نام من بیدل

مبرهن است ز آثار نام من بیدل که غره نیستم از زمرهٔ مساکینم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حیرتم بیدل زمینگیر تأمل ‌کرده است

حیرتم بیدل زمینگیر تأمل ‌کرده است ورنه تا مژگان پری افشاند من عنقا شدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از تواضع نگذری گر آرزوی عزتی‌ست

از تواضع نگذری گر آرزوی عزتی‌ست بیدل این وضعت به چشم هرکس ابرو می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از قماش خامشی بیدل دکانی چیدم

از قماش خامشی بیدل دکانی چیدم هرچه غیر از خودفروشیها بود باب من است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ازدل خون‌بسته بیدل نشئهٔ راحت‌مخواه

ازدل خون‌بسته بیدل نشئهٔ راحت‌مخواه باده جز خونابه نبود ساغر تبخاله را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اشک شوخ است به ضبط مژه‌ گیرم بیدل

اشک شوخ است به ضبط مژه‌ گیرم بیدل طفل چندی بنشانم به دبستان صدف حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر از غیرت طبع قناعت آگهی بیدل

اگر از غیرت طبع قناعت آگهی بیدل به سیلی تا رسد کارت طمع‌ کردن زدن دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر ز جادهٔ تسلیم نگذری بیدل

اگر ز جادهٔ تسلیم نگذری بیدل کند به‌ کسوت موجت شکست معماری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آمد و رقت نفس بیدل قیامت داشته‌ست

آمد و رقت نفس بیدل قیامت داشته‌ست پشت و روی یک ورق کردند چندین دفترت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این آدم وحوا شرف نسبت هستی است

این آدم وحوا شرف نسبت هستی است بیدل نتوان پیش عدم نام نسب برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با دل اگر بجوشیم بیدل کجا خروشیم

با دل اگر بجوشیم بیدل کجا خروشیم دود همین سپندیم بانگ همین دراییم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بار نفس بیدل بر دوش دل افتاده‌ست

بار نفس بیدل بر دوش دل افتاده‌ست دل این همه سنگین نیست وقتست‌ که برداری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

احتیاج غیر بیدل ننگ دوش همت است

احتیاج غیر بیدل ننگ دوش همت است همچو خورشید از لباس عاریت عریان شدیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر خیال خلد بیدل زاهدان را نازهاست

بر خیال خلد بیدل زاهدان را نازهاست لیک ازین غافل‌کزین ویرانه آدم رفته است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

برق جولان آه بیدل یاس‌پرورد است و بس

برق جولان آه بیدل یاس‌پرورد است و بس الحذر ای مدعی این دود آتش‌زاده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه بیدل زین چمن پا در رکاب وحشتم

بسکه بیدل زین چمن پا در رکاب وحشتم بر سپند شبنم من غنچه مجمر می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بلندست آنقدرها آشیان عجز ما بیدل

بلندست آنقدرها آشیان عجز ما بیدل که بی‌سعی شکست بال و پر نتوان رسید اینجا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به این هستی ز اسباب دگر تهمت مکش بیدل

به این هستی ز اسباب دگر تهمت مکش بیدل نفس‌کم‌نیست آن‌باری‌که بر دوش حباب افتد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به جایی می‌رسی بیدل مباش از جستجو غافل

به جایی می‌رسی بیدل مباش از جستجو غافل دری ازآشیان تا وا شود یک چند پروازی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به چنین بضاعت شعله زن من بیدل و غم سوختن

به چنین بضاعت شعله زن من بیدل و غم سوختن که چو شمع در بر انجمن شرر است اگر گهر افکنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به دامن عجز پا شکستن جهانی از امن داشت بیدل

به دامن عجز پا شکستن جهانی از امن داشت بیدل دل از تک و تاز جمع‌ کردم چو موج درگوهر آرمیدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به ذوق‌ کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل

به ذوق‌ کوثر و الوان نعمت خون مخور بیدل بهشت آن بس ‌که یابی نان‌ گرم و آبک سردی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به سامانست بیدل عشرتت در خورد همواری

به سامانست بیدل عشرتت در خورد همواری به سیر این چمن باید روی آیی‌ که رنگ آیی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به طعن بیدل دیوانه سربرهنه نیایی

به طعن بیدل دیوانه سربرهنه نیایی مباد کفش ز پا برکند به دست بپوشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به کلفت ساختم از امتداد زندگی بیدل

به کلفت ساختم از امتداد زندگی بیدل چو آب استادگی از حد برد زنگار جوشاند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به نقش پا چه رسد بیدل از نوازش چرخ

به نقش پا چه رسد بیدل از نوازش چرخ به باد می‌دهدم گر ز خاک بردارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هستی ‌بیدل ‌مفلس‌ چه ‌لافد

به هستی ‌بیدل ‌مفلس‌ چه ‌لافد ز قلقل شیشهٔ بی‌باده عاری‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به وهم عافیت چون غنچه محروم از گلم بیدل

به وهم عافیت چون غنچه محروم از گلم بیدل شکستی‌ کو که رنگ دامن او ریزد از چنگم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌این‌کثرت‌نمایی غافل ازوحدت مشو بیدل

به‌این‌کثرت‌نمایی غافل ازوحدت مشو بیدل خیال آیینه‌ها درپیش دارد شخص تنها را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بوی وصل ‌کیست بیدل‌ گلشن‌آرای امید

بوی وصل ‌کیست بیدل‌ گلشن‌آرای امید پای تا سر یاس بودم انتظارم کرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی‌جلوه او بید‌ل زین باغ چه ‌گل چیند

بی‌جلوه او بید‌ل زین باغ چه ‌گل چیند در کسوت چاک دل چون صبح مگر خندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آرایش تحقیق مقابل می‌خواست

بیدل آرایش تحقیق مقابل می‌خواست کاش من هم نگهی آینه بین می‌کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از افسانه‌پردازان این محفل مباش

بیدل از افسانه‌پردازان این محفل مباش شمع ‌را غیر از زبان چرب خود جانکاه نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت

بیدل از آن بهار که توفان جلوه داشت رنگم شکست و آینه‌ای در کنار ماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از این چارسو عشوه ی دیگر مخر

بیدل از این چارسو عشوه ی دیگر مخر غیر فنا هیچ جنس نزد حق ارزنده نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بسکه تنک مایهٔ دردیم چو شمع

بیدل از بسکه تنک مایهٔ دردیم چو شمع صد نگه آب شد و یک مژه‌گریان‌کردیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب