کشاکش نفس از ما نمی‌رود بیدل

کشاکش نفس از ما نمی‌رود بیدل درین‌محیط همه ماهی‌ایم و یک شست است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گداز درد توفان‌کرد، دست از ما بشو بیدل

گداز درد توفان‌کرد، دست از ما بشو بیدل نبرد این سیل اگر امروز، فردا می‌برد ما را حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گر خم اندیشه‌ات بیدل گریبانی کند

گر خم اندیشه‌ات بیدل گریبانی کند می‌شود روشن ‌که خود محرابی و در سجده‌ای حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گرفتار طلسم حیرت دل مانده‌ام بیدل

گرفتار طلسم حیرت دل مانده‌ام بیدل به رنگ آب‌ گوهر نیست بیش از یک ‌گره دامم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

گم‌گشتن پی موج جز در گهر مجویید

گم‌گشتن پی موج جز در گهر مجویید جایی‌که یأس بیدل نالد ز بینوایی نم از مژه مخواهید آه از جگر مجویید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ما را شکیب دل برد آنسوی خود فروشی

ما را شکیب دل برد آنسوی خود فروشی شبگیر کرد بیدل آواز چپنی از مو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

مباش منکر بی‌دست و پایی‌ام بیدل

مباش منکر بی‌دست و پایی‌ام بیدل که رفته رفته درین دشت نقش پا شده‌ام حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

حیرتم بیدل سفارشنامهٔ آیینه است

حیرتم بیدل سفارشنامهٔ آیینه است می‌روم جایی‌که خود را او تماشا می‌کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از این محیط‌کسی برد آبرو بیدل

از این محیط‌کسی برد آبرو بیدل که چون‌گهر نفس خودکرفت تنگ در آب حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از صفای دل تو هم بیدل سراغ راز گیر

از صفای دل تو هم بیدل سراغ راز گیر حسن معنی دید اسکندر به چشم آینه حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

از هر خمی‌که جوش معانی بلند شد

از هر خمی‌که جوش معانی بلند شد بیدل به‌گردش قلمت جام داشته‌ست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

آسمان بیدل ندانم تا کجا می‌راندم

آسمان بیدل ندانم تا کجا می‌راندم این فلاخن می‌زند عمریست از دورم به سنگ حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر از تردد در به ‌در بود انفعال مذلتت

اگر از تردد در به ‌در بود انفعال مذلتت به تلاش همت بیدلی در ننگ زن تو هم از طمع حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اگر دشمن تواضع‌پیشه است ایمن مشو بیدل

اگر دشمن تواضع‌پیشه است ایمن مشو بیدل به خونریزی بود بی‌باک شمشیری‌ که خم دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

امتداد عمر بیدل سختی از طبعم ربود

امتداد عمر بیدل سختی از طبعم ربود گردش سال آسیای دانهٔ دل بوده است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

ای انجمن ناز، تو خوش باش و طرب‌کن

ای انجمن ناز، تو خوش باش و طرب‌کن من بیدلم و غیر دعا هیچ ندارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

با ادب جوشیده‌ای بیدل ز هذیان دم مزن

با ادب جوشیده‌ای بیدل ز هذیان دم مزن موج‌ گوهر بسته‌ را شوخی نخواهد پیش‌ رفت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بار دنیا کی توان بیدل به آسانی کشید

بار دنیا کی توان بیدل به آسانی کشید کوه هم می‌نالد از زیر کمر برداشتن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

اثر محو دعای بیدل است امید آن دارد

اثر محو دعای بیدل است امید آن دارد که بالد دین و دنیا در پناه دین و دنیایت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بر حلاوت بس که پیچیدم غم دردم نماند

بر حلاوت بس که پیچیدم غم دردم نماند ناله‌ها بیدل به غارت داد چون نیشکرم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

برد ازگوش رنگ طاقت هوش

برد ازگوش رنگ طاقت هوش جرس امشب فغان بیدل‌کیست حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بسکه بار زندگی بیدل به پیری می‌کشم

بسکه بار زندگی بیدل به پیری می‌کشم موی من از سخت جانی برد رنگ ستخوان حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بگذر از فکر خرد بیدل‌که در بزم وصال

بگذر از فکر خرد بیدل‌که در بزم وصال گردش آن چشم میگون آفت هشیاری است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به این عجزی‌ که در بنیاد طاقت دیده‌ام بیدل

به این عجزی‌ که در بنیاد طاقت دیده‌ام بیدل مگر کوهی شوم تا ناله پردازم من محزون حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به تأمل خیالت جگرم گداخت بیدل

به تأمل خیالت جگرم گداخت بیدل که تو تا به خود رسیدن به چها رسیده باشی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به چه امید کنم خواهش وصلش بیدل

به چه امید کنم خواهش وصلش بیدل من ‌که آغوش وداع خودم از قامت خم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به خواب راحت‌کهسار پا زدی بیدل

به خواب راحت‌کهسار پا زدی بیدل که از صدای تو پهلوی سنگ برگردید حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به رنگ آب سیر برگ برگ این چمن کردم

به رنگ آب سیر برگ برگ این چمن کردم گل داغ‌ست بیدل آنکه بویی از وفا دارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به ساز خموشی شدم شهره بیدل

به ساز خموشی شدم شهره بیدل دو بالا زد آهنگم از بینوایی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به عرض احتیاج آزار طبع‌کس مده بیدل

به عرض احتیاج آزار طبع‌کس مده بیدل نفس چون با غرض جوشید گفتن بار می‌گردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به کر و فر مفریبید طبع بیدل ما را

به کر و فر مفریبید طبع بیدل ما را دماغ فقر حریف صداع جاه نگردد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به نام محض قناعت کنید از من بیدل

به نام محض قناعت کنید از من بیدل که من چو مصحف تحقیق هیچ آیه ندارم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به هزار پرده بیدل ز دهان بی‌نشانش

به هزار پرده بیدل ز دهان بی‌نشانش سخنی شنیده‌ام من‌ که‌ کسی ندیده باشد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به وضع سرکشی لطف تواضع دیده‌ام بیدل

به وضع سرکشی لطف تواضع دیده‌ام بیدل به چشم مصلحت تیغم به عرض امتحان ابرو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

به‌امید وصل تونازنین‌،‌همه رانثار دل است‌و دین

به‌امید وصل تونازنین‌،‌همه رانثار دل است‌و دین من بیدل وعرق جبین‌که چه در طبق‌کنم ازحیا حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بود عمری به برم دلبر نگشوده نقاب

بود عمری به برم دلبر نگشوده نقاب بیدل این نیز ادایی‌ست که من می‌دانم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بی‌تو باید سوخت بیدل را به هررنگی ‌که هست

بی‌تو باید سوخت بیدل را به هررنگی ‌که هست داغ دل ‌گر نیست آتش می‌توان افروختن حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل آخر خاک می‌گردد درین حرمانسرا

بیدل آخر خاک می‌گردد درین حرمانسرا عارض رنگین‌گل تا قامت رعنای سرو حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آشوب دهر سرن کشیدی به جیب

بیدل از آشوب دهر سرن کشیدی به جیب زورق توفانی‌ات بیخبر از لنگر است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از انجام نفس هرکه برد بوی اثر

بیدل از انجام نفس هرکه برد بوی اثر گر همه آفاق شود ناز کر و فر نکند حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از آیینه‌ام مخواه نمودن

بیدل از آیینه‌ام مخواه نمودن نیستی‌ام با کسی دچار ندارد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از بیدردی روز وداعت سوختم

بیدل از بیدردی روز وداعت سوختم سینه می‌کندی چه می‌شد گر زبانت لال بود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از جرگه اوهام به در زن‌ کاینجا

بیدل از جرگه اوهام به در زن‌ کاینجا عالمی لاف خرد دارد و سودا زده‌است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از خاک می‌رویم به باد

بیدل از خاک می‌رویم به باد غیر ازین‌نیست‌آنچه پیش‌و پس است حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از درشتی خو مشکل است رستن تو

بیدل از درشتی خو مشکل است رستن تو تابه‌آتشش‌نبری‌سنگ‌آبگون‌نشود حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از سیر بهارستان امکانم مپرس

بیدل از سیر بهارستان امکانم مپرس بس که رنگم می‌پرد هر سو نگاهی می‌کنم حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از عجز طلب صید فراغت داریم

بیدل از عجز طلب صید فراغت داریم سایه را بخت نگون طرهٔ مشکین آمد حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد

بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد ای جنون انشا دگر فکر چه مضمون می‌کنی حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از مشت‌شرار ما به‌عبرت چشمکی‌ست

بیدل از مشت‌شرار ما به‌عبرت چشمکی‌ست یعنی آغازی‌که ما داریم بی‌انجام سوخت حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب

بیدل از وضع قناعت بار دوش کس نی‌ام

بیدل از وضع قناعت بار دوش کس نی‌ام کشتی ما چون صدف‌گیرد به سرکمتر محیط حضرت ابوالمعانی بیدل رح

ادامه مطلب