در عشق تو معرفت خطا دانستیم

در عشق تو معرفت خطا دانستیم چه عشق و چه معرفت کرا دانستیم یک یافتنی از او به فریاد دو کون این هست از آن…

ادامه مطلب

در کوی خرابات نگاری دیدم

در کوی خرابات نگاری دیدم عشقش به هزار جان و دل بخریدم بوئی ز سر دو زلف او بشنیدم دست طمع از هر دو جهان…

ادامه مطلب

در نوبت عشق چشم باشد در بار

در نوبت عشق چشم باشد در بار چون او بگذشت دل بروید چو بهار این دم چو بهار است ز روی دلدار چون کار به…

ادامه مطلب

دستان کسی دست زنان کرد مرا

دستان کسی دست زنان کرد مرا بی‌حشمت و بی‌عقل روان کرد مرا حاصل دل او دل مرا گردانید هر شکل که خواست آنچنان کرد مرا

ادامه مطلب

دل در هوس تو چون ربابست رباب

دل در هوس تو چون ربابست رباب هر پاره ز سوز تو کبابست کباب دلدار ز درد ما اگر خاموش است در خاموشی دو صد…

ادامه مطلب

دلتنگم و دیدار تو درمان منست

دلتنگم و دیدار تو درمان منست بیرنگ رخت زمانه زندان منست بر هیچ دلی مباد و بر هیچ تنی آنچ از غم هجران تو بر…

ادامه مطلب

دوش از سر عاشقی و از مشتاقی

دوش از سر عاشقی و از مشتاقی می‌کردم التماس می از ساقی چون جاه و جمال خویش بنمود به من من نیست شدم بماند ساقی…

ادامه مطلب

با عشق روان شد از عدم مرکب ما

با عشق روان شد از عدم مرکب ما روشن ز شراب وصل دائم شب ما زان می که حرام نیست در مذهب ما تا صبح…

ادامه مطلب

دی بود چنان دولت و جان افروزی

دی بود چنان دولت و جان افروزی و امروز چنین آتش عالم سوزی افسوس که در دفتر ما دست خدا آن را روزی نبشت این…

ادامه مطلب

رشک آیدم از شانه و سنگ ای دلجو

رشک آیدم از شانه و سنگ ای دلجو تا با تو چرا رود به گرمابه فرو آن در سر زلف تو چرا آویزد وین بر…

ادامه مطلب

روز شادیست غم چرا باید خورد

روز شادیست غم چرا باید خورد امروز می از جام وفا باید خورد چند از کف خباز و سفا رزق خوریم یکچند هم از کف…

ادامه مطلب

روی چو مهت پیش چراغ اولی‌تر

روی چو مهت پیش چراغ اولی‌تر روی حبشی کرده به داغ اولی‌تر این حلقه چو باغست تو بلبل ما را رقص بلبل میان باغ اولی‌تر

ادامه مطلب

زاهد بودی ترانه گویت کردم

زاهد بودی ترانه گویت کردم خاموش بدی فسانه گویت کردم اندر عالم نه نام بودت نه نشان ننشاندمت و نشانه گویت کردم

ادامه مطلب

سر در خاک آستان تو نهم

سر در خاک آستان تو نهم دل در خم زلف دلستان تو نهم جانم به لب آمده است لب پیش من آر تا جان به…

ادامه مطلب

سرهای درختان گل رعنا چیدند

سرهای درختان گل رعنا چیدند آن یعقوبان یوسف خود را دیدند ایام زمستان چو سیه پوشیدند آخر ز پس نوحه‌گری خندیدند

ادامه مطلب

شاد آنکه ز دور ما یار ما بنماید

شاد آنکه ز دور ما یار ما بنماید چون بچهٔ خرد آستین برخاید چون دید مرا کنار را بگشاید چون باز جهد مرغ دلم برباید

ادامه مطلب

شب گردم گرد شهر چون باد و چو آب

شب گردم گرد شهر چون باد و چو آب از گشتن گرد شهر کس ناید خواب عقل است که چیزها از موضع جوید تمییز و…

ادامه مطلب

صافی صفت و پاک نظر باید بود

صافی صفت و پاک نظر باید بود وز هرچه جز اوست بیخبر باید بود هر لحظه اگر هزار دردت باشد در آرزوی درد دگر باید…

ادامه مطلب

طبعم چو حیات یافت از جلوهٔ فکر

طبعم چو حیات یافت از جلوهٔ فکر آورد عروس نظم در حجرهٔ ذکر در هر بیتی هزار دختر بنمود هر یک به مثال مریم آبستن…

ادامه مطلب

عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود

عشق از ازلست و تا ابد خواهد بود جویندهٔ عشق بیعدد خواهد بود فردا که قیامت آشکارا گردد هر دل که نه عاشق است رد…

ادامه مطلب

عشق غلب القلب و قد صار به

عشق غلب القلب و قد صار به حتی فنی القلب بما جاربه القلب کطیی خفض الریش به عشق نتف الریش و قد طار به

ادامه مطلب

عمری به هوس در تک و تاز آمد دل

عمری به هوس در تک و تاز آمد دل تا محرم جان دلنواز آمد دل در آخر کار رفت و جان پاک بسوخت انصاف بده…

ادامه مطلب

قاشانیم و لاابالی حالیم

قاشانیم و لاابالی حالیم فتنه شدگان ازال آزالیم جانداده به عشق رطل مالامالیم صافی بخوریم و درد بر سر مالیم

ادامه مطلب

کس واقف آن حضرت شاهانه نشد

کس واقف آن حضرت شاهانه نشد تا بی‌دل و بی‌عقل سوی خانه نشد دیوانه کسی بود که آن روی تو دید وانگه ز تو دور…

ادامه مطلب

گاه از غم او دست ز جان می‌شوئی

گاه از غم او دست ز جان می‌شوئی گه قصهٔ آ، به درد دل می‌گوئی سرگشته چرا گرد جهان می‌پوئی کو از تو برون نیست…

ادامه مطلب

گر تو نکنی سلام ما را در پی

گر تو نکنی سلام ما را در پی چون جمله نشاطی و سلامی چون می چوپان جهانی و امان جانها دفع گرگی گر نکنی هی…

ادامه مطلب

گر در سر و چشم عقل داری و صبر

گر در سر و چشم عقل داری و صبر بفروش زبان را و سر از تیغ بخر ماهی طمع از زبان گویا ببرید ز این…

ادامه مطلب

گر شادم و گر عراق و گر لورستان

گر شادم و گر عراق و گر لورستان روشن شده زانچهرهٔ چون نورستان با منکر و با نکیر همدستی کن تا دست زنان رقص کند…

ادامه مطلب

گر ما نه همه تنور سوزان باشد

گر ما نه همه تنور سوزان باشد ناگه ز درم درآی گرم آن باشد چون وعده دهی نیابی سرد آن باشد سرما نه همه سرد…

ادامه مطلب

گر یک نفسی واقف اسرار شوی

گر یک نفسی واقف اسرار شوی جانبازی را به جان خریدار شوی تا منست خود تو تا ابد تیره‌ستی چون مست از او شوی تو…

ادامه مطلب

گفتم بیتی نگار از من رنجید

گفتم بیتی نگار از من رنجید یعنی که بوزن بیت ما را سنجید گفتم که چه ویران کنی این بیت مرا گفتا به کدام بیت…

ادامه مطلب

گفتم که دلا تو در بلا افتادی

گفتم که دلا تو در بلا افتادی گفتا که خوشم تو به کجا افتادی گفتم که دماغ دوا باید، گفت دیوانه توئی که در دوا…

ادامه مطلب

گفتی که بگو زبان چه محرم باشد

گفتی که بگو زبان چه محرم باشد محرم نبود هرچه به عالم باشد والله نتوان حدیث آن دم گفتن با او که سرشت خاک آدم…

ادامه مطلب

یکدم غم جان دار غم نان تا کی

یکدم غم جان دار غم نان تا کی وز پرورش این تن نادان تا کی اندر ره طبل اشکم و نای و گلو این رنج…

ادامه مطلب

گیر ایدل من عنان آن شاهنشاه

گیر ایدل من عنان آن شاهنشاه امشب بر من قنق شو ایروت چو ماه ور گوید فردا مشنو زود بگوی لاحول ولا قوة الا بالله

ادامه مطلب

ما بسته بدیم بند دیگر آمد

ما بسته بدیم بند دیگر آمد بیدل شده و نژند دیگر آمد در حلقهٔ زلف او گرفتار بدیم در گردن ما کمند دیگر آمد

ادامه مطلب

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم

ما کار و دکان و پیشه را سوخته‌ایم شعر و غزل و دو بیتی آموخته‌ایم در عشق که او جان و دل و دیدهٔ ماست…

ادامه مطلب

مائیم در این زمان زمین پیمائی

مائیم در این زمان زمین پیمائی بگذاشته هر شهر به شهر آرائی چون کشتی یاوه گشته در دریائی هر روز به منزلی و هرشب جائی

ادامه مطلب

مردم رغم عشق دمی در من دم

مردم رغم عشق دمی در من دم تا زندهٔ جاوید شوم زان یکدم گفتی که به وصل با تو همدم باشم گو با که کجا…

ادامه مطلب

مستند مجردان اسرار امشب

مستند مجردان اسرار امشب در پرده نشسته‌اند با یار امشب ای هستی بیگانه از این ره برخیز زحمت باشد بودن اغیار امشب

ادامه مطلب

من بادم و تو برگ نلرزی چکنی

من بادم و تو برگ نلرزی چکنی کاری که منت دهم نورزی چکنی چون سنگ زدم سبوی تو بشکستم صد گوهر و صد بحر نیرزی…

ادامه مطلب

من پیر فنا بدم جوانم کردی

من پیر فنا بدم جوانم کردی من مرده بدم ز زندگانم کردی می‌ترسیدم که گم شوم در ره تو اکنون نشوم گم که نشانم کردی

ادامه مطلب

من سیر نیم ولی ز سیران سیرم

من سیر نیم ولی ز سیران سیرم بر خاک درت ز آب حیوان سیرم ایمان به تو دادم وز جان برگشتم سیرم از این چو…

ادامه مطلب

من مالک ملک لامکانی شده‌ام

من مالک ملک لامکانی شده‌ام من عارف گنج زرکانی شده‌ام تا از صدف تن گهر دل سوزد در عالم جان بحر معانی شده‌ام

ادامه مطلب

مهمان توایم ما و مهمان سماع

مهمان توایم ما و مهمان سماع ای جان معاشران و سلطان سماع هم بحر حلاوتی و هم کان سماع آراسته باد از تو میدان سماع

ادامه مطلب

می‌گوید دف که هان بزن بر رویم

می‌گوید دف که هان بزن بر رویم چندانکه زنی حدیث دیگر گویم من عاشقم و چو عاشقان خوشخویم ور رحم کنی زخم زنی این گویم

ادامه مطلب

نی از پی کسب سوی بازار شویم

نی از پی کسب سوی بازار شویم نی چون دهقان خوشهٔ گندم درویم نی از پی وقف بندهٔ وقف شویم ما وقف تو ما وقف…

ادامه مطلب

هر چند در این پرده اسیرید همه

هر چند در این پرده اسیرید همه زین پرده برون روید امیرید همه آن آب حیات خلق را می‌گوید بر ساحل جوی ما بمیرید همه

ادامه مطلب

هر روز بنو برآید آن دلبر عشق

هر روز بنو برآید آن دلبر عشق در گردن ما درافکند دفتر عشق این خار از آن نهاد حق بر در عشق تا دور شود…

ادامه مطلب

هر عمر که بی‌دیدن اصحاب بود

هر عمر که بی‌دیدن اصحاب بود یا مرگ بود به طبع یا خواب بود آبی که ترا تیره کند زهر بود زهری که ترا صاف…

ادامه مطلب