من کوهم و قال من صدای یار است

من کوهم و قال من صدای یار است من نقشم و نقشبندم آن دلدار است چون قفل که در بانگ درآمد ز کلید می‌پنداری که…

ادامه مطلب

مه‌رویان را یکان یکان برشمرید

مه‌رویان را یکان یکان برشمرید باشد به غلط نام مه ما ببرید ای انجمنی که رد پس پرده درید بر دیدهٔ پر آتش من در…

ادامه مطلب

می‌گفت یکی پری که او ناپیداست

می‌گفت یکی پری که او ناپیداست کان جان که مقدست است از جای کجاست آنکس که از هر دو جهان روزه گشاست بی‌کام و دهان…

ادامه مطلب

نی آب روان ز ماهیان سیر شود

نی آب روان ز ماهیان سیر شود نی ماهی از آن آب روان سیر شود نی جان جهان ز عاشقان تنگ آید نی عاشق از…

ادامه مطلب

هجران خواهی طریق عشاقانست

هجران خواهی طریق عشاقانست وانکو ماهیست جای او عمانست گه سایه طلب کنند و گاهی خورشید آن ذره که او سایه نخواهد جانست

ادامه مطلب

هر ذره و هر خیال چون بیداریست

هر ذره و هر خیال چون بیداریست از شادی و اندهان ما هشیاریست بیگانه چرا نشد میان خویشان کز باخبران بی‌خبری بدکاریست

ادامه مطلب

هر شب که ز سودای تو نوبت بزنند

هر شب که ز سودای تو نوبت بزنند آن شب همه جان شوند هرجا که تنند در چادر شب چه دختران دارد عشق گر غم…

ادامه مطلب

هرچند که قد بی‌بدل دارد سرو

هرچند که قد بی‌بدل دارد سرو پیش قد یارم چه محل دارد سرو گه گه گوید که قد من چون قد اوست یارب چه دماغ…

ادامه مطلب

هم دل به دلستانت رساند روزی

هم دل به دلستانت رساند روزی هم جان سوی جانانت رساند روزی از دست مده دامن دردی که تراست کان درد به درمانت رساند روزی

ادامه مطلب

وقف است مرا عمر در این مشتاقی

وقف است مرا عمر در این مشتاقی احسنت زهی طراوت و رواقی من کف نزنم تا تو نباشی مطرب من می نخورم تا نباشی ساقی

ادامه مطلب

یاری که به حسن از صفت افزونست

یاری که به حسن از صفت افزونست در خانه درآمد که دل تو چونست او دامن خود کشان و دل میگفتش دامن برکش که خانهٔ…

ادامه مطلب

ای مشفق فرزند دو بیتی می‌گو

ای مشفق فرزند دو بیتی می‌گو هردم جهت پند دو بیتی می‌گو در فرقت و پیوند دو بیتی می‌گو در عین غزل چند دو بیتی…

ادامه مطلب

ای گل تو ز لطف گلستان می‌خندی

ای گل تو ز لطف گلستان می‌خندی یا از دم عشق بلبلان می‌خندی یا در رخ معشوق نهان می‌خندی چیزیت بدو ماند از آن می‌خندی

ادامه مطلب

ای عشق تو عین عالم حیرانی

ای عشق تو عین عالم حیرانی سرمایهٔ سودای تو سرگردانی حال من دلسوخته تا کی پرسی چون می‌دانم که به ز من میدانی

ادامه مطلب

ای شمع تو صوفی صفتی پنداری

ای شمع تو صوفی صفتی پنداری کاین شش صفت از اهل صفا می‌داری شبخیزی و نور چهره و زردی روی سوز دل و اشک دیده…

ادامه مطلب

ای ساقی اگر سعادتی هست تراست

ای ساقی اگر سعادتی هست تراست جانی و دلی و جان و دل مست تراست اندر سر ما عشق تو پا میکوبد دستی میزن که…

ادامه مطلب

ای ذکر تو مانع تماشای تو دوست

ای ذکر تو مانع تماشای تو دوست برق رخ تو نقاب سیمای تو دوست با یاد لبت از لب تو محرومم ای یاد لبت حجاب…

ادامه مطلب

ای دل گر ازین حدیث آگاهی تو

ای دل گر ازین حدیث آگاهی تو زین تفرقهٔ خویش چه میخواهی تو یک لحظه که از حضور غایب مانی آن لحظه بدانکه مشرک راهی…

ادامه مطلب

ای دل تو در این واقعه دمسازی کن

ای دل تو در این واقعه دمسازی کن وی جان به موافقت سراندازی کن ای صبر تو پای غم نداری بگریز ای عقل تو کودکی…

ادامه مطلب

ای در دل من نشسته بگشاده دری

ای در دل من نشسته بگشاده دری جز تو دگری نجویم و کو دگری با هرکه ز دل داد زدم دفعی گفت تو دفع مده…

ادامه مطلب

ای خواجه به خواب درنبینی ما را

ای خواجه به خواب درنبینی ما را تا سال دگر دگر نبینی ما را ای شب هردم که جانب ما نگری بی‌روشنی سحر نبینی ما…

ادامه مطلب

ای جان جهان و روشنائی همه خوش

ای جان جهان و روشنائی همه خوش آرام دلی و آشنائی همه خوش بر ما گذری اگر کنی سلطانی ور بوسه مزید بر فزائی همه…

ادامه مطلب

ای بندهٔ سردی به زمستان چون زاغ

ای بندهٔ سردی به زمستان چون زاغ محروم ز بلبل و گلستان ز باغ دریاب که این دم اگرت فوت شود بسیار طلب کنی به…

ادامه مطلب

ای باده تو باشی که همه داد کنی

ای باده تو باشی که همه داد کنی صد بنده به یک صبوح آزاد کنی چشمم به تو روشنست همچون خورشید هم در تو گریزم…

ادامه مطلب

ای آنکه ز حال بندگان میدانی

ای آنکه ز حال بندگان میدانی چشمی و چراغ در شب ظلمانی باز دل ما را که تو میپرانی آخر تو ندانی که تواش میخوانی

ادامه مطلب

ای آنکه به لطف دلستان همه‌ای

ای آنکه به لطف دلستان همه‌ای در باغ طرب سرو روان همه‌ای در ظاهر و باطن تو چون مینگرم کس را نی ای نگار و…

ادامه مطلب

آواز گرفته است خروشان مینال

آواز گرفته است خروشان مینال زیرا شنواست یار و واقف از حال آواز خراشان و گلوی خسته نالان ز زوال خویش در پیش کمال

ادامه مطلب

آنها که به کوی عارفان افتادند

آنها که به کوی عارفان افتادند با نفخهٔ صور چابک و دلشادند قومی به فدای نفس تن در دادند قومی ز خود و جهان و…

ادامه مطلب

آنکس که امید یاری غم داده است

آنکس که امید یاری غم داده است هان تا نخوری که او ترا دم داده است در روز خوشی همه جهان یار تواند یار شب…

ادامه مطلب

اندر رمضان خاک تو زر میگردد

اندر رمضان خاک تو زر میگردد چون سنگ که سرمهٔ بصر میگردد آن لقمه که خورده‌ای قذر میگردد وان صبر که کرده‌ای نظر میگردد

ادامه مطلب

آن وقت آمد که ما به تو پردازیم

آن وقت آمد که ما به تو پردازیم مرجان ترا خانهٔ آتش سازیم تو کان زری میان خاکی پنهان تا صاف شوی در آتشت اندازیم

ادامه مطلب

آن کس که ترا نقش کند او تنها

آن کس که ترا نقش کند او تنها تنها نگذاردت میان سودا در خانه تصویر تو یعنی دل تو بر رویاند دو صد حریف زیبا

ادامه مطلب

آن شخص که رشک برد بر جامهٔ تو

آن شخص که رشک برد بر جامهٔ تو تا رشک برد بر لب خودکامهٔ تو یا رشک برد بر آن رخ فرخ تو یا بر…

ادامه مطلب

آن روز که چشم تو ز من برگردد

آن روز که چشم تو ز من برگردد وز بهر تو کشتنم میسر گردد در غصهٔ آنم که چه خواهم عذرت گر چشم تو در…

ادامه مطلب

آن ذره که جز همدم خورشید نشد

آن ذره که جز همدم خورشید نشد بر نقد زد و سخرهٔ امید نشد عشقت به کدام سر درافتاد که زود از باد تو رقصان…

ادامه مطلب

از بسکه دل تو دام حیلت افراخت

از بسکه دل تو دام حیلت افراخت خود را و ترا ز چشم رحمت انداخت مانندهٔ فرعون خدا را نشناخت چون برق گرفت عالمی را…

ادامه مطلب

اجری ده ارواحی و سلطان ابد

اجری ده ارواحی و سلطان ابد گرچه به قلب بهاء دینی و ولد بگذار که ساغر وفا در شکند چون شیشه شکست پای مستان بخلد

ادامه مطلب

امشب شب آن نیست که از خانه روند

امشب شب آن نیست که از خانه روند از یار یگانه سوی بیگانه روند امشب شب آنست که جانهای عزیز در آتش اشتیاق مستانه روند

ادامه مطلب

امروز ما یار جنون میخواهد

امروز ما یار جنون میخواهد ما مجنون و او افزون می‌خواهد گر نیست چنین پرده چرا میدرد رسوا شده او پرده برون میخواهد

ادامه مطلب

آمد بر من چو در کفم زر پنداشت

آمد بر من چو در کفم زر پنداشت چون دید که زر نیست وفا را بگذاشت از حلقهٔ گوش او چنین پندارم کانجا که زر…

ادامه مطلب

اسرار شنو ز طوطی ربانی

اسرار شنو ز طوطی ربانی طوطی بچه‌ای زبان طوطی دانی در مرغ و قفس خیره چرا میمانی بشکن قفس ای مرغ کز آن مرغانی

ادامه مطلب

از عهد مگو که او نه بر پای منست

از عهد مگو که او نه بر پای منست چون زلف تو عهد من شکن در شکن است زان بند شکن مگو که اندر لب…

ادامه مطلب

از سوز غم تو آتش میطلبم

از سوز غم تو آتش میطلبم وز خاک در تو مفرشی میطلبم از ناخوشی خویش به جان آمده‌ام از حضرت تو وقت خوشی میطلبم

ادامه مطلب

از خویش خوشم نی نباشد خوشیم

از خویش خوشم نی نباشد خوشیم از خود گرمم نه آب و نی آتشیم چندان سبکم به عشق کاندر میزان از هیچ کم آیم دو…

ادامه مطلب

از بی‌یاری ظریفتر یاری نیست

از بی‌یاری ظریفتر یاری نیست وز بی‌کاری لطیفتر کاری نیست هرکس که ز عیاری و حیله ببرید والله که چو او زیرک و عیاری نیست

ادامه مطلب

ای نور دل و دیده و جانم چونی

ای نور دل و دیده و جانم چونی وی آرزوی هر دو جهانم چونی من بی‌لب لعل تو چنانم که مپرس تو بی‌رخ زرد من…

ادامه مطلب

این جو که تراست هر کسی جویان نیست

این جو که تراست هر کسی جویان نیست هر چرخ ز آب جوی تو گردان نیست هرکس نکشد کمان کمان ارزان نیست رستم باید که…

ادامه مطلب

این عشق کمالست و کمالست و کمال

این عشق کمالست و کمالست و کمال وین نفس خیالست خیالست و خیال این عشق جلالست و جلالست و جلال امروز وصالست و وصالست و…

ادامه مطلب

با تست مراد از چه روی هر سو تو

با تست مراد از چه روی هر سو تو او تست ولی باو می‌گو تو اوئی و توئی ز احولی مخیزد چون دیده شود راست…

ادامه مطلب

آن چشم فراز از پی تاب شده است

آن چشم فراز از پی تاب شده است تا ظن نبری که فتنه در خواب شده است صد آب ز چشم ما روان کردی دی…

ادامه مطلب