ما عاشق عشقیم و مسلمان دگر است

ما عاشق عشقیم و مسلمان دگر است مامور ضعیفیم و سلیمان دگر است از ما رخ زرد و جگرپاره طلب بازارچهٔ قصب فروشان دگر است

ادامه مطلب

ماهی که نه زیر و نی به بالاست کجاست

ماهی که نه زیر و نی به بالاست کجاست جانی که نه بی‌ما و نه با ماست کجاست اینجا آنجا مگو بگو راست کجاست عالم…

ادامه مطلب

مردان رهش زنده به جان دگرند

مردان رهش زنده به جان دگرند مرغان هواش ز آشیان دگرند منگر تو بدین دیده بدیشان کایشان بیرون ز دو کون در جهان دگرند

ادامه مطلب

مستم ز دو لعل شکرت ای مه‌رو

مستم ز دو لعل شکرت ای مه‌رو پستم ز قد صنوبرت ای مه‌رو رویم چو زر است در غم سیم‌برت از دست مده تو این…

ادامه مطلب

من با تو چنین سوخته خرمن تا کی

من با تو چنین سوخته خرمن تا کی وز ما تو چنین کشیده دامن تا کی این کار به کام دشمنانم تا چند من در…

ادامه مطلب

من جان تو نیستم مگو جان غلطی

من جان تو نیستم مگو جان غلطی من جان جنیدم و سری سقطی کی باشم جان هر خری کوردلی کو باز نداند سقطی از سخطی

ادامه مطلب

من سیر نیم سیر نیم سیر نیم

من سیر نیم سیر نیم سیر نیم زیرا که به اقبال تو ادبیر نیم خرگوش نگیرم و نخواهم آهو جز عاشق و جز طالب آن…

ادامه مطلب

من گرسنه‌ام نشاط سیری دارم

من گرسنه‌ام نشاط سیری دارم روباهم و نام و ننگ شیری دارم نفسی است مرا که از خیالی برمد آنرا منگر جان دلیری دارم

ادامه مطلب

مهمان تو نیست دو سه روز و گزاف

مهمان تو نیست دو سه روز و گزاف خوان تو گرفته است از قاف به قاف گر فتنه شود کسی معافست معاف بر شمع کند…

ادامه مطلب

می‌گرییم زار و یار گوید زرقست

می‌گرییم زار و یار گوید زرقست چون زرق بود که دیده در خون غرقست تو پنداری که هر دلی چون دل تست نی نی صنما…

ادامه مطلب

نومید نیم گرچه ز من ببریدی

نومید نیم گرچه ز من ببریدی یا بر سر من یار دگر بگزیدی تا جان دارم غم تو خواهم خوردن بسیار امیدهاست در نومیدی

ادامه مطلب

هر پارهٔ خاک را چو ماهی کردی

هر پارهٔ خاک را چو ماهی کردی وانگه مه را قرین شاهی کردی آخر ز فراق هر دو آهی کردی زان آه بسوی خویش راهی…

ادامه مطلب

هر ذره که در هوا و در هامونست

هر ذره که در هوا و در هامونست نیکو نگرش که همچو ما مجنونست هر ذره اگر خوش است اگر محزونست سرگشته خورشید خوش بیچونست

ادامه مطلب

هر صورت کاید به از او امکان هست

هر صورت کاید به از او امکان هست چون بهتر از آن هست نه معشوق منست صورتها را همه بران از دل خویش تا صورت…

ادامه مطلب

هرچند ملولی نفسی با ما باش

هرچند ملولی نفسی با ما باش مگریز ز یاران و درین غوغا باش یا همچو دلم واله و شیدائی شو یا بهر نظاره حاضر سودا…

ادامه مطلب

هم عابد و هم زاهد و هم خونریز است

هم عابد و هم زاهد و هم خونریز است خونریزی او خلاصهٔ پرهیز است خورشید چو با بنده عنایت دارد عیبی نبود که بنده بیگه…

ادامه مطلب

یا اوحد بالجمال یا جانمسن

یا اوحد بالجمال یا جانمسن از عهد من ای دوست مگر نادمسن قد کنت تجنی فقل تاجکسن والیوم هجرتنی فقل سن کم سن

ادامه مطلب

یاری کن و یار باش ای یار مخسب

یاری کن و یار باش ای یار مخسب ای بلبل سرمست به گلزار مخسب یاران غریب را نگهدار مخسب امشب شب بخشش است زنهار مخسب

ادامه مطلب

ای نالهٔ عشق تو رباب دل من

ای نالهٔ عشق تو رباب دل من ای ناله شده همه جواب دل من آن دولت معمور که می‌پرسیدی یا بی‌تو و لیک در خراب…

ادامه مطلب

ای کوران را به لطف ره بین کرده

ای کوران را به لطف ره بین کرده وی گبران را پیشرو دین کرده درویشان را به ملک خسرو کرده وی خسرو را بردهٔ شیرین…

ادامه مطلب

ای عشق تو در جان کسی و آن کس من

ای عشق تو در جان کسی و آن کس من ای درد تو درمان کسی و آن کس من گوئی بینم لب ترا چون لب…

ادامه مطلب

ای شب ز می تو مر مرا مستی نیست

ای شب ز می تو مر مرا مستی نیست بیخوابی من گزاف و سردستی نیست خوابم چو ملک بر آسمان پریده‌ست زیرا جسدم بسی درین…

ادامه مطلب

ای زندگی تن و توانم همه تو

ای زندگی تن و توانم همه تو جانی و دلی ای دل و جانم همه تو تو هستی من شدی از آنی همه من من…

ادامه مطلب

ای دیده تو از گریه زبون می‌نشوی

ای دیده تو از گریه زبون می‌نشوی ای دل تو این واقعه خون می‌نشوی ای جان چو به لب رسیدی از قالب من آخر بچه…

ادامه مطلب

ای دل سر آرزو به پای اندر بند

ای دل سر آرزو به پای اندر بند امید به فضل راهنمای اندر بند چون حاجت تو کسی روا می‌نکند نومید مشو دل به خدای…

ادامه مطلب

ای دل برو از عاقبت اندیشان باش

ای دل برو از عاقبت اندیشان باش در عالم بیگانگی از خویشان باش گر باد صبا مرکب خود میخواهی خاک قدم مرکب درویشان باش

ادامه مطلب

ای در دل من میل و تمنا همه تو

ای در دل من میل و تمنا همه تو واندر سر من مایهٔ سودا همه تو هرچند بروی کار در مینگرم امروز همه توئی و…

ادامه مطلب

ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیات

ای خرمنت از سنبلهٔ آب حیات انبار جهان پر است از تخم موات ز انبار نخواهم که پر است از خیرات بر خرمن من خود…

ادامه مطلب

ای جان جهان جز تو کسی کیست بگو

ای جان جهان جز تو کسی کیست بگو بی‌جان و جهان هیچ کسی زیست بگو من بد کنم و تو بد مکافات دهی پس فرق…

ادامه مطلب

ای بوده سماع آسمانرا ره و در

ای بوده سماع آسمانرا ره و در وی بوده سماع مرغ جانرا سر و پر اما به حضور تست آن چیز دگر مانند نماز از…

ادامه مطلب

ای اهل صفا که در جهان گردانید

ای اهل صفا که در جهان گردانید از بهر بتی چرا چنین حیرانید آنرا که شما در این جهان جویانید در خود چو جوئید شما…

ادامه مطلب

ای آنکه ره گریز می‌اندیشی

ای آنکه ره گریز می‌اندیشی تو پنداری که بر مراد خویشی شه می‌کشدت مجوی با شه بیشی که را بکند شهنشه درویشی

ادامه مطلب

ای آنکه بجز شادی و جز نور نه‌ای

ای آنکه بجز شادی و جز نور نه‌ای چون نعره زنم که از برم دور نه‌ای هرچند نمک‌های جهان از لب تست لیکن چکنم چو…

ادامه مطلب

آواز سرافیل طرب میرسدم

آواز سرافیل طرب میرسدم از خاک فنا بر آسمان می‌بردم کس را خبری نیست که بر من چه رسید زان با خبری که بی‌خبر می‌رسدم

ادامه مطلب

آنها که بتش خزان سوخته‌اند

آنها که بتش خزان سوخته‌اند وز لطف بهار چشمشان دوخته‌اند اکنون همه را خلعت تو دوخته‌اند شیوه‌گری و غنج درآموخته‌اند

ادامه مطلب

آنکس که به آب دیده‌اش میجویم

آنکس که به آب دیده‌اش میجویم در جستن او روان چو آب جویم امروز به گاه آمد و گفتا که سماع نگذاشت که من دست…

ادامه مطلب

اندر ره حق چو چست و چالاک شوی

اندر ره حق چو چست و چالاک شوی نور فلکی باز بر افلاک شوی عرش است نشیمن تو شرمت ناید چون سایه مقیم خطهٔ خاک…

ادامه مطلب

آن نور مبین که در جبین ما هست

آن نور مبین که در جبین ما هست وان ض یقین که در دل آگاهست این جملهٔ نور بلکه نور همه نور از نور محمد…

ادامه مطلب

آن کس که ترا شناخت جان را چه کند

آن کس که ترا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی دیوانهٔ تو…

ادامه مطلب

آن شمع رخ تو لگنی نیست بیا

آن شمع رخ تو لگنی نیست بیا وان نقش تو از آب منی نیست بیا در خشم مکن تو خویشتن را پنهان کان حسن تو…

ادامه مطلب

آن روز که کار وصل را ساز آید

آن روز که کار وصل را ساز آید وین مرغ از این قفس بپرواز آید از شه چو صفیر ارجعی باز شود پروازکنان به دست…

ادامه مطلب

آن دم که مرا بگرد تو دورانست

آن دم که مرا بگرد تو دورانست ساقی و شراب و قدح و دور، آنست واندم که ترا تجلی احسانست جان در حیرت چو موسی…

ادامه مطلب

از بادهٔ لعل ناب شد گوهر ما

از بادهٔ لعل ناب شد گوهر ما آمد به فغان ز دست ما ساغر ما از بسکه همی خوریم می بر سر می ما در…

ادامه مطلب

آب حیوان در آب و گل پیدا نیست

آب حیوان در آب و گل پیدا نیست در مهر دلت مهر گسل پیدا نیست چندین خجل از کیست خجل پیدا نیست این راه بزن…

ادامه مطلب

امشب شب آنست که جان شبهاست

امشب شب آنست که جان شبهاست امشب شب آنست که حاجات رواست امشب شب بخشایش و انعام و عطاست امشب شب آنست که همراز خداست

ادامه مطلب

امروز سماعست و سماعست و سماع

امروز سماعست و سماعست و سماع نورست شعاعست و شعاعست و شعاع این عشق مطاعست و مطاعست و مطاع از عقل وداعست و وداعست و…

ادامه مطلب

السکر صار کاسدا من شفتیه

السکر صار کاسدا من شفتیه والبدر تراه ساجدا بین یدیه بالحسن علیه کل شیی وافر الا فمه فانه ضاق علیه

ادامه مطلب

اسرار ز دست دادمی نتوانم

اسرار ز دست دادمی نتوانم وانرا بسزا گشاد می نتوانم چیزیست درونم که مرا خوش دارد انگشت بر او نهادمی نتوانم

ادامه مطلب

از عمر که پربار شود هردم من

از عمر که پربار شود هردم من وز خویش که بیزار شود هردم من این گلشن رنگین که جهان عاشق اوست گلزار که پرخار شود…

ادامه مطلب

از سایهٔ عاشقان اگر دور شوی

از سایهٔ عاشقان اگر دور شوی بر تو زند آفتاب و رنجور شوی پیش و پس عاشقان چو سایه میدر تا چون مه و آفتاب…

ادامه مطلب