مباش ایمن ز لعل جانگداز گلرخان بیدل

مباش ایمن ز لعل جانگداز گلرخان بیدل بلای جان بود چون با هم آمیزد می و افیون حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حیا نخواست خیالش به دل نقاب درد

حیا نخواست خیالش به دل نقاب درد که داغ حسرت بیدل به دیده می‌ماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از دلم برداشت بیدل ناله مهر خامشی

از دلم برداشت بیدل ناله مهر خامشی اضطراب ربشه آب خلوت این دانه ریخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از من بیدل قناعت‌کن به فریاد حزین

از من بیدل قناعت‌کن به فریاد حزین همچو تار ساز نقد ناتوانان زاری است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ازین بی‌ ماحصل افسانه‌های دردسر بیدل‌

ازین بی‌ ماحصل افسانه‌های دردسر بیدل‌ کسی گوشی اگر می‌داشت بایستی کری کردی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اعداد ما تهی‌کرد چندان‌که صفرگشتیم

اعداد ما تهی‌کرد چندان‌که صفرگشتیم از خویش‌کاست اما بر ما فزود ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر بیدل چوگل پایم ز دامن برنمی‌آید

اگر بیدل چوگل پایم ز دامن برنمی‌آید ندارد کوتهی دست من از سیر گریبانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر عشق بتان‌ کفر است بیدل

اگر عشق بتان‌ کفر است بیدل کسی جز کافر ایمانی ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

انجام تلاش همه کس آبله پایی است

انجام تلاش همه کس آبله پایی است بیدل تو همین ریشه به تحصیل ثمر پوش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اینقدر ابروی خوبان گوشه‌گیریها نداشت

اینقدر ابروی خوبان گوشه‌گیریها نداشت کرد بیدل فکر صید من‌کمان شمشیر را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با کمال عجز بیدل بی‌نیازی جوهریم

با کمال عجز بیدل بی‌نیازی جوهریم در شکست ما کلاه آراییی دارد خمی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آبروی مرد بیدل با هنر جوشیدنست

آبروی مرد بیدل با هنر جوشیدنست نیست در شمشیرها جز تیغ جوهردار سبز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ادبگاه محبت گر نباشد در نظر بیدل

ادبگاه محبت گر نباشد در نظر بیدل ز شور دل دو عالم یک نمکدان می‌توان‌ کردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر فرصتی که نامش هستی‌ست دامن‌افشان

بر فرصتی که نامش هستی‌ست دامن‌افشان بیدل نفس مدارا با هیچکس ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بس بود همچو دیدهٔ بیدل

بس بود همچو دیدهٔ بیدل شوق دیدار شمع خانهٔ ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بس‌که کاهیده‌ام از درد تمنا بیدل

بس‌که کاهیده‌ام از درد تمنا بیدل موی دارد به نظر هرکه مرا می‌بیند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به افسون دم پیری املها محو شد بیدل

به افسون دم پیری املها محو شد بیدل چو میدان‌کمان کز بوسهٔ زهگیر فرساید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به پستی اعتبار بیدل ‌عبث فسردی و خاک گشتی

به پستی اعتبار بیدل ‌عبث فسردی و خاک گشتی نمی‌ توان‌ کرد بیش از اینها زمینی و آسمان حادث حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به چشم امتیازم اینقدر معلوم شد بیدل

به چشم امتیازم اینقدر معلوم شد بیدل که در دست ضعیفیها ز جسم لاغر انگشتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به خاک افتاده‌ام تا در زمین عاریت بیدل

به خاک افتاده‌ام تا در زمین عاریت بیدل مگر بر باد رفتن وا نماید مسکن خویشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به دماغ تغیر ناز بتان ز خرابی بیدل ما چه زیان

به دماغ تغیر ناز بتان ز خرابی بیدل ما چه زیان که به‌کلفت طبع غنی نزند غم پینه به دلق گدا نزدن حضرت ابوالمعانی بیدل…

ادامه مطلب

به رنگی درگشاد عقدهٔ دل خون شدم بیدل

به رنگی درگشاد عقدهٔ دل خون شدم بیدل که دندان در جگرگم‌گشت همچون دانهٔ نارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به شغل‌گفتگو مپسند بیدل‌کاهش فطرت

به شغل‌گفتگو مپسند بیدل‌کاهش فطرت به مضراب هوس تاکی چوتارساز فرسایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به غیر سرکشی از ابلهان مجو بیدل

به غیر سرکشی از ابلهان مجو بیدل که نخل این چمن از بی‌بری دوتا نشود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به مژگان گشودن نهان گشت بیدل

به مژگان گشودن نهان گشت بیدل جمالی که پیش از نگه دیده بودم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هرمحفل چوشمعم اشک باید ربختن بیدل

به هرمحفل چوشمعم اشک باید ربختن بیدل ندارد سال و ماه هستی‌ام جز فصل نیسانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به وصل لغزش پایی رسیده‌ام بیدل

به وصل لغزش پایی رسیده‌ام بیدل بیا که دادرس سعی نارسا اینجاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بهار رنگ ندارد گل دگر بیدل

بهار رنگ ندارد گل دگر بیدل در آب چشمهٔ ادراک روغن افتادست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بهشتی‌ نیست‌ چون ‌آیینه ‌بیدل حسن‌ خودبین را

بهشتی‌ نیست‌ چون ‌آیینه ‌بیدل حسن‌ خودبین را خیال او اگر بر من نبندد دل‌کجا بندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی‌ نیازی بیدل آخر احتیاج آمد به عرض

بی‌ نیازی بیدل آخر احتیاج آمد به عرض محرم راز غنایم ‌کرد آثار طمع حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اثر نشئهٔ نظم تو بلندست

بیدل اثر نشئهٔ نظم تو بلندست امید که خود را به دماغی برسانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آثار نیرنگ فلک غافل مباش

بیدل از آثار نیرنگ فلک غافل مباش وضع این نه حلقه خلخالی‌ست در پای پری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از افشای راز منفعلم‌ کرد عشق

بیدل از افشای راز منفعلم‌ کرد عشق پیش که نالد ادب ‌گریه‌تری می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از انفعال جرم دشمن هوش را چه باک

بیدل از انفعال جرم دشمن هوش را چه باک دزد شراب خورده را فکر عسس نمی‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بزم هوس سیر ندامت‌کردیم

بیدل از بزم هوس سیر ندامت‌کردیم سودن دست بهم قلقل مینایش بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از تبدیل حرف دال و نون

بیدل از تبدیل حرف دال و نون شد صمد بیگانهٔ لفظ صنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از حسرت‌پرستان خرام کیستم

بیدل از حسرت‌پرستان خرام کیستم کز نیشکر جان به لب می‌آیدم تبخاله است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از دامگاه صحبت خلق

بیدل از دامگاه صحبت خلق سرکشدن به‌جیب خویش رمیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از ساز نفس این نغمه می‌آید به‌گوش

بیدل از ساز نفس این نغمه می‌آید به‌گوش کای اسیران خانه زندان است بر صحرا زنید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از طور جنون غافل مباش

بیدل از طور جنون غافل مباش خاک بر سر کردن آداب فناست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از فکر غم و عیش ‌گذشتن دارد

بیدل از فکر غم و عیش ‌گذشتن دارد امشبی دارم و فرصت شمر دوش خودم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از لعلش به چندین رنگ محو حسرتم

بیدل از لعلش به چندین رنگ محو حسرتم این نمکدان داد آرامم به چشم خواب داد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از نیرنگ اسباب من و ما غافلی

بیدل از نیرنگ اسباب من و ما غافلی اینگه صبح زندگی فهمیده‌ای روز جزاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازبن دو دم نفس‌ کایت عبرت است و بس

بیدل ازبن دو دم نفس‌ کایت عبرت است و بس شخص عدم ز نام من خجلت اشتهار برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ازیاد خویش هم رفتم

بیدل ازیاد خویش هم رفتم که فراموش‌کرده است مرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل استغنا همین یأس است و بس

بیدل استغنا همین یأس است و بس دست بردار از دعای مستجاب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل افسون هوس ما را ز ما بیگانه‌ کرد

بیدل افسون هوس ما را ز ما بیگانه‌ کرد بسکه مرکز بر خیال پوچ زد پرگار شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل اگر به عشق‌کند دعوی وفا

بیدل اگر به عشق‌کند دعوی وفا غیر از شکست رنگ چه باشد گواه او حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل الم و عیش خیالات تعین

بیدل الم و عیش خیالات تعین تا چشم‌گشایی ‌که ‌گذشته‌ست و بسی نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آن دور می و پیمانه‌ام دیگرکجاست

بیدل آن دور می و پیمانه‌ام دیگرکجاست یکدو دم بگذار تا رنگی بگردانم بیاد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب