جز یک تپش سپندم چیزی نداشت بیدل

جز یک تپش سپندم چیزی نداشت بیدل آتش زدم به هستی کاین عقده باز کردم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

جور گردون بیدل از دست ضعیفی می‌کشم

جور گردون بیدل از دست ضعیفی می‌کشم نالهٔ نگذشته بر لب از که خواهد داد من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چشم عبرت هرکه براوراق روزوشب‌گشود

چشم عبرت هرکه براوراق روزوشب‌گشود همچو بیدل معنی بیحاصلی فهمید و رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چند چون شمع ‌نگریم‌ بیدل

چند چون شمع ‌نگریم‌ بیدل انجمن از نظرم می‌گذرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چه سان از سستی طالع ز پا افتاده‌ام بیدل

چه سان از سستی طالع ز پا افتاده‌ام بیدل که تمثال ضعیفم را کند آیینه دیبایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چو بید‌ل توان از دو عالم‌گذشت

چو بید‌ل توان از دو عالم‌گذشت اگر یک قدم جهد مردانه‌ایست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چو شمع‌گردن دعوی چسان‌کشم بیدل

چو شمع‌گردن دعوی چسان‌کشم بیدل سرم به دوش فکندن فکند‌ه‌اند اینجا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چوچشم بسته معمای راحتم بیدل

چوچشم بسته معمای راحتم بیدل به لغزش نی مژگان نوشته‌اند مرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

چون شرر چشم به ذوق چه‌ گشایم بیدل

چون شرر چشم به ذوق چه‌ گشایم بیدل من که انجام نفس دارم و آغاز نگاه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حباب از حیرت‌ کم‌فرصتی‌های زمان بیدل

حباب از حیرت‌ کم‌فرصتی‌های زمان بیدل نگاهی جانب دریا به پشت چشم تر دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حسرت دل را زمینگیری نمی‌گردد علاج

حسرت دل را زمینگیری نمی‌گردد علاج ناله‌در سیر است بیدل‌کوه‌اگر ازپانشست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل درین‌ بهار ثمرهاست گلفشان

بیدل درین‌ بهار ثمرهاست گلفشان ما هم به وهم خویش دماغی رسیده‌ایم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خاکساریهای بیدل در پریشان مشربی

خاکساریهای بیدل در پریشان مشربی شاهد آشفتگی را غازهٔ جمعیت است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خطی ز مشق یقین‌ گل نکرد از من بیدل

خطی ز مشق یقین‌ گل نکرد از من بیدل چو حرف شبهه‌، خراشی به هر کتاب رساندم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خوبان همه تن شوخی انداز نگاهند

خوبان همه تن شوخی انداز نگاهند بیدل تو نه‌ای محرم ایمای تغافل حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در آتشیم ز بی‌انفعالی‌ات بیدل

در آتشیم ز بی‌انفعالی‌ات بیدل که می‌گدازی وچون شیشه نم درآب تو نیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در خاکدان عبرت غیر از نفس چه داریم

در خاکدان عبرت غیر از نفس چه داریم پر روشناست بیدل شمع مزار عنقا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

در زنگ خوش است آینهٔ سوخته جانان

در زنگ خوش است آینهٔ سوخته جانان بیدل نکشی جامهٔ ماتم ز بر داغ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درنه بیضهٔ افلاک شکافی بیدل

درنه بیضهٔ افلاک شکافی بیدل تا به‌کام تپشی بال‌کشد نالهٔ ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

درین‌ گلشن ز بس تنگست بیدل جای آسودن

درین‌ گلشن ز بس تنگست بیدل جای آسودن نگردانید گل هم بی ‌شکست رنگ پهلویی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دگرمپرس ز سامان بزم ما بیدل

دگرمپرس ز سامان بزم ما بیدل ز شور اشک‌خود اینجاکباب‌را نمک است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دل خرسند بر هرکس ز شوق افسون دمد بیدل

دل خرسند بر هرکس ز شوق افسون دمد بیدل در آتش هم همان چون شمع ‌گل بر سر کند بازی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دلم بیدل ندارد چاره از داغ

دلم بیدل ندارد چاره از داغ نگین را بهر خاتم آفریدند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

دو روز در دل خون‌گشته جوش زن بیدل

دو روز در دل خون‌گشته جوش زن بیدل نه باغ درخورجولان آرزوست نه راغ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رازداری در حقیقت خون طاقت خوردن است

رازداری در حقیقت خون طاقت خوردن است شیشهٔ ما بیدل از پاس صدا خواهد شکست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

رم فرصت سر تعداد ندارد بیدل

رم فرصت سر تعداد ندارد بیدل من درین قافله دیر است که زود آمده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز استغنا چو بیدل داشتم امید تشریفی

ز استغنا چو بیدل داشتم امید تشریفی گسستن از دو عالم ‌کسوتم را تار و پود آمد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز بسکه محوتماشای او شدم بیدل

ز بسکه محوتماشای او شدم بیدل هزارآینه از حیرتم رسید به آب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز چشم حرص یقین دارم اینقدر بیدل

ز چشم حرص یقین دارم اینقدر بیدل که خاک گور هم این زخم را دوا نشود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز خویش می‌روم اینک تو هم بیا بیدل

ز خویش می‌روم اینک تو هم بیا بیدل که قاصد آمد و هوشم خبر نمی‌تابد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز سواد نسخهٔ خشک وتربه‌کلام بیدل ما نگر

ز سواد نسخهٔ خشک وتربه‌کلام بیدل ما نگر که به حیرت چمن اثر، شود آب آینه رهبرت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز عروج نشئهٔ بیدلی قدحی اگر به کف آیدت

ز عروج نشئهٔ بیدلی قدحی اگر به کف آیدت ره ناله‌گیر و ز خود برآ سربام و کسب هوا چه حظ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز هستی جز تن آسانی ندارم در نظر بیدل

ز هستی جز تن آسانی ندارم در نظر بیدل چو محمل هر سر مویم رگ خوابست پنداری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زحرف زهد به میخانه دم مزن بیدل

زحرف زهد به میخانه دم مزن بیدل که تار سبحه درین بزم خارج آهنگ است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زندگی بیدل دماغ خلق در اوهام سوخت

زندگی بیدل دماغ خلق در اوهام سوخت ما هم از هستی همین معجون بنگی داشتیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ساز ‌خسّت نیست بیدل بی‌درشتیهای طبع

ساز ‌خسّت نیست بیدل بی‌درشتیهای طبع کمتر افتد نرمی پستان زن نازاده را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سخت نتوان‌گرفت دامن دهر

سخت نتوان‌گرفت دامن دهر بیدل از هرچه بگذری بگذار حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سراغ ملک یقین بیدل از هوس دور است

سراغ ملک یقین بیدل از هوس دور است رفیق قافلهٔ کیف و کم نخواهی شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را

سنگ راه خود شمارد کعبه و بتخانه را هرکه چون بیدل طواف‌ گوشهٔ دلها کند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سیاهی ریخت بر آیینهٔ ادراک ما بیدل

سیاهی ریخت بر آیینهٔ ادراک ما بیدل چراغ محفل تحقیق را این نور می‌باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شبنم‌آرایی‌ست بیدل شوخی آثار صبح

شبنم‌آرایی‌ست بیدل شوخی آثار صبح هرکجا گل کرده باشم شرم‌کوشم دیده‌اند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شعلهٔ‌افسرده بیدل شهپر خاکستر است

شعلهٔ‌افسرده بیدل شهپر خاکستر است در هوایش هرکه رفت از خود به امدادم رسید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شوق بیتاب است بیدل فهم معنی گو مباش

شوق بیتاب است بیدل فهم معنی گو مباش تا زبان می‌بوسدم کام الله الله می‌کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صرفهٔ ما نیست بیدل خدمت دیر و حرم

صرفهٔ ما نیست بیدل خدمت دیر و حرم شمع خود در هرکجا بردیم خود را سوختیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

طاووس ز نقش پر خود دام به دوش است

طاووس ز نقش پر خود دام به دوش است بیدل چه عجب‌ گر ز هنر در قفس افتم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عالمی بیدل بیابان مرگ ذوق آگهی‌ست

عالمی بیدل بیابان مرگ ذوق آگهی‌ست معرفت غول ره است اما که را باور شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عدم سراغ جهان تحیرم بیدل

عدم سراغ جهان تحیرم بیدل غبار من به هوای که ناتوان‌گردید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

علاج زخم‌دل ازگریه‌کی ممکن‌بود بیدل

علاج زخم‌دل ازگریه‌کی ممکن‌بود بیدل به شبنم بخیه نتوان‌کرد چاک‌دامن‌گل را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غازهٔ اقبال من خاک ره فقر است و بس

غازهٔ اقبال من خاک ره فقر است و بس بیدل از گرد یتیمی شسته‌ام روی‌ گهر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غم مروت قاتل‌گداخت پیکر بیدل

غم مروت قاتل‌گداخت پیکر بیدل مباد خون ‌کس ارزد به این بها که نریزد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب