فرصتت مفت‌است بیدل چند غافل زیستن

فرصتت مفت‌است بیدل چند غافل زیستن چشمکی دارد هوای نرگسستان قدح حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فطرت بیدل همان آیینهٔ معجزنماست

فطرت بیدل همان آیینهٔ معجزنماست هر سخن‌ کز خامه‌اش می‌جوشد الهام است وبس حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قبول اگر طلبی‌، نیستی‌گزین بیدل

قبول اگر طلبی‌، نیستی‌گزین بیدل که غیرخاک شدن هرچه هست مردود است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قید دل بیدل غبار ننگ فطرتها مباد

قید دل بیدل غبار ننگ فطرتها مباد تا ز مینا نگذرد درد است‌ این می‌ صاف نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کجا رسیم به یاد خرام او بیدل

کجا رسیم به یاد خرام او بیدل که عاجزان همه چون نقش پا فراموشند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کسی از حقیقت بی‌اثر به چه آگهی دهدت خبر

کسی از حقیقت بی‌اثر به چه آگهی دهدت خبر به خطی‌ که وا نرسد نظر بطلب ز نامهٔ بیدلش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

که دارد طاقت هم‌چشمی ظرف حباب من

که دارد طاقت هم‌چشمی ظرف حباب من محیط ازخود تهی ‌گردید تا بیدل برون آمد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر بتپد پی جمع رسایل‌، ور بزند در کسب فضایل

گر بتپد پی جمع رسایل‌، ور بزند در کسب فضایل نیست کسی چو طبیعت بیدل باب تأمل فهم کلامم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گرد شکوه وحشتم از نه فلک گذشت

گرد شکوه وحشتم از نه فلک گذشت بیدل هنوز یک علم استاده می‌کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گشادی هست در معنی به جیب هر گره بیدل

گشادی هست در معنی به جیب هر گره بیدل نمی‌باشد درون بیضه غیر از بال و پر پنهان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

لطف معنی بیش ازین بیدل ندارد اعتبار

لطف معنی بیش ازین بیدل ندارد اعتبار از خیال نازکت بوی‌گل انشاکردنی‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مآل عمر بیدل داد وهمم داد آسودم

مآل عمر بیدل داد وهمم داد آسودم دو دم درس هوسها گرم کردم، سرد هم کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حق زنار وفا بیدل نمی‌گردد ادا

حق زنار وفا بیدل نمی‌گردد ادا تا سلیمانی نسازی سنگ این بتخانه را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از خط تسلیم بیدل تا توانی سر متاب

از خط تسلیم بیدل تا توانی سر متاب سبحه را بر جاده زنار باید تاختن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از کلفت اسباب رهایی چه خیالست

از کلفت اسباب رهایی چه خیالست بیدل به فشار دل تنگم‌ که بر آیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ازکفم بیدل نمی‌دانم چه‌گل دامن‌کشید

ازکفم بیدل نمی‌دانم چه‌گل دامن‌کشید کز ندامت‌کردم آخر ارغوانی پشت دست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اظهار قماش همه کس نقص و کمالی‌ست

اظهار قماش همه کس نقص و کمالی‌ست آیینه ندارم من بیدل چه فروشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر به فقرکنند امتحان همت بیدل

اگر به فقرکنند امتحان همت بیدل سواد سایهٔ دیوار نیستی محک استش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر سنگ وقارت در نظرها شد سبک بیدل

اگر سنگ وقارت در نظرها شد سبک بیدل فلاخن‌کرده باشی‌گردش رنگ قناعت را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

انتخاب فطرت دیوان بیدل کرده‌ایم

انتخاب فطرت دیوان بیدل کرده‌ایم معنی‌اش را غیر صفر پوچ دیگر صاد نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این ما و من‌ که شش‌جهت از فتنه‌اش پُر است

این ما و من‌ که شش‌جهت از فتنه‌اش پُر است بیدل توگفته باشی اگر من نگفته‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با کمال سرکشی بیدل تواضع طینتم

با کمال سرکشی بیدل تواضع طینتم همچو زلف یار می‌نازد به ما افتادگی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

باعث وحشت جسم است نفسها بیدل

باعث وحشت جسم است نفسها بیدل خاک تا هم‌نفس باد بود بی‌رم نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از اقامت شرم دارد بیدل استعداد شمع

از اقامت شرم دارد بیدل استعداد شمع هر قدر باشی درین محفل ز پا ننشسته باش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر رفیقان بیدل از مقصد چه‌سان آرم خبر

بر رفیقان بیدل از مقصد چه‌سان آرم خبر من‌که خود را نیز تا آنجا رسم ‌گم می‌کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بزم امکانست بیدل غافل از مردن مباش

بزم امکانست بیدل غافل از مردن مباش خضر اگر باشی در اینجا نیست امکان زیستن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بس‌که پیکان بود بیدل غنچهٔ این‌گلستان

بس‌که پیکان بود بیدل غنچهٔ این‌گلستان زهرخند زخم چون‌گل خاطر ما شاد داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به انداز خرام او مباد از خودروی بیدل

به انداز خرام او مباد از خودروی بیدل که ترسم‌ گردش رنگت عنان ناز درپیچد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به بی‌ارامی است آسایش ذوق طلب بیدل

به بی‌ارامی است آسایش ذوق طلب بیدل خوش‌آن رهروکه‌خار پای خود فهمید منزل را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به جهان شهرت علم و فن اگر این‌ بود اثر سخن

به جهان شهرت علم و فن اگر این‌ بود اثر سخن نرسد خروش قیامتی به صریر خامهٔ بیدلت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به حکم عجز سراز سجده برشکن بیدل

به حکم عجز سراز سجده برشکن بیدل که‌گرد اگر دمد از خاک‌گردن‌افرازی‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به دریای شهادت غوطه‌ گر نتوان زدن بیدل

به دریای شهادت غوطه‌ گر نتوان زدن بیدل گلویی می‌توان از آب جوی تیغ تر کردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به رنگ رسم‌ پردازان تکلف می‌کنم بیدل

به رنگ رسم‌ پردازان تکلف می‌کنم بیدل و گرنه معنی الفت عبارت برنمی‌دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به سودای تمنا نقد خودکردم تلف بیدل

به سودای تمنا نقد خودکردم تلف بیدل بجزحسرت نبود آبی‌که شد صرف خمیرمن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به غیر داغ‌ که پوشد چو شمع بیدل ما را

به غیر داغ‌ که پوشد چو شمع بیدل ما را که پای تا به سرش غیر یک ‌کلاه ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به محفلی‌که ادب‌پرور است نالهٔ بیدل

به محفلی‌که ادب‌پرور است نالهٔ بیدل خجسته دود سپند از غبار سوختگیها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هر آینه زنگار دگر دارد کمین بیدل

به هر آینه زنگار دگر دارد کمین بیدل ز مژگان بستن ایمن نیست هرکس دیده‌ای دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هوای پایبوسش من ناامید بیدل

به هوای پایبوسش من ناامید بیدل چقدر به خون نغلتم که جبین حنا ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بهار راحت از پاس نفس گل می‌کند بیدل

بهار راحت از پاس نفس گل می‌کند بیدل به رنگ گل ندارم زین چمن سررشتهٔ بویی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌کنه سود و زیان‌کیست وارسد بیدل

به‌کنه سود و زیان‌کیست وارسد بیدل متاعها همه سربسته و دکان بازست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی دل از یاس ندارپم گریز

بی دل از یاس ندارپم گریز جز دل ما دو جهان در بر ماست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیخودی بیدل فسون شعلهٔ جواله داشت

بیخودی بیدل فسون شعلهٔ جواله داشت رنگ گرداندن ‌کشید آخر به گرد من حصار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ارباب تأمل با عروجت چون‌کنند

بیدل ارباب تأمل با عروجت چون‌کنند آشیان برتر بود از رنگ پرواز تو را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از افسردگان حیرتم‌، تدبیر چیست‌؟

بیدل از افسردگان حیرتم‌، تدبیر چیست‌؟ گر همه دریا کشیدم ساغر کوثر زدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از اندیشهٔ آن جلوهٔ حیرت ‌گداز

بیدل از اندیشهٔ آن جلوهٔ حیرت ‌گداز می‌رود چون آب از دست اختیار آینه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از برق تمنایش سراپا آتشم

بیدل از برق تمنایش سراپا آتشم داغ شد هرکس به‌پهلوی من شیدانشست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از پرواز، خجلت دارم‌، اما چاره نیست

بیدل از پرواز، خجلت دارم‌، اما چاره نیست ذرهٔ موهومم وگل‌کردنم بال و پرست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از چشم تحیرپیشگان نم خواستن

بیدل از چشم تحیرپیشگان نم خواستن دامن آیینه بر امید آب افشردن است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از خویش بایدت رفتن

بیدل از خویش بایدت رفتن ورنه نتوان به آن خرام رسید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از زخم بود رونق دل

بیدل از زخم بود رونق دل خندهٔ‌گل نمک گلزار است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب