ز خاک رفتگان بر دیده مشتی آب زن بیدل

ز خاک رفتگان بر دیده مشتی آب زن بیدل بدین تدبیر دشوار دو عالم بر خود آسان کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز ساز قلقل مینا شنیده‌ام بیدل

ز ساز قلقل مینا شنیده‌ام بیدل که سنگ اگر شکنی نیست بی‌صدا گردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز شکست رنگ هستی اثر تو بیدل این بس

ز شکست رنگ هستی اثر تو بیدل این بس که به‌ گوش امتیازی چو صدا رسیده باشی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ز معاشران چو بیدل غم لاله‌ کرد داغم

ز معاشران چو بیدل غم لاله‌ کرد داغم به چمن نمی‌توان رفت پی دل سیاه ‌کردن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زبان آینه‌، پرداز می‌دهم بیدل

زبان آینه‌، پرداز می‌دهم بیدل بهارکرد مرا پرفشانی رنگت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زگرد جلوهٔ خود خاک بر سر ریختی بیدل

زگرد جلوهٔ خود خاک بر سر ریختی بیدل اگر نظارهٔ رفتار او کبک دری کردی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

زین تنگیی‌که دارد بیدل بساط امکان

زین تنگیی‌که دارد بیدل بساط امکان ناگشته خالی از خویش امید جا نداریم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سجدهٔ عجز است بیدل ختم‌ کار سرکشی

سجدهٔ عجز است بیدل ختم‌ کار سرکشی عاقبت از داغ تیغ شعله اندازد شرر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سر وکار دنیا عیان است بیدل

سر وکار دنیا عیان است بیدل مکرر مکن منفعل‌، امتحان را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

سروبرگ همت میکشی ز دماغ بیدل ما طلب

سروبرگ همت میکشی ز دماغ بیدل ما طلب که چو شمع ازهمه عضو خود قدح آفریند و درکشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شب مهتاب ذوق گریه دارد فیض‌ها بیدل

شب مهتاب ذوق گریه دارد فیض‌ها بیدل کدامین بیخبر روغن نخواهد از چنین شیری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شرم کن بیدل از آن جلوه‌ که چون آب روان

شرم کن بیدل از آن جلوه‌ که چون آب روان همه تن آینه پردازی و حیران نشوی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

شکنج دام بود مفت عافیت بیدل

شکنج دام بود مفت عافیت بیدل چو بوی‌ گل نکنی آرزوی رستن خویش حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صاف‌مشرب دو زبانی نپسندد بیدل

صاف‌مشرب دو زبانی نپسندد بیدل هرچه در دل‌، به لب آب همان می‌باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

صورت آفاق اگر آشفته دیدی دم مزن

صورت آفاق اگر آشفته دیدی دم مزن بیدل این تصویرکلک بی‌نیازی می‌کشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

طمع را چاره دشوار است از ناز خسان بیدل

طمع را چاره دشوار است از ناز خسان بیدل به دندان تا توانم ساخت با مسواک می‌سازم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عجرما بیدل‌به تقریری دگرمحتاج نیست

عجرما بیدل‌به تقریری دگرمحتاج نیست موج در عرض شکست خود بود یکسر زبان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عشق ورزیدیم بیدل با خیالات هوس

عشق ورزیدیم بیدل با خیالات هوس این نفسها یکقلم از عالم تشکیک بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

عمرهاست بیحاصل می‌زنی پر بسمل

عمرهاست بیحاصل می‌زنی پر بسمل بهر نیم‌جان بیدل این‌چه سخت‌جانیهاست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غرور خودسری از پست‌فطرتان بید‌ل

غرور خودسری از پست‌فطرتان بید‌ل دمیده آبله‌ای چند ازکف پایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

غیر عزلت نیست بیدل باعث افواه خلق

غیر عزلت نیست بیدل باعث افواه خلق مرغ شهرت را خم این دام شهپر می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

فکر خوبش است سرانچام دو عالم بیدل

فکر خوبش است سرانچام دو عالم بیدل همه کردیم اگر سر به گریبان کردیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قامتت خم‌گشت بیدل ناگزیر سجده باش

قامتت خم‌گشت بیدل ناگزیر سجده باش ناتوانی هر کجا بی‌پرده شد محراب شد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

قناعت مفت جمعیت دو روزی صبرکن بیدل

قناعت مفت جمعیت دو روزی صبرکن بیدل جهان دام است اگر آبی ندارد دانه‌ای دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کباب عافیتی‌، بگذر از هوس بیدل

کباب عافیتی‌، بگذر از هوس بیدل دبیل صحت بیمار حسن پرهیز است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کرد بید‌ل ‌گفتگو ما را ز تمکین منفعل

کرد بید‌ل ‌گفتگو ما را ز تمکین منفعل قلقل آخر سرنگونیهای مینا می‌شود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

کمین ناله‌ای داریم درگرد عدم بیدل

کمین ناله‌ای داریم درگرد عدم بیدل ز خاکستر صدای رفته می‌جوید سپند ما حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر از فرامشانیم امروز شکوه ازکیست

گر از فرامشانیم امروز شکوه ازکیست زین پیش هم کسی را ما کی به یاد بودیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر همه تن لب شوبم جرأت‌ گفتار کو

گر همه تن لب شوبم جرأت‌ گفتار کو قاصد ما بیدل است خط به دریدن دهیم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گرهگشای سخنور سخن بود بیدل

گرهگشای سخنور سخن بود بیدل به ناخنی نفتدکار لب‌گشودنها حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گوهرم نشناخت بیدل قدر دریا مشربی

گوهرم نشناخت بیدل قدر دریا مشربی کارها با خود فتاد آخرمن دلتنگ را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مباد شام‌کسی محرم سحر بیدل

مباد شام‌کسی محرم سحر بیدل دماغ نشئه در اندیشهٔ خمارم سوخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حق ادای رموز از قلم طلب بیدل

حق ادای رموز از قلم طلب بیدل که حرف دل به زبانهای لال می‌گذرد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

خاک این دشت هوس هیچ ندارد بیدل

خاک این دشت هوس هیچ ندارد بیدل مگر از هستی موهوم غباری‌ گیریم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از جلوه‌کسی ننگ تغافل نپسندد

از جلوه‌کسی ننگ تغافل نپسندد بیدل مژه بر هم زدنت عجز نگاه است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از فضولی قطع‌ کن بیدل ‌که در بزم یقین

از فضولی قطع‌ کن بیدل ‌که در بزم یقین حلقه تا گشتی به فکر خویش بیرون دری حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آزادگی و سیرگریبان چه خیال است

آزادگی و سیرگریبان چه خیال است بیدل سر پرواز ته بال نباشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اشارت می‌کند بیدل خط طرف بناگوشش

اشارت می‌کند بیدل خط طرف بناگوشش که ‌هرجا جلوه ی ‌صبحی‌ست ‌شامش‌ در کمین باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها

اگر این است بیدل جرات جولان شهرتها نگین را همچو سنگ آخر به پای نام می‌بندم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر ز ملک عدم تا وجود فهم ‌گماری

اگر ز ملک عدم تا وجود فهم ‌گماری بجزکلام تو بیدل دگرکلام نباشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

امید عافیتی هست در نظر بیدل

امید عافیتی هست در نظر بیدل شکست رنگ مبادا گره‌گشا نشود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

این زمان بیدل سراغ دل چه می جویی زما

این زمان بیدل سراغ دل چه می جویی زما قطره خونی بود چندین بارتوفان‌کرد و رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با خیالات بجوشیدکه در مزرع وهم

با خیالات بجوشیدکه در مزرع وهم بنگ‌ کم نیست چه شد بیدل اگر دنگ نشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بازگشتی نبود پای طلب را بیدل

بازگشتی نبود پای طلب را بیدل سیل ما نشنود افسون پشیمانی را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اثرهای مروت از سیه‌چشمان مجو بیدل

اثرهای مروت از سیه‌چشمان مجو بیدل وفا کن پیشه و زین قوم‌، آیین جفا بنگر حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر درکبریای عشق بارگمان و وهم نیست

بر درکبریای عشق بارگمان و وهم نیست گر تو رسیده‌ای به او بیدل ما نمی‌رسد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

برکه نالم بیدل از بیداد چرخ

برکه نالم بیدل از بیداد چرخ خواب من آواز این دولاب برد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه بیدل عام شد افلاس در ایام ما

بسکه بیدل عام شد افلاس در ایام ما نقش ناخن هم نمی‌بندد درم در آستین حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بنشین بیدل از حیا پس زانوی خامشی

بنشین بیدل از حیا پس زانوی خامشی نفسی چند حرص را ز طلب بی‌نیاز کن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به این یکنفس عمرموهوم بیدل

به این یکنفس عمرموهوم بیدل فنا تهمت شخص باقیستم من حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب