سروده های دیگر فرخی یزدی

دانی که بود سپیدرو نیک‌عمل پیش رفقا؟ یا کیست سیه‌نام در انظار ملل از حب طلا؟ آن کارگری که می‌خورد نان جوین با زحمت دست…

تا نشود جهل ما به علم مبدل پیش ملل بندگی ماست مسجل توده ما فاقد حقوق سیاسی است تا نشود جهل ما به علم مبدل…

شب دوشین که شبی بود شبیه شب قدر همچو نوروز درآمد ز در آن سمین صدر ابرویش بود به رخ همچو هلالی در بدر بر…

تهران – آذربایجان بود اگر تهران دمی در یاد آذربایجان بر فلک می‌رفت کی فریادِ آذربایجان خاک خودخواه خطرخیز ری بی‌آبروی داد بر باد فنا…

چکامه وطنی مرا بارد از دیدگان اشک خونی بر احوال ایران و حال کنونی غریقم سراپای در آب و آتش ز آه درونی ز اشک…

با آنکه بود موجد نعمت دهقان با اجرت کم با آنکه بود موجب رحمت دهقان سر تا به قدم با رحمت خود اسیر زحمت زارع…

ایران – اسلام ای وطن پرور ایرانی اسلام پرست همتی ز آنکه وطن رفت چو اسلام ز دست بیرق ایران از خصم جفاجو شده پست…

قوام السلطنه محو شد ایران ز اقدام قوام السلطنه محو بادا در جهان نام قوام السلطنه مذهبش کافر پرستی دینش آزادیکشی ای دریغ از دین…

اوضاع داخله در پانزده ربیع الثانی سنه هزاروسیصدوچهل هجری قمری که گویا وزارت کشور اخبار داخله را به اداره روزنامه طوفان نفرستاده بود این رباعی…

قسمتی از قصیده در انتقاد قرارداد وثوق الدوله داد که دستور دیو خوی ز بیداد کشور جم را به باد بی هنری داد داد قراری…

ای دموکرات بت باشرف نوع‌پرست که طرفداریِ ما رنجبران خوی تو هست اندرین دوره که قانون‌شکنی دل‌ها خست گر ز هم‌مسلکِ خویشت خبری نیست به…

«فرخی » کاین ادبیات سروده است خشن عذرخواه است صمیمانه ز ابناء وطن هر که را دوخته شد در ره مشروطه دهن پر بدیهی است…

پرد ز افق بر چرخ فواره خون هر روز تا غوطه زند خورشید از خون خیابانی

ماده تاریخ، انحلال عدلیه نقل از جنگ خطی کوهی کرمانی تا به کی داری به ایران و به ایرانی امید تا به کی گوئی که…

مسمط وطنی عیدِ جم شد ای فریدون‌خو بت ایران‌پرست مستبدی خوی ضحاکی است این خو نِهْ ز دست حالیا کز سَلْم و تور انگلیس و…

عید جم گشت ایا ماه منوچهر عذار بنما تهمتنی خون سیاووش بیار آخر ای هموطنان شوکت ایران به کجاست علم و ناموس وطن‌دوست وزیران به…

ای وطن پرور ایرانی با مسلک و هوش هان مکن جوش و خروش پندهای من با تجربه بنمای بگوش گر توئی پند نیوش اجنبی گر…

لرد کرزن عصبانی شده است تا بود جان گرانمایه به تن سر ما و قدم خاک وطن بعد از ایجاد صد آشوب و فتن بهر…

مسمط ذوقافیتین چند سازی فصل گل در ساحت مشکوی کوی خیز و کن در باغ ای ماه هلال ابروی روی در کنار جوی جا با…

سخت بسته با ما چرخ، عهد سست پیمانی داده او بهر پستی، دستگاه سلطانی دین ز دست مردم برد، فکرهای شیطانی جمله طفل خود بردند،…

نصرة الدوله در فنای وطن در اروپا کند تلاشی ببین گاه پاریس و گه ژنو او را با لبی پر ز ارتعاش ببین در بر…

در زندان ثبت هیچ دانی از چه خود را خوب تزئین می‌کنم بهر میدان قیامت رخش را زین می‌کنم می‌روم امشب به استقبال مرگ و…

مسمط بهاریه تا کیومرث بهار آمد و بنشست به تخت سر زد اشکوفه سیامک‌سان از شاخ درخت غنچه پوشیده چو هوشنگ زمردگون‌رخت بست طهمورث بر…

خطاب به تاریخ راستی نبود به‌جز افسانه و غیر از دروغ آنچه ای تاریخ وجدان‌کش حکایت می‌کنی بی‌جهت از خادم مغلوب گویی ناسزا بی‌سبب از…