کسی به فهم حقیقت نمی‌رسد بیدل

کسی به فهم حقیقت نمی‌رسد بیدل جهانیان همه یک نارسایی هوشند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کو مقامی کز شکوه معنی‌ات لبریز نیست

کو مقامی کز شکوه معنی‌ات لبریز نیست غفلت است اینهاکه بیدل‌گویدت اینجا بیا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر به‌ این رنگ ‌است بیدل انفعال هستی‌ام

گر به‌ این رنگ ‌است بیدل انفعال هستی‌ام سنگ را هم آب‌ گشتن آنقدر دشوار نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گرچه بیدل شیشهٔ من ازفلک آمد به سنگ

گرچه بیدل شیشهٔ من ازفلک آمد به سنگ اینقدر شد کز شکستن یک دهن‌گویا شدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گفتگو بیدل دلیل هرزه‌تازیهای ماست

گفتگو بیدل دلیل هرزه‌تازیهای ماست تا جرس فریاد داردکاروان آسوده نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

لباس تعلق خیالست بیدل

لباس تعلق خیالست بیدل گره نیست جز من به بند قبایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مباش غافل ارشاد گمرهی بیدل

مباش غافل ارشاد گمرهی بیدل جهان غول به هر دشت آدمی دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حنای دست او بیدل زیان پیمای سودن شد

حنای دست او بیدل زیان پیمای سودن شد من از شمشیر بیدادش نمردم بلکه خون‌کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از خط لعل‌که امشب سرمه خواهد یافتن

از خط لعل‌که امشب سرمه خواهد یافتن می‌پرد بیدل به بال موج چشم ساغرم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از که خواهیم داد ناکامی

از که خواهیم داد ناکامی بیدل بیکسی مآل خودیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ازکمربستن آن شوخ یقین شد بیدل

ازکمربستن آن شوخ یقین شد بیدل کاین‌گره دادن او را به میان تاری هست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اظهار هر چند غیر از عرق نیست

اظهار هر چند غیر از عرق نیست در پیش بیدل آب بقاییم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر بیدل بجایی می‌رسیدم از پر افشانی

اگر بیدل بجایی می‌رسیدم از پر افشانی به آهنگ ز خود رفتن هزار انداز می‌کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر صد بار آید موج تیغش بر سرم بیدل

اگر صد بار آید موج تیغش بر سرم بیدل حباب من ز جیب دل سر دیگر برون آرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

انتظاری نیست بیدل دولت جاوید وصل

انتظاری نیست بیدل دولت جاوید وصل حسرتم تا چند پردازد کنار آینه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این نهال باغ حسرت از چه حرمان آب داشت

این نهال باغ حسرت از چه حرمان آب داشت دود پیش آمد به هرجا نام بیدل برده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با همه افسردگی بیدل چو آواز جرس

با همه افسردگی بیدل چو آواز جرس گر روم از خود دلیل‌ کاروان خواهم شدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آب‌ در آیینه بیدل حرف زنگار است و بس

آب‌ در آیینه بیدل حرف زنگار است و بس سیل اگر گردی سراغ کلفت‌آبادم مپرس حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از اثرهای ‌گل عیش چمنزار جهان

از اثرهای ‌گل عیش چمنزار جهان نیست جزداغ جنون‌بیدل اگرنقش وفاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر نیاید هیچکس بیدل ز وهم احتیاج

بر نیاید هیچکس بیدل ز وهم احتیاج عالمی را کشت این تشویش بی‌شمشیر جنگ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بس که بیدل بر طبایع حرص شهرت غالب است

بس که بیدل بر طبایع حرص شهرت غالب است جانکنیها سنگ هم در آرزوی نام داشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه دارد فطرتم ننگ ازتمیزعلم و فن

بسکه دارد فطرتم ننگ ازتمیزعلم و فن آب می‌گردم همه‌گر شعر بیدل بشنوم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به افسون بقا عمریست آفت می‌کشم بیدل

به افسون بقا عمریست آفت می‌کشم بیدل ازین جوی ندامت خورده‌ام آبی‌ که خون ‌گردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به بزم وصل از شوق فضول ایمن نی‌ام بیدل

به بزم وصل از شوق فضول ایمن نی‌ام بیدل مبادابرام‌، تمهید تغافل گردد ایما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به جود و مهر، عطای سپهرکار ندارم

به جود و مهر، عطای سپهرکار ندارم کریم مطلق من او،‌گدای بیدل او من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به حیرت رفتهٔ آیینهٔ وهم خودم بیدل

به حیرت رفتهٔ آیینهٔ وهم خودم بیدل چه صورتهاکه ننهفته‌ست برگل‌کردن رنگش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به دست مردمان دیده صبح وصل او بیدل

به دست مردمان دیده صبح وصل او بیدل گل حیرت ز گلزار تماشا چیدنت نازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به رنگ غنچه لبریز بهار آفتم بیدل

به رنگ غنچه لبریز بهار آفتم بیدل نفس‌ گر می‌کشم می‌آید آواز شکست من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به سینه عاشق بیدل جراحتی دارد

به سینه عاشق بیدل جراحتی دارد که یادکاوش مژگان یار مرهم اوست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به غیر وهم ذکر چیست مانعت بیدل

به غیر وهم ذکر چیست مانعت بیدل تو پر فشانی و از ششجهت قفس چاک است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به ‌مخموری ‌ز سیر این ‌چمن غافل‌ مشو بیدل

به ‌مخموری ‌ز سیر این ‌چمن غافل‌ مشو بیدل که خجلت در به روی هر که شد مختار می‌بندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هر بیحاصلی بیدل زیانکاران الفت را

به هر بیحاصلی بیدل زیانکاران الفت را بضاعت دست افسوسست گر بر هم توان سو‌دش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هوس ترک حلاوت ننمایی بیدل

به هوس ترک حلاوت ننمایی بیدل نیست بی‌ناله اگر نی ز شکر می‌گذرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بهار بی‌نشان عالم نومیدی‌ام بیدل

بهار بی‌نشان عالم نومیدی‌ام بیدل سرغم می‌تون‌کرد از شکست رنگ مطلبها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بهرمنع می‌کشیها محتسب درکارنیست

بهرمنع می‌کشیها محتسب درکارنیست بیدل آخر رعشه می‌بندد به دست ما شراب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیابان طلب بحری است بیدل

بیابان طلب بحری است بیدل که آنجا آبله جوش حبابست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی‌دانشی چه مقدار نامحرم قبول است

بی‌دانشی چه مقدار نامحرم قبول است بیدل دعا نداریم چندانکه مستجابیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل ارباب تماشا از تحیر نگسلند

بیدل ارباب تماشا از تحیر نگسلند چشم را غیر از ‌نگه پیداست شمع خانه نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از افسردگیها جسمم آخر بخیه ریخت

بیدل از افسردگیها جسمم آخر بخیه ریخت ابر نیسانی برآمد خرقهٔ پشمینه‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از اندیشهٔ لعلش به عجزم معترف

بیدل از اندیشهٔ لعلش به عجزم معترف می‌کند در عرض جرأت رنگ استغفار گل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بال و پر بسته نیاید پرواز

بیدل از بال و پر بسته نیاید پرواز غنچه تا وا نشود جلوه نبخشد بورا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از پیری سراپایم خم تسلیم زنخت

بیدل از پیری سراپایم خم تسلیم زنخت سرو ین‌گلزار بودم شاخ بیدم‌کرده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از حادثه‌کارم به تپیدن نکشد

بیدل از حادثه‌کارم به تپیدن نکشد موج رنگم نرسانید شکست آزارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از داغ چراغ خامشم غافل مباش

بیدل از داغ چراغ خامشم غافل مباش نرگسستان چشمکی خس‌پوش مژگان‌ کرده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از ژولیده مویی طبع مجنون ترا

بیدل از ژولیده مویی طبع مجنون ترا گر نباشد دود سودای‌ کسی در سر چه حظ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از طاقت جهانی را به خودکردی طرف

بیدل از طاقت جهانی را به خودکردی طرف با ضعیفی‌گرتوانی صلح‌کردن جنگ نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از غنچه‌گرفتم سبق زانوی فکر

بیدل از غنچه‌گرفتم سبق زانوی فکر بود کوتاهی دامن به گریبان مددی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از گردون نصیب من همان لب تشنگی است

بیدل از گردون نصیب من همان لب تشنگی است گر همه مانند ساحل ساغر از دریا کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از نشو و نمای ما کسی آگاه نیست

بیدل از نشو و نمای ما کسی آگاه نیست آبله نبر قدم فرسوده شد پا برنخاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آزادی من در قفس‌ گمنامی‌ست

بیدل آزادی من در قفس‌ گمنامی‌ست دام راه است اگر شهرت عنقا بخشند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب