ساقی به بهشت اگر چه راهم بدهند

ساقی به بهشت اگر چه راهم بدهند خواهم می از آن چشم سیاهم بدهند این باده نه درخور گدایی چو منست یکجرعه مگر بعشق شاهم…

ادامه مطلب

ساقی نظری که دل خوش از دیدن تست

ساقی نظری که دل خوش از دیدن تست جان شاد ز خوشه چینی خرمن تست ناگفته دلت ضمیر ما میداند جام جم عاشقان دل روشن…

ادامه مطلب

ساقی که غمش ز پادشاهی خوشتر

ساقی که غمش ز پادشاهی خوشتر رویش ز صفای صبحگاهی خوشتر هر چند که دلخواه بود عیش جهان دیدار خوشش زهر چه خواهی خوشتر اهلی…

ادامه مطلب

ساقی قدحی که کشته جانا نیم

ساقی قدحی که کشته جانا نیم ما مردن و زندگی از آن میدانیم ما را به اجل چه کار و با عمر چه بحث ما…

ادامه مطلب

ساقی فلک از بحر عطای تو کفی است

ساقی فلک از بحر عطای تو کفی است در کوی تو صد کعبه جان هر طرفی است در کعبه جان زهی شرف گر برسم ور…

ادامه مطلب

ساقی ز ادب مست تو گر دور بود

ساقی ز ادب مست تو گر دور بود خونش بخورند اگر چه منصور بود گر مست حقیقت است ور مست مجاز بدمست گمان مبر که…

ادامه مطلب

ساقی بمنت خطاب بو دست مگر

ساقی بمنت خطاب بو دست مگر چشمت به دل کباب بو دست مگر آنگه که ترا نظر به بیداران بود بخت بد من بخواب بودست…

ادامه مطلب

ساقی نظری کز همه دلسوز تریم

ساقی نظری کز همه دلسوز تریم وز ذره به مهر حسرت اندوز تریم چون سایه بظلمتیم دور از رخ تو هر روز که میشود سیه…

ادامه مطلب

ساقی که هلاکم ز غم هجرانت

ساقی که هلاکم ز غم هجرانت هر جا که روی دست من و دامانت رفتی هزار دل هلاک از غم تست باز آی که صد…

ادامه مطلب

ساقی قدحی که کار عالم نفسی است

ساقی قدحی که کار عالم نفسی است گر یک نفست فراغتی هست بسی است خوشباش به هر چه پیشت آید ز جهان هرگز نشود چنانکه…

ادامه مطلب

ساقی فرح از ساغر می میباشد

ساقی فرح از ساغر می میباشد عیش و طرب از نوای نی میباشد دیوانه من از هجر توام عیب مکن دیوانگی از برای کی میباشد…

ادامه مطلب

ساقی ز اسیران جگر ریش بپرس

ساقی ز اسیران جگر ریش بپرس و احوال مرا از همه کس بیش بپرس بر مسند عیش فارغ از خار غمی این را ز برهنه…

ادامه مطلب

ساقی تو بمستیی گواه دل من

ساقی تو بمستیی گواه دل من کان دم که ز خود رود دل غافل من جز آرزوی تو در دلم حاصل نیست این بس بود…

ادامه مطلب

ساقی نظری که دردی از جام تو بس

ساقی نظری که دردی از جام تو بس ورمی نبود عارض گلفام تو بس جان مست شود چو نام ساقی شنود ایراحت جان مرا همی…

ادامه مطلب

ساقی گل بخت هر که پژمرده بود

ساقی گل بخت هر که پژمرده بود با گرمی عیش و دل افسرده بود چشمی که چو شمع زنده دور از رخ تست چشمیست که…

ادامه مطلب

ساقی قدحی که کار سازست خدا

ساقی قدحی که کار سازست خدا وز رحمت خود بنده نوازست خدا می خور بنیاز و ناز طاعت مفروش کز طاعت خلق بی نیازست خدا…

ادامه مطلب

ساقی غم من بلند آوازه شدست

ساقی غم من بلند آوازه شدست سر مستی من برون ز اندازه شدست با موی سفید سر خوشم کز خط تو پیرانه سرم بهار دل…

ادامه مطلب

ساقی دل من که دانه مهر تو کاشت

ساقی دل من که دانه مهر تو کاشت مهر تو نهفته تا ابد خواهد داشت دامن مفشان بناز از اهل نیاز کز دامن تو دست…

ادامه مطلب

ساقی بکرم تو میکنی یاد مرا

ساقی بکرم تو میکنی یاد مرا غیر از تو که میرسد بفریاد مرا؟ گر در غم دل تو دستگیرم نشوی سوی که روم که میکند…

ادامه مطلب

ساقی نظری به بینوانیی باری

ساقی نظری به بینوانیی باری گر باده نمیدهی صلایی باری درمان منست یک نگه چون نکنی از نیم نگه نیم دوایی باری اهلی شیرازی

ادامه مطلب

ساقی که لبش مفرح یاقوت است

ساقی که لبش مفرح یاقوت است دلرا غم او قوت و جان را قوت است هر کس که نشد کشته طوفان غمش در کشتی نوح…

ادامه مطلب

ساقی قدحی که کار دنیا همه هیچ

ساقی قدحی که کار دنیا همه هیچ این گفت و شنید و جنگ و غوغا همه هیچ طوفان فنا چو بشکند کشتی عمر عالم همه…

ادامه مطلب

ساقی شب عیش است و مه افروخته است

ساقی شب عیش است و مه افروخته است می ده که فلک بکینه آموخته است دانی که اجل چه برق خرمن سوزیست تا در نگری…

ادامه مطلب

ساقی دلم از تو در گداز است هنوز

ساقی دلم از تو در گداز است هنوز امید به لطف چاره‌ساز است هنوز گر بی‌توام از صومعه نگشود دری بازآ که در میکده باز…

ادامه مطلب

ساقی بحیات جان کسی رهبر نیست

ساقی بحیات جان کسی رهبر نیست ور نیز به از می و ساغر نیست می همدم ماست زانکه چون گرمی می در آب حیات و…

ادامه مطلب

ساقی نظری به بیکسان بهر خدا

ساقی نظری به بیکسان بهر خدا مشکن بت ما بوالهوسان بهر خدا ما ماهی مرده ایم و تو آب حیات ما را بوصال خود رسان…

ادامه مطلب

ساقی که رسد بوصلت از یاری عقل

ساقی که رسد بوصلت از یاری عقل در خواب که بنیدت ز بیداری عقل؟ از باده عشق اگر چه بدمستی زاد بد مستی عشق به…

ادامه مطلب

ساقی قدحی که عاشق روی توام

ساقی قدحی که عاشق روی توام مست خم زلف ابروی توام تنها نه رخ خوب کشد سوی توام قلاب محبتی است هر موی توام اهلی…

ادامه مطلب

ساقی غم دل کجا خورد جان حزین

ساقی غم دل کجا خورد جان حزین می ده که بریده ام دل از خلد برین دل یا غم جانان بودش یا غم دین گر…

ادامه مطلب

ساقی دل من سوخت نظر با من کن

ساقی دل من سوخت نظر با من کن چشمی فکن و گلخن من گلشن کن مردم چو چراغ سحر شمع مراد یکبار دگر چراغ من…

ادامه مطلب

ساقی بتو گر شویم همدم چه شود

ساقی بتو گر شویم همدم چه شود زخم دل ما رسد بمرهم چه شود زان بحر کرم که عالمی کامرواست یکجرعه رسد به کام ماهم…

ادامه مطلب

ساقی نظر از تو گر سوی باغ کنم

ساقی نظر از تو گر سوی باغ کنم باغ از تف دل سیه ترا از داغ کنم گر آتش حسرتت برم زیر زمین چون لاله…

ادامه مطلب

ساقی که ز آفتاب رخ مستم کرد

ساقی که ز آفتاب رخ مستم کرد چون ذره بلند میشدم پستم کرد بگداخت چو زر زلاف هستیم تمام چون نیست شدم بیک نظر هستم…

ادامه مطلب

ساقی قدحی که شمع دل درنگرفت

ساقی قدحی که شمع دل درنگرفت تاز آتش می زندگی از سر نگرفت آه از می لعلت که بدین باده ناب هر کس که لبی…

ادامه مطلب

ساقی غم این پیر کهنسال بپرس

ساقی غم این پیر کهنسال بپرس وز خسته دلان به شکر اقبال بپرس ای مطرب جان عود تو همدرد منست دستی برگ او نه و…

ادامه مطلب

ساقی دل من طمع زیاری ببرید

ساقی دل من طمع زیاری ببرید و ز بخت امید سایه داری ببرید جان داشت امید لیک در آخر کار امید هم از امیدواری ببرید…

ادامه مطلب

ساقی ببهشت اینهمه مشتاقی چیست

ساقی ببهشت اینهمه مشتاقی چیست جنت می ساقی بود و باقی چیست آنجاست می و ساقی آنجاست همی پس درد و جهان به زمی و…

ادامه مطلب

ساقی نظری بمن کن از لطف عمیم

ساقی نظری بمن کن از لطف عمیم جان من از این امید و بیم است دو نیم خواهم قدحی از لب لعلت بچشم زان پیش…

ادامه مطلب

ساقی که رخش ز جام جمشید به است

ساقی که رخش ز جام جمشید به است مردن برهش ز عمر جاوید به است خاک قدمش که روز من روشن از اوست هر ذره…

ادامه مطلب

ساقی قدحی که سوز داغم نرود

ساقی قدحی که سوز داغم نرود تا روغن باده در چراغم نرود بویی که چو غنچه در دماغم ز می است مغزم بشکافی ز دماغم…

ادامه مطلب

ساقی سخن از توبه پنهان نکنیم

ساقی سخن از توبه پنهان نکنیم مستیم و نظر بباغ رضوان نکنیم در کوی مغان خوشیم با مغبچکان پروای بهشت و حور و غلمان نکنیم…

ادامه مطلب

ساقی دل من ز مرده فرسوده ترست

ساقی دل من ز مرده فرسوده ترست کو زیر زمین ز من دل آسوده ترست هر چند بخون دیده دامن شویم دامان ترم ز دیده…

ادامه مطلب

ساقی تو مهی ز روی فرخنده خویش

ساقی تو مهی ز روی فرخنده خویش حسن تو فرشته کرد شرمنده خویش گر خنده زنان صبح به بیند چو گلت گرید بهزار دیده از…

ادامه مطلب

ساقی اگرت ستم مرادست بگو

ساقی اگرت ستم مرادست بگو ور باده به جام عدل و دادست بگو بدمستی اگر گناه خوی بد ماست بدخویی ما بما که دادست بگو…

ادامه مطلب

ساقی نظری بعاشق محزون کن

ساقی نظری بعاشق محزون کن رحمی بدل شکسته پر خون کن آبی چشمان ز کوثر وصل مرا وین دوزخ حسرت از دلم بیرون کن اهلی…

ادامه مطلب

ساقی قدحی ورنه حزین خواهم مرد

ساقی قدحی ورنه حزین خواهم مرد مدهوش کنم ورنه چنین خواهم مرد من باده پرست بوده ام تا بودم این دین منست و من بدین…

ادامه مطلب

ساقی قدحی که حلقه در گوش توایم

ساقی قدحی که حلقه در گوش توایم دل زنده بیاد چشمه نوش توایم لطف تو خطا کاری مستان پوشد شرمنده الطاف خطا پوش توایم اهلی…

ادامه مطلب

ساقی سر اگر جدا به تیغ از تو بود

ساقی سر اگر جدا به تیغ از تو بود خونبار دو دیده ام چو تیغ از تو بود گر سر خواهی نهم بکف در پشت…

ادامه مطلب

ساقی دل من ز دست اگر خواهد رفت

ساقی دل من ز دست اگر خواهد رفت بحرست ز خود کجا بدر خواهد رفت صوفی که چو ظرف تنگ از خویش پرست یکجرعه گرش…

ادامه مطلب

ساقی چکنم که دل کبابم ز غمت

ساقی چکنم که دل کبابم ز غمت مدهوش تر از مست شرابم ز غمت هر چند کسی خرابیم شرح دهد بالله که بیش از آن…

ادامه مطلب