ز بسکه داشت سرم شورتیغ او بیدل

ز بسکه داشت سرم شورتیغ او بیدل چو صبح خندهٔ زخمم نمک‌فشانی بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز جیب عاجزی چون آبله گل کرده‌ام بیدل

ز جیب عاجزی چون آبله گل کرده‌ام بیدل سر خوناب مغزی سایه پرورد کف پایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز خودکامی برون آ، بی‌نیاز خلق شو بیدل

ز خودکامی برون آ، بی‌نیاز خلق شو بیدل که اوج قصر همّتها همین یک نردبان دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز سرو و قمریان پیداست بیدل کاندرین‌گلشن

ز سرو و قمریان پیداست بیدل کاندرین‌گلشن به‌سر خاکستر است از دورگردون طبع موزون را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز عاجزی در اقبال امن زن بیدل

ز عاجزی در اقبال امن زن بیدل که طاقتت به جهان هلاک می‌فکند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز ننگ دعوی‌گردنکشی حذر بیدل

ز ننگ دعوی‌گردنکشی حذر بیدل که داغ شمع ته پاگل دماغ سری‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زبرگردون هرزه شغل لهو باید زیستن

زبرگردون هرزه شغل لهو باید زیستن غیر طفلی نیست بیدل مرشد این خانقاه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زندانی اندوه تعلق نتوان بود

زندانی اندوه تعلق نتوان بود بیدل دلت از هرچه شود تنگ برون آ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زین یأس منزل ما را چه حاصل

زین یأس منزل ما را چه حاصل همخانه بیدل همسایه عنقا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سحر بیدل شکایت‌نامه‌ها باید رقم کردن

سحر بیدل شکایت‌نامه‌ها باید رقم کردن بیا تا دوده‌گیرم از چراغ انتظار امشب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سراغ رفتن عمری‌ست عرض هستی‌ام بیدل

سراغ رفتن عمری‌ست عرض هستی‌ام بیدل چو صبحم تا نفس باقی‌ست‌ گرد محمل خویشم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سعی قدم‌کجا وطریق فناکجا

سعی قدم‌کجا وطریق فناکجا بیدل به خنجرنفس این ره بریدنست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سیاهی‌کی ز دست زرشماران می‌رود بیدل

سیاهی‌کی ز دست زرشماران می‌رود بیدل به هر جا آتش افروزی اثر می‌ماند از دودش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شبنم رم‌طینتم بیدل‌گر افسردم چه باک

شبنم رم‌طینتم بیدل‌گر افسردم چه باک می‌رسد بر یک جهان بیطاقتی نازم هنوز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ششجهت بیدل غبار رنگ سامان چیده است

ششجهت بیدل غبار رنگ سامان چیده است احتیاجت نیست دیوار دگر برداشتن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شهود حق ندارد این ‌کنم یا آن‌ کنم بیدل

شهود حق ندارد این ‌کنم یا آن‌ کنم بیدل به اقبال یقین صید اوامر تا نواهی ‌کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صبحدم بیدل خیال نوبهار آیینه‌ای

صبحدم بیدل خیال نوبهار آیینه‌ای ازتبسم برگل زخمم نمک پاشید و رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

طبع‌ روشن بیدل از بخت سیاهش چاره نیست

طبع‌ روشن بیدل از بخت سیاهش چاره نیست تا ابد رنگ‌ کلف نتوان زدود از روی ماه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عالم از جوهر بی قدری ما غافل نیست

عالم از جوهر بی قدری ما غافل نیست بیدل از گرد کساد آینهٔ بازارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس

عرض معراج حقیقت از من بیدل مپرس قطره‌، دریاگشت‌، پیغمبر نمی‌دانم چه شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمر شراروبرق به فرصت نمی‌کشد

عمر شراروبرق به فرصت نمی‌کشد بیدل گذشته‌گیر درنگ از شتاب ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غافل مشو از ضبط سرشک من بیدل

غافل مشو از ضبط سرشک من بیدل چون آبله آتش به دل است آب به چشمم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غفلتم بیدل عیار امتحان هوشهاست

غفلتم بیدل عیار امتحان هوشهاست همچو محمل‌دام‌خواب دیگرن‌خواب‌من است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فروغ بزم وفا مغتنم شمر بیدل

فروغ بزم وفا مغتنم شمر بیدل چراغ اگر نفروزد کسی تو داغ افروز حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فکر نازک‌گشت بیدل مانع آسایشم

فکر نازک‌گشت بیدل مانع آسایشم در بساط دیده اینجا دور باش خواب موست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قبول سرمایهٔ تعین‌کمینگه آفت است بیدل

قبول سرمایهٔ تعین‌کمینگه آفت است بیدل چوشمع خاموش ترک سر گیر که تا هوایت به سر نگیرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قیدهستی چون نفس بال وپر پرواز ماست

قیدهستی چون نفس بال وپر پرواز ماست هرقدر بیدل‌گرفتاری‌ست آزادیم ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کج‌اندیشان ندارند آگهی از راستان بیدل

کج‌اندیشان ندارند آگهی از راستان بیدل ز انگشت است یک‌سر میل کوری چشم خاتم را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کسی به درد دلکش نمی‌رسد بید‌ل

کسی به درد دلکش نمی‌رسد بید‌ل جهان خفته چه مقدار دنگ می‌گذرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کی بود یارب‌که‌خوبان یاد این بیدل‌کنند

کی بود یارب‌که‌خوبان یاد این بیدل‌کنند کزخیال خوشدلان چون غم‌فراموشیم ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر به این رنگست بید‌ل رونق بازار دهر

گر به این رنگست بید‌ل رونق بازار دهر تا قیامت یوسف ما برنمی‌آید زچاه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گرد من بیدل هوای عرصه‌گاه نیستی‌ست

گرد من بیدل هوای عرصه‌گاه نیستی‌ست از تپیدن هرکه‌گردد خاک بردارد مرا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گفتند به دلدار که دارد غم عشقت‌؟

گفتند به دلدار که دارد غم عشقت‌؟ فرمود همان بیدل بی پا و سر من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

لعبت خاکیم بیدل جوهر فطرت ‌کجاست

لعبت خاکیم بیدل جوهر فطرت ‌کجاست گر همه هستی‌ شود چیزی نمی‌داند عدم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مبادا بیدل آن‌گنجی‌که می‌گویند من باشم

مبادا بیدل آن‌گنجی‌که می‌گویند من باشم مرا هم روزگاری شد که با وبرانه می‌سازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حیرت آیینه‌ام بیدل تماشا کردنی‌ست

حیرت آیینه‌ام بیدل تماشا کردنی‌ست ناز صیقل دارم از پامالی تمثالها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از درد عشق شکوهٔ اهل هوس بجاست

از درد عشق شکوهٔ اهل هوس بجاست بیدل ز شعله هیزم تر نیست بی‌فغان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از لباس تو به عریان است تشریف نجات

از لباس تو به عریان است تشریف نجات بیدل امشب موج می ازکشتی صهباگذشت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ازین آب و هوا بیدل به رنگ غنچه مختل ‌شد

ازین آب و هوا بیدل به رنگ غنچه مختل ‌شد مزاج بوی گل پرورده ناموس دماغ من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اعتبار اندیشه‌ای بیدل ندامت ساز کن

اعتبار اندیشه‌ای بیدل ندامت ساز کن شمع محفل بودن آسان نیست جانکاهی‌ گزین حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر بیدل به فردوسم نشانند

اگر بیدل به فردوسم نشانند همان آلودهٔ دنیاست دینم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر عبرت ره تحقیق مطلب سرکند بیدل

اگر عبرت ره تحقیق مطلب سرکند بیدل همین یک پیش پا دیدن به عقبا می‌برد ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آه مشتاقان نسیم نوبهار یاد اوست

آه مشتاقان نسیم نوبهار یاد اوست رنگها خفته‌ست بیدل در صدای عندلیب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آیین محبت نیست سودای دویی پختن

آیین محبت نیست سودای دویی پختن من بیدل خود را هم جز دوست نمی‌گویم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با قد خم‌ گشته بیدل مگذر از طوف ادب

با قد خم‌ گشته بیدل مگذر از طوف ادب آه از آن جنگی ‌که میدانش سر پل می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آب زد بیدل به راهش عمرها چشم ترم

آب زد بیدل به راهش عمرها چشم ترم آن ستمگر یک نگه انعام نتوانست کرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ادب فرسوده‌تر از اشک مژگان‌پرورم بیدل

ادب فرسوده‌تر از اشک مژگان‌پرورم بیدل من و پایی که تا کویش ز دامن برنمی‌آید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر سر بی‌مغز بیدل تا به‌کی لرزد دلت

بر سر بی‌مغز بیدل تا به‌کی لرزد دلت جوز پوچ آن به که هم در دست طفلان بشکند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بس است آینه پرداز جرات من بیدل

بس است آینه پرداز جرات من بیدل عرق دمیدن و تا جبهه از حیا نرسیدن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه داریم درین باغ‌کدورت بیدل

بسکه داریم درین باغ‌کدورت بیدل لاله‌سان آینه زنگارنشین در بر ماست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب