گاه از غم او دست ز جان می‌شوئی

گاه از غم او دست ز جان می‌شوئی گه قصهٔ آ، به درد دل می‌گوئی سرگشته چرا گرد جهان می‌پوئی کو از تو برون نیست…

ادامه مطلب

گر تو نکنی سلام ما را در پی

گر تو نکنی سلام ما را در پی چون جمله نشاطی و سلامی چون می چوپان جهانی و امان جانها دفع گرگی گر نکنی هی…

ادامه مطلب

گر در سر و چشم عقل داری و صبر

گر در سر و چشم عقل داری و صبر بفروش زبان را و سر از تیغ بخر ماهی طمع از زبان گویا ببرید ز این…

ادامه مطلب

گر شادم و گر عراق و گر لورستان

گر شادم و گر عراق و گر لورستان روشن شده زانچهرهٔ چون نورستان با منکر و با نکیر همدستی کن تا دست زنان رقص کند…

ادامه مطلب

گر ما نه همه تنور سوزان باشد

گر ما نه همه تنور سوزان باشد ناگه ز درم درآی گرم آن باشد چون وعده دهی نیابی سرد آن باشد سرما نه همه سرد…

ادامه مطلب

گر یک نفسی واقف اسرار شوی

گر یک نفسی واقف اسرار شوی جانبازی را به جان خریدار شوی تا منست خود تو تا ابد تیره‌ستی چون مست از او شوی تو…

ادامه مطلب

گفتم بیتی نگار از من رنجید

گفتم بیتی نگار از من رنجید یعنی که بوزن بیت ما را سنجید گفتم که چه ویران کنی این بیت مرا گفتا به کدام بیت…

ادامه مطلب

گفتم که دلا تو در بلا افتادی

گفتم که دلا تو در بلا افتادی گفتا که خوشم تو به کجا افتادی گفتم که دماغ دوا باید، گفت دیوانه توئی که در دوا…

ادامه مطلب

گفتی که بگو زبان چه محرم باشد

گفتی که بگو زبان چه محرم باشد محرم نبود هرچه به عالم باشد والله نتوان حدیث آن دم گفتن با او که سرشت خاک آدم…

ادامه مطلب

یکدم غم جان دار غم نان تا کی

یکدم غم جان دار غم نان تا کی وز پرورش این تن نادان تا کی اندر ره طبل اشکم و نای و گلو این رنج…

ادامه مطلب

گیر ایدل من عنان آن شاهنشاه

گیر ایدل من عنان آن شاهنشاه امشب بر من قنق شو ایروت چو ماه ور گوید فردا مشنو زود بگوی لاحول ولا قوة الا بالله

ادامه مطلب

ما بسته بدیم بند دیگر آمد

ما بسته بدیم بند دیگر آمد بیدل شده و نژند دیگر آمد در حلقهٔ زلف او گرفتار بدیم در گردن ما کمند دیگر آمد

ادامه مطلب

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم در عشق که او جان و دل و دیدهٔ ماست…

ادامه مطلب

مائیم در این زمان زمین پیمائی

مائیم در این زمان زمین پیمائی بگذاشته هر شهر به شهر آرائی چون کشتی یاوه گشته در دریائی هر روز به منزلی و هرشب جائی

ادامه مطلب

مردم رغم عشق دمی در من دم

مردم رغم عشق دمی در من دم تا زندهٔ جاوید شوم زان یکدم گفتی که به وصل با تو همدم باشم گو با که کجا…

ادامه مطلب

مستند مجردان اسرار امشب

مستند مجردان اسرار امشب در پرده نشسته‌اند با یار امشب ای هستی بیگانه از این ره برخیز زحمت باشد بودن اغیار امشب

ادامه مطلب

من بادم و تو برگ نلرزی چکنی

من بادم و تو برگ نلرزی چکنی کاری که منت دهم نورزی چکنی چون سنگ زدم سبوی تو بشکستم صد گوهر و صد بحر نیرزی…

ادامه مطلب

من پیر فنا بدم جوانم کردی

من پیر فنا بدم جوانم کردی من مرده بدم ز زندگانم کردی می‌ترسیدم که گم شوم در ره تو اکنون نشوم گم که نشانم کردی

ادامه مطلب

من سیر نیم ولی ز سیران سیرم

من سیر نیم ولی ز سیران سیرم بر خاک درت ز آب حیوان سیرم ایمان به تو دادم وز جان برگشتم سیرم از این چو…

ادامه مطلب

من مالک ملک لامکانی شده‌ام

من مالک ملک لامکانی شده‌ام من عارف گنج زرکانی شده‌ام تا از صدف تن گهر دل سوزد در عالم جان بحر معانی شده‌ام

ادامه مطلب

مهمان توایم ما و مهمان سماع

مهمان توایم ما و مهمان سماع ای جان معاشران و سلطان سماع هم بحر حلاوتی و هم کان سماع آراسته باد از تو میدان سماع

ادامه مطلب

می‌گوید دف که هان بزن بر رویم

می‌گوید دف که هان بزن بر رویم چندانکه زنی حدیث دیگر گویم من عاشقم و چو عاشقان خوشخویم ور رحم کنی زخم زنی این گویم

ادامه مطلب

نی از پی کسب سوی بازار شویم

نی از پی کسب سوی بازار شویم نی چون دهقان خوشهٔ گندم درویم نی از پی وقف بندهٔ وقف شویم ما وقف تو ما وقف…

ادامه مطلب

هر چند در این پرده اسیرید همه

هر چند در این پرده اسیرید همه زین پرده برون روید امیرید همه آن آب حیات خلق را می‌گوید بر ساحل جوی ما بمیرید همه

ادامه مطلب

هر روز بنو برآید آن دلبر عشق

هر روز بنو برآید آن دلبر عشق در گردن ما درافکند دفتر عشق این خار از آن نهاد حق بر در عشق تا دور شود…

ادامه مطلب

هر عمر که بی‌دیدن اصحاب بود

هر عمر که بی‌دیدن اصحاب بود یا مرگ بود به طبع یا خواب بود آبی که ترا تیره کند زهر بود زهری که ترا صاف…

ادامه مطلب

هرچیز که بسیار شود خوار شود

هرچیز که بسیار شود خوار شود گر خوار شود به خانهٔ پار شود گر سیر شود از همه بیزار شود یارش به بهای جان خریدار…

ادامه مطلب

هم شاهد دیده‌ای و هم شاهد دل

هم شاهد دیده‌ای و هم شاهد دل ای دیده و دل ز نور روی تو خجل گویند از آن هر دو چه حاصل کردی جز…

ادامه مطلب

وه وه که به دیدار تو چونم تشنه

وه وه که به دیدار تو چونم تشنه چندانکه ببینمت فزونی تشنه من بندهٔ آن دو لعل سیراب توام عالم همه زانست به خونم تشنه

ادامه مطلب

یاریکه مرا در غم خود می‌بندد

یاریکه مرا در غم خود می‌بندد غمگینم از آنکه خوشدلم نپسندد چون بیند او مرا که من غمگینم پنهان پنهان شکر شکر می‌خندد

ادامه مطلب

ای مرغ عجب که صید تو شیرانند

ای مرغ عجب که صید تو شیرانند گمگشتهٔ سودای تو جان سیرانند خرم زی و آسوده که این شهر از تو زیران ز بران و…

ادامه مطلب

ای کمتر مهمانیت آب گرمی

ای کمتر مهمانیت آب گرمی کز لذت آن مست شود بی‌شرمی ای خالق گردون به خودم مهمان کن گردون به کجا برد به آب گرمی

ادامه مطلب

ای عشق ترا پری و انسان دانند

ای عشق ترا پری و انسان دانند معروف تر از مهر سلیمان دانند در کالبد جهان ترا جان دانند با تو چنان زیم که مرغان…

ادامه مطلب

ای شب شادی همیشه بادی شادا

ای شب شادی همیشه بادی شادا عمرت به درازی قیامت بادا در یاد من آتشی از صورت دوست ای غصه اگر تو زهره داری یادا

ادامه مطلب

ای زخم تو خوشتر از دوای دگران

ای زخم تو خوشتر از دوای دگران امساک تو بهتر از عطای دگران ای جور تو بهتر از وفای دگران دشنام تو بهتر از ثنای…

ادامه مطلب

ای دوست مگو تو بنده‌ای یا آزاد

ای دوست مگو تو بنده‌ای یا آزاد بنده که خرد برای زشتی و فساد ای دست برآورده ترا دست که داد بگزار مراد خویش کاوراست…

ادامه مطلب

ای دل ز جهانپان چرا داری بیم

ای دل ز جهانپان چرا داری بیم حق محسن و منعم و کریمست و رحیم تیر کرمش ز شصت احسان قدیم در حاجت بنده میکند…

ادامه مطلب

ای دل بگذر ز عشق و معشوق و دیار

ای دل بگذر ز عشق و معشوق و دیار گر دیده وری ز هر سه بندی زنار در توبهٔ نیستی شو و باک مدار کاین…

ادامه مطلب

ای داروی فربهی و جان عاشق

ای داروی فربهی و جان عاشق فربه ز خیال تو روان عاشق شیرین ز دهان تو دهان عاشق جان بنده‌ات ای جان و جهان عاشق

ادامه مطلب

ای خاک درت ز آب کوثر خوشتر

ای خاک درت ز آب کوثر خوشتر اندر ره تو پای من از سر خوشتر چون بانگ دف عشق ترا ماه شنید مه گشت دو…

ادامه مطلب

ای جان جهان به حق احسانت مرو

ای جان جهان به حق احسانت مرو مستم مستم ز شیر پستانت مرو اندر قفسم شکر می افشان و مرو ای طوطی جان زین شکرستانت…

ادامه مطلب

ای بنده اگر تو خواجه بشناختیی

ای بنده اگر تو خواجه بشناختیی دل را ز غرور نفس پرداختیی گر معرفتش ترا مسلم بودی یک لحظه به غیر او نپرداختیی

ادامه مطلب

ای آنکه نیافت ماه شب گرد ترا

ای آنکه نیافت ماه شب گرد ترا از ماه تو تحفه‌ها است شبگرد ترا هر چند که سرخ روست اطراف شفق شهمات همی شوند رخ…

ادامه مطلب

ای آنکه ز تو مشکلم آسان گردد

ای آنکه ز تو مشکلم آسان گردد سرو و گل و باغ مست احسان گردد گل سرمست و خار بد مست و خمار جامی در…

ادامه مطلب

ای آمده ز آسمان درین عالم دیر

ای آمده ز آسمان درین عالم دیر و آورده خبرهای سموات به زیر ز آواز تو آدمی کجا گردد سیر یارب تو بده دمدمه پنجهٔ…

ادامه مطلب

آواز تو ارمغان نفخ صور است

آواز تو ارمغان نفخ صور است زان قوت و قوت هر دل رنجور است آواز بلند کن کهتا پست شوند هرجا که امیریست و یا…

ادامه مطلب

آنم که چو غمخوار شوم من شادم

آنم که چو غمخوار شوم من شادم واندم که خراب گشته‌ام آبادم آن لحظه که ساکن و خموشم چو زمین چون رعد به چرخ میرسد…

ادامه مطلب

انصاف بده که عشق نیکوکار است

انصاف بده که عشق نیکوکار است زانست خلل که طبع بدکردار است تو شهوت خویش را لقب عشق نهی از شعوت تا عشق ره بسیار…

ادامه مطلب

اندر دل من مها دل‌افروز توئی

اندر دل من مها دل‌افروز توئی یاران هستند لیک دلسوز توئی شادند جهانیان به نوروز و به عید عید من و نوروز من امروز توئی

ادامه مطلب

آن نزدیکی که دلستان را باشد

آن نزدیکی که دلستان را باشد من ظن نبرم که نیز جان را باشد والله نکنم یاد مر او را هرگز زانروی که یاد غایبان…

ادامه مطلب