ترحم است بر آن صید ناتوان بیدل

ترحم است بر آن صید ناتوان بیدل که هر دم از قفسش چون نفس‌ کنند آزاد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

تلاش رزق به تهدیدکم نشد بیدل

تلاش رزق به تهدیدکم نشد بیدل فزود تیزی دندان آسیا کندن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

تو خواه شخص عدم‌ گوی خواه بیدل‌گیر

تو خواه شخص عدم‌ گوی خواه بیدل‌گیر در آن بساط‌ که چیزی نبود من بودم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

جبریان محفل تقدیر پر بیچاره‌اند

جبریان محفل تقدیر پر بیچاره‌اند با قضا بیدل چه سازد دست و پای لنگ و لوک حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

جنون اگر نپذیرد به خدمتم بیدل

جنون اگر نپذیرد به خدمتم بیدل کمر چو نالهٔ زنجیر بندم از آهن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چاره دشوار است بیدل شوخی نظاره را

چاره دشوار است بیدل شوخی نظاره را شرم حسن او مگر در دیدهٔ ما جا کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چشم و گوشی را که بیدل نیست فیض عبرتی

چشم و گوشی را که بیدل نیست فیض عبرتی در تماشاگاه معنی روزن بام و درست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چنین که بیدل ما نارسای عرفان ماند

چنین که بیدل ما نارسای عرفان ماند مباد غرهٔ دانش تو هم چه فهمیدی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چه‌ گویم ز نیرنگ تجدید عشق

چه‌ گویم ز نیرنگ تجدید عشق که هر دم زدن بیدل دیگرم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چو خامه ‌گر به خموشی به سر بری بیدل

چو خامه ‌گر به خموشی به سر بری بیدل تو نیز راز دل خلق بر زبان رانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چو صبحم صفحه بی‌نقشست بیدل

چو صبحم صفحه بی‌نقشست بیدل شکست رنگ‌ گاهی می‌نویسم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چون اشک شمع بیدل دور از بساط وصلش

چون اشک شمع بیدل دور از بساط وصلش آتش فشانده بر سر مینا شکسته بر دل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چون نفس بیدل چه خواهد جز فغان برداشتن

چون نفس بیدل چه خواهد جز فغان برداشتن آن ترازویی‌ که باشد در نظر سنگش ز دل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حدیث کاکل و زلف تو بیدل ار بنگارد

حدیث کاکل و زلف تو بیدل ار بنگارد چو رشته تاب خورد خامه در بنانش و لرزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حسرت عمرتلف‌کرده نشاید بیدل

حسرت عمرتلف‌کرده نشاید بیدل باده‌گرخاک خورد قابل مخموری نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل درین هوسکده مگذر ز پاس دل

بیدل درین هوسکده مگذر ز پاس دل آیینه را به مجلس‌کوران نخوانده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خامشی هم ترجمان حال ماست

خامشی هم ترجمان حال ماست بی‌سخن پیداست بیدل راز شمع حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خلل تعمیر سیلاب حوادث نیستم بیدل

خلل تعمیر سیلاب حوادث نیستم بیدل بنای حسرتی در عالم امید معمورم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خیال اندیش دیداریم بیدل

خیال اندیش دیداریم بیدل شب ما دلنشین آفتابست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در این بزم ز آثار اسرارسنجان

در این بزم ز آثار اسرارسنجان چه ماند اگر شعر بیدل نماند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در حقیقت بیدل ما صاحب‌گنج بقاست

در حقیقت بیدل ما صاحب‌گنج بقاست گر به صورت در ره فقروفنا افتاده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در عدم بیدل تو و من شیشه و سنگی نداشت

در عدم بیدل تو و من شیشه و سنگی نداشت کس چه سازد زندگی بی‌اعتدالی می‌کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دردسر گل چند دهد نالهٔ بلبل

دردسر گل چند دهد نالهٔ بلبل بیدل غزل ما نشنیدن صله دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درین صحرا به فکر جستجو زحمت مکش بیدل

درین صحرا به فکر جستجو زحمت مکش بیدل که جولان آبله ‌گل می‌کند از تنگ میدانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل آگاه از هستی نبیند جز عدم بیدل

دل آگاه از هستی نبیند جز عدم بیدل به غیر از عکس درآیینه روشن نمی‌گنجد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل داغ آشیانی در قفس پرورده‌ام بیدل

دل داغ آشیانی در قفس پرورده‌ام بیدل به زیر بال دارم سیر طاووس چمن پوشی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دلیل خویش پس از مرگ هم تویی بیدل

دلیل خویش پس از مرگ هم تویی بیدل چو شمع‌کشته‌کسی جز تو بر مزارتو نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دود دماغ ما را برد آنسوی قیامت

دود دماغ ما را برد آنسوی قیامت بیدل به این بلندی ‌کس موی سر ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ردیف بار دنیا رنج عقبا ساختن بیدل

ردیف بار دنیا رنج عقبا ساختن بیدل زگاو و خر نمی‌آید مگر انسان شود پیدا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رنگ بهارشرم ز شوخی منزه است

رنگ بهارشرم ز شوخی منزه است بیدل مصوران عرق می کشیده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز اظهار کمالم‌، آب می‌باید شدن بیدل

ز اظهار کمالم‌، آب می‌باید شدن بیدل لباس جوهرم‌، چون تیغ تا کی ننگ عریانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز بیدل مپرسید مضمون زلفش

ز بیدل مپرسید مضمون زلفش چه خواند کسی خط پیچیدهٔ شب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز حرص منعمان سعی‌گدا همگن مدان بیدل

ز حرص منعمان سعی‌گدا همگن مدان بیدل که خاک از بهر خوردن بیش از آتش اشتها دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز دورباش شکوه غیرت‌کراست جرأت‌کجاست طاقت

ز دورباش شکوه غیرت‌کراست جرأت‌کجاست طاقت تو مرد میدان جستجو باش‌ که بیدل ما جگر ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز شرم بیدلی خود گداختم بیدل

ز شرم بیدلی خود گداختم بیدل دلی ندارم و سودایی وصال توام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز فرق تا قدمم صرف سجده شد بیدل

ز فرق تا قدمم صرف سجده شد بیدل چو خامه رفته‌ام از خود به سعی پیشانی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زآمد ورفت نفس آیینهٔ دل تیره شد

زآمد ورفت نفس آیینهٔ دل تیره شد موج صیقل آبیاری‌کرد بیدل زنگ را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زخود رفتیم اما محرم ما کس نشد بپدل

زخود رفتیم اما محرم ما کس نشد بپدل درای محمل دل سخت نامحسوس می‌نالد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زین اثرها کز سعادت خفته در بال هما

زین اثرها کز سعادت خفته در بال هما بر پر طاووس بایستی دکان مشتری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سایه‌ام بیدل ز نیرنگ غم و عیشم مپرس

سایه‌ام بیدل ز نیرنگ غم و عیشم مپرس نیست ممتاز آنقدر روز من از شبهای من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سخنها داشتم از دستگاه علم و فن بیدل

سخنها داشتم از دستگاه علم و فن بیدل به خاموشی یقینم شدکه پر بیهوده می‌گفتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سربلند تب خورشید محبت بیدل

سربلند تب خورشید محبت بیدل زیردست هوس سایهٔ طوبی نشود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سلامت از دل افسرده خونها می‌خورد بیدل

سلامت از دل افسرده خونها می‌خورد بیدل ندامت می‌کشد زین ساز بی آهنک نشکستن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شب به ذوق جستجوی خود در دل می‌زدم

شب به ذوق جستجوی خود در دل می‌زدم عشق‌گفت‌: این جا همین‌ ماییم‌ و بس بیدل کجاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شررخیزست‌گرد پایمال بیکسی بیدل

شررخیزست‌گرد پایمال بیکسی بیدل به یاد دامن قاتل مده خون شکارم را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شفیع‌جرم مهجوران‌به‌جز حیرت‌چه می‌باشد

شفیع‌جرم مهجوران‌به‌جز حیرت‌چه می‌باشد به حق دیدهٔ بیدل‌که ما را آن لقا بنما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شور اشکم بیدل از طرزکلامش آرمید

شور اشکم بیدل از طرزکلامش آرمید بهر این طفلان لبش‌گویی شکر آورده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صدا بلند کند گر شکست خاطر بیدل

صدا بلند کند گر شکست خاطر بیدل ترنگ شیشه در اجزای‌ کوهسار نشیند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

طبع دانا می‌خورد خون از نشاط غافلان

طبع دانا می‌خورد خون از نشاط غافلان خندهٔ موج است بیدل بر دل دریا نمک حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عالم همه موهومی‌ست بگذار که بیدل هم

عالم همه موهومی‌ست بگذار که بیدل هم چون تهمت موهومی خود را همه‌ جا بندد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب