سید حلیم حلیم
هیچ است هیچ
هیچ است هیچ زنده گانی غیر خوبی های ما هیچ است هیچ ورنباشدهستی راصلح و صفا هیج است هیچ کارو بارِ مردمی بیرون شود ازراهِ…
حدیثِ عشق
حدیثِ عشق بیا از توومن بگذر حدیثِ عشق باور کن دلت در بحرِ یکرنگی بیانداز و شناور کن بیفشان عطرِ خوشبختی به کوچه کوچهء هستی…
مهمان چشمان
مهمان چشمان کاش میشد لحظهءمهمانِ چشمانش شوم غرقِ دریای نگاه و صید مژگانش شوم ترکِ هوشیاری نموده فارغ از دردو الم محو عشق و الفتش…
خوبِ
خوبِ خوبان ای خوبِ خوبِ خوبان سلطان وکبریایی تو جانِ جانِ جانِ عشق وامیدِ مایی ماییم و یک جهان غم در کوچه های ماتم تو…
میهن
میهن میهنم ای خاک پاکت سرمهءچشمانِ من اعتلایت افتخارِ بی حدو پایانِ ما اتحادو اتفاقِ خلقِ والایت بود آرزوی صبح وشام وهر سحر گاهانِ ما…
خنده کو
خنده کو نازنینم خنده کو زیبا دو چندان می شوی مایه اِی آرامشِ روح و تن و جان می شوی با بلند خندیدنت باغِ دلم…
ناقوسِ وجدان
ناقوسِ وجدان محبت مستی ای مستانه دارد درونِ هررگِ دل خانه دارد به روزِ امتحانِ عشق والفت صداقت شوکتِ شاهانه دارد صدای ناقوسِ وجدانِ آدم…
آباد می شوم
آباد می شوم (آباد شود هرکی من آباد می شوم ) لبخند زده قهقهه کنان شاد میشوم با هر سرودهء زیبا به شهر شعر در…
رهِ
رهِ دانای دانایان بیا از عشق و از الفت بگوییم رهِ دانای دانایان بجوییم کتابِ آدمیت را بخوانیم رموزِهم زبانی را بدانیم ز راه ورسمِ…
هم زبانی
هم زبانی از تفاهم زنده گانی خوب و زیبا می شود دردو غصه از زمین هستی بالا می شود خرمنِ خاکسترِ اندوهِ پی پایانِ ما…
استادگی
استادگی بحرِغم توفان اگر بر پا کنددرملکِ جان کشتی ای صبردلت براوجِ توفان ها بران فتنه گردوزخ کنداین زند گی بر ماوتو با تحمل شعروبیتِ…
شبچراغِ عشق
شبچراغِ عشق فکرتِ بی چاره سازی شرمِ نوعِ آدمست ابله را دادن بزرگی شیوه ی چال و چمست کهنه بازارِ سیاست را در ین دوران…
هم نفس
هم نفس هم نفس هر لحظه ات را شاد میخواهد دلم خانه ات را دایماً آباد میخواهددلم با تمامِ روحِ جانم درجهانِ زنده گی حال…
آرامشِ
آرامشِ جان با محبت می شود آرامشِ جان را فزود درد و غم را از میانِ قلب آدم ها زدود در زمستانِ رفیقی ها به…
رفیق ماهیان
رفیق ماهیان دل دریایی میخواهم چو بحر بی کران باشد بری از جمله زشتی ها بزرگ و مهربان باشد قفس ها را بسوزاند به بلبل…
ایامِ درستی
ایامِ درستی می تپد قلبم به یادِ روزگارِ عاشقی پشتِ ایامِ دُرستی در کنارِ عاشقی وقت و هنگامِ رفیقی های تنگ و گُنده گی استقامت…
دلِ دانا
دلِ دانا به یک رنگی شرارت جا ندارد منافِق دیده ی بینا ندارد صداقت گر نباشد مهر بانم محبت جایی در دل ها ندارد به…
اشرف ترینیم
اشرف ترینیم بیایید باغ را ویران نکرده فضا را تیره وسنگین نسازیم به شاخچه هاوبرگ وسبزه زاران خطر سازو مصیبت زا نگردیم چمن زاران وگل…
خیرِ جان
خیرِ جان لذتِ هستی رفیقِ مهربانِ آدم ست یارِ همدل راحتِ روح و روانِ آدم ست در محیطِ خود فروشان بو دوباش و زنده گی…
ای خدا
ای خدا از تکبر چشمِ ما بینا نگردید ای خدا اِکس و وای زنده گی پیدا نگردید ای خدا زیر جزرِهستی رفتیم در چمن زارِحیات…
سازنده گی
سازنده گی نباشد یکدلی روینده گی نیست بدونِ شکر و طاعت بنده گی نیست زوالِ عقل میباشد ضلالت شرارت محصولِ داننده گی نیست غرور و…
بصیرت
بصیرت راه مشکل از بصیرت ساده پیدا می شود گر شرافت مرده باشد فتنه بالا می شود وقت وجدان عمومی تیره گردد هم نفس کار…
عشق
عشق جهان زیبای زیبا می کند عشق غبارِ دل مصفا می کند عشق تمامِ زخمِ نا پیدای ما را شِفا داده مدوا می کند عشق…
به پیشواز بهار
به پیشواز بهار بهار بهار آمد بیا زیبا به صحرا طبیعت را کنیم یکجا تماشا سرِ فرشِ علف بنشسته هر دو بنوشیم چای برگِ سبزِ…
قعدهء مستانه
قعدهء مستانه به کشتستانِ قلبم خانه دارد محبت باده ی مستانه دارد به تاکستانِ احساس وشعورم چکر آن محبوبِ جانانه دارد به تابستانِ گرمِ فطرتِ…
با ترانه
با ترانه باغزل شور و حالِ کرده این دل باز غوغا میکند با سرودوسازومینا رو به صحرا میکند از غریبی های باغ وغصه های عندلیب…
قدرت بی انتها
قدرت بی انتها ای قدرتِ بی انتها تو خالقِ ارض و سما آمالِ امروز و صباح در جمله ابعادِ فضا ازسوزِدل پیچیده را در دشتِ…
تجلی خدا
تجلی خدا هرذرهء وجودِ ما خورشید می شود صبح یگانه گی دمد به سرزمینِ ما هم سانِ جبرییل محرم اسرار می شویم جای تجلی ی…
مادر
مادر طلوعِ عشق و احسان است مادر بقای نسلِ انسان است مادر به کوچه کوچهء هستی رفیقم اَنِیس و جانِ جانان است مادر به باغستانِ…
بهار
بهار بهارآمدگل وسبزه فراوان شد طبیعت راحت روح و روان شد فضای باغ و راغ ودشت و جنگل دل آرا از گلاب و ارغوان شد…
محبت
محبت بامحبت زنگ غم از سینه بالا می شود بیت عشق ویکدلی هر لحظه نجوا می شود باغ همدردی به دنیای حیات آدمی ماءمن خوشبختی…
چه می شد
چه می شد چه می شد آدمی را غم نمی بود به گیتی ذرهء ماتم نمی بود جهان این جنگلِ زیبای هستی گذر گاهِ غمِ…
شکست دل
شکست دل بگو عاشق خدا دارد ندارد (شکستِ دل صدا دارد ندارد) به گردِگل بتِ سیمین بناگوش رها زلفِ دوتا دارد ندارد زمستان هرچه باشدسردوبرفی…
حیات اجتماعی
حیات اجتماعی زمین و این فضا با جمله ابعاد برای زنده گی ارزانی گشته که مخلوقاتِ عالم بیش یا کم کنار هم از آن بهره…
نشد
نشد با وجود فسق بی حددیده ی بینا نشد در میان شام شب روشندلی پیدا نشد باغ وحدت شد خراب و قلعه ی ایمان شکست…