قاموس سخن (سخنان طلایی بزرگان)

برخي هزاران دليل مي آورند كه چرا نمي توانند كاري را كه مي خواهند، انجام بدهند و به تنها چيزي كه نياز دارند آن است…

نقاشان انتزاع گر، سست و كم مايه اند. (اريك نيوتن)

قانون احتمالات يادتان نرود، شايد روزي كسي بگويد: (نامشخص)

برنامه ريزي دقيق و منظم، پيمودن نيمي از راه است. (ناپلئون هيل)

نشستن بر تخت و غذا خوردن روي ميز، عادت قديم ايرانيان بوده است. زيرا از لفظ ميزبان برمي آيد كه ايرانيان جايي را منحصر به…

قدر زمان حال را بدانيد كه گذشته برنمي گردد و آينده شايد نيايد. (گاليله)

برهنگي تنها به يك تكه پارچه بستگي ندارد. برهنگي يعني بي توجهي به انسانيت و شرافت انساني و شخصيت انسانها. (مادر ترزا)

نرسيدن به آرزوها دردناك است، ولي رسيدن به آرزوها هم مي تواند به همان اندازه دردناك باشد؛ زيرا همه چيز گذرا است. (بيل هريس)

قدرت فساد مي آورد و قدرت مطلق مساوي است با فساد مطلق. (نامشخص)

بزرگترين تلاش ما به اندازه ي خود به زمان نياز دارد. (فرناندو پسوا)

نشان آزادي به دست آمده چيست؟ ديگر از خود شرمسار نبودن. (نيچه)

قلب از راه عشق زندگي مي كند و عشق را نمي توان در بند كشيد. عشق اساساً سركش است. هيچ گاه نمي داني كه تو…

بزرگترين درد و رنج جهان، “زندگي بدون چَم، مفهوم و هدف” است. (آنتوني رابينز)

نداشتن آرزو و بي‌ميلي، در حكم آن است كه انسان، چيزي را رد كند و از خود براند. (افلاطون)

قلم و رنگ در اختيار شماست؛بهشت را نقاشي كنيد و بعد، وارد آن شويد. (نامشخص)

بزرگترين سرمايه ي آدمي، توانگري نيست، بلكه خوي خوش است. (پوشه)

نخستين فصل سياست چيست؟ آموزش و پرورش؛ دومين، باز هم آموزش و پرورش و سرانجام سومين فصل آن هم آموزش و پرورش است. (نامشخص)

قوانين فردي، بر همه ي كنش هاي ما فرمانروايي مي كنند. (آنتوني رابينز)

بزرگترين مشكل حكومتهاي امروزي اين است كه مردم را وادار به اطاعت كنند، بدون آنكه مجبور به فرمان دادن باشند. (نامشخص)

نتيجه ي فريب و رياكاري، نااميدي و اندوه؛ و راه خيانتكاران، دشوار است. (فلورانس اسكاول شين)

كار بزرگ مردمان بخشنده اين است كه با همه‌ي توان خود، افق‌هاي بيكران را در برمي‌گيرند. (آنتوان دوسنت اگزوپري)

بزرگداشت نويسندگان كهن مستلزم به كار بردن زبان آنها نيست، بلكه انجام همان كاري است كه آنها انجام داده اند؛ يعني پديد آوردن يك سبك…

نبايد به وطن وابسته شد، حتي اگر رنجورترين و نيازمندترين پاره از جهان باشد؛ زيرا دل كندن از وطني پيروز چندان دشوار نيست. (نيچه)

زندگي خود را تبديل به مدرسه اي براي ياد گرفتن كن. (نامشخص)

بسا كسان كه در زندگي مورد نفرت و بيزاري بودند، ولي پس از مرگ، پيشواي اهل دل و محبوب [=دوست داشته شده‌ي] همگان شدند. (سيسرون)

نبوغ مي تواند از ميان هر طبقه ي اجتماع بال و پر گيرد، اما براي پي بردن به نبوغ، عمري دراز – همراه با آنچه…

زندگي را نبايد تنها با پول سنجيد. من از اين كه بكارم و ديگران درو كنند ناراحت نيستم. زماني بايد تاسف خورد كه بكاريم و…

بسيارند كساني كه قادر به انجام كاري هستند، اما نمي توانند بيشتر از اين كه هستند باشند. (نامشخص)

نام نيك پيراهني است كه هرگز كهنه نمي شود. (توماس اديسون)

زندگي سعادتمند تنها در عشق حقيقي خلاصه مي شود. (آلبرت هاباردد)

بسياري از چيزهاي را كه مي خواهيم داشته باشيم مي توانيم با نشان دادن توانمندي خويش به آساني به دست آوريم. (ارد بزرگ)

نادان ها پيوسته از گذشته لاف مي زنند، خردمندان در انديشه حال بوده و ديوانگان، سخن آينده را به زبان مي آورند. (ناپلئون هيل)

زندگي كردن همچون مجموعه اي از لايه هاي زيرين يك سازندگي عاشقانه است كه دوباره و دوباره در طول زندگي بازسازي مي شود. اين را…

بسياري از مردم حتي از انديشه‌ي اينكه در آينده به كجا خواهند رسيد، دچار هراس مي‌شوند! (استيو چندلر)

نااميدي كامل مي تواند در كنار درخشان ترين نوآوري ها به سر بَرَد. از كار افتادگي و شكوفايي، يكديگر را جذب مي كنند. (ژان پل…

زندگي مان را چنان سامان دهيم كه براي همنوعان خود اسرارآميز جلوه كند، به گونه اي كه اگر كسي ما را بهتر از همه مي…

بشر از ابتدا موجود ساخته و پرداخته اي نيست؛ بلكه با برگزيدن اخلاق خود، خويشتن را مي سازد. (ژان پل سارتر)

ميزان كاميابي ما در عشق، بسته به اين است كه چقدر مي‌خواهيم آن را بياموزيم، چقدر در برابر شكست مقاوم هستيم، چقدر در برخوردهايمان انعطاف‌پذيريم…

زندگي، منطق گريز است؛ همه چيز، زنداني زندگي است، به جز منطق بي انتهاي دل. (كريستين بوبن)

بشر حق انتخاب ندارد، چون محكوم و مجبور به سرنوشت است. (نيچه)

نا همسويي به معني بي احترامي نيست. (نامشخص)

زندگي، همان چيزي است كه هنگامي كه سرگرم انجام آن هستيد، رخ دهد. (نامشخص)

بعد از آنكه جرقه اشتياق در وجودتان زده شد، تنها كاري كه برايتان باقي مي ماند اين است كه اين آتش را شعله ور نگه…

مي‌خواهم در اين دنياي تاريك، طبلي به آواز در بياورم كه از اين پس ديگر آگاه كردن از مرگ به گوش نرسد. (گوتاما بودا)

زندگي يعني جوراب بافي به قصد هم نوعي. اما در كنارش افكار آزاد است و همه ي شاهزاده هاي جادو شده مي توانند بروند و…

بكوشيد آن بز پرآوازه نباشيد كه شير مي‌دهد، ولي لگد مي‌زند و آن را مي‌ريزد. (پرمودا باترا)

مي روند در قبرستان و فرياد مي زنند كه تمام اينها نوكران پدر من بوده اند؛ كيست كه بلند شود و تكذيب كند. (مثل تازي)

زنده ماندن در دل‌ها، يعني نمردن. (نامشخص)

بگذار كسي كه سردش است، آتش را خاموش كند. (مثل اسكاتلندي)

مي توان در ظرف دو سال يك كارخانه ذوب آهن ساخت، ولي براي تربيت يك مدير براي اين صنعت بايد بيست سال وقت صرف كرد….