ای صید سگ شیر شکار تو پلنگ

ای صید سگ شیر شکار تو پلنگ وی چرخ شکاری تو با چرخ به چنگ با آن که کند کلنگ بیخ همه چیز شاهین تو…

ادامه مطلب

با آن که به مهر آزمونم کردی

با آن که به مهر آزمونم کردی در بارگه وفا ستونم کردی با یان قدم دیر تحرک که مراست از خاطر خود زود برونم کردی

ادامه مطلب

در تکیه‌گه واسع این بزم جلیل

در تکیه‌گه واسع این بزم جلیل اندر دم امتیاز با سعی جمیل چون درک یکایک از شهان بیند دور فوق همه باد درک شاه اسمعیل

ادامه مطلب

گردون که به امر کن فکان چاکرتست

گردون که به امر کن فکان چاکرتست فرمانده از آنست که فرمانبر توست در سایه محال نیست خورشید که تو خورشیدی و سایهٔ خدا بر…

ادامه مطلب

اسلام مرا ای دل دیندار ببین

اسلام مرا ای دل دیندار ببین در صورت او قدرت جبار ببین چشمش که کشیده تیغ مژگانش بنگر گردن زن آهوان تاتار ببین

ادامه مطلب

ای قصر بلند آسمان پیش تو پست

ای قصر بلند آسمان پیش تو پست خلقت همهٔ زیردست از روز الست بر تافته روزگار دستم به جفا دریاب و گرنه میرود کار ز…

ادامه مطلب

بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب

بنیاد دو بینی چو شد از عشق خراب وان چشم دو بین که بود هم رفت به خواب دادیم هزار بوسه بر یک سده کردیم…

ادامه مطلب

در کعبه قدم نهاده‌ام وای به من

در کعبه قدم نهاده‌ام وای به من دور از ره دین فتاده‌ام وای به من از وسوسهٔ عشق مسلمان سوزی اسلام ز دست داده‌ام وای…

ادامه مطلب

گفتند ز حادثات این دیر خراب

گفتند ز حادثات این دیر خراب بر بستر درد رفته پای تو به خواب دست الم تو را خدا برتابد تا پای سلامتت درآید به…

ادامه مطلب

آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود

آن خسرو فرهاد لقب کز ره جود هر ساتل به من تفقدی می‌فرمود بی‌لطفیش امسال اگر وزن کنم هم سنگ به کوه بیستون خواهد بود

ادامه مطلب

ای درگه خاصت از شرف کعبه عام

ای درگه خاصت از شرف کعبه عام وی چرخ به سدهٔ تو در سجده مدام نام تو از آن زمانه محراب نهاد تا خلق به…

ادامه مطلب

بر پیکر آن سرور خورشید علم

بر پیکر آن سرور خورشید علم کز عارضه‌ای گشته مزاجش درهم چندان به دمم دعا که برباد رود از آینهٔ وجود او گرد الم

ادامه مطلب

در راه دگر اگرچه چست آمده‌ای

در راه دگر اگرچه چست آمده‌ای در راه وفا و مهر سست آمده‌ای ای یار درست وعده دیر وفا دیر آمده‌ای ولی درست آمده‌ای

ادامه مطلب

گفتم چو رسد کوکبهٔ دولت تو

گفتم چو رسد کوکبهٔ دولت تو بیش از همه بندم کمر خدمت تو بی‌طالعیم لباس صحت بدرید تا زود نیابم شرف صحبت تو

ادامه مطلب

آن دست که نخل قد آدم ریزد

آن دست که نخل قد آدم ریزد نخلی به نزاکت قدت کم ریزد گر نازکیت به سر و آزاد دهند چون باد صبا بجنبد از…

ادامه مطلب

ای کرده قدوم تو سرافراز مرا

ای کرده قدوم تو سرافراز مرا وز یک جهتان ساختهٔ ممتاز مرا از خاک مذلتم چو برداشته‌ای یک باره نگهدار و مینداز مرا

ادامه مطلب

این ساعی اگرچه باشد از حسن قلیل

این ساعی اگرچه باشد از حسن قلیل بی‌دانائی و راه علم و تحصیل در هر فنش دلا نه از اهل جهان دانند به لاف مهر…

ادامه مطلب

دارد ز خدا خواهش جنات نعیم

دارد ز خدا خواهش جنات نعیم زاهد به ثواب و من به امید عظیم من دست تهی میروم او تحفه به دست تا زین دو…

ادامه مطلب

گوئی ز ته بستر آن حجله نشین

گوئی ز ته بستر آن حجله نشین تا ناف پر است از نافهٔ‌چین چادر شب بسترش اگر افشانند تا حشر هوا عبیر بارد به زمین

ادامه مطلب

آن راه که از حال سهیلی است جمیل

آن راه که از حال سهیلی است جمیل از میل درو به که نمایم تعجیل کاشوب و نوای فرح نو در دل افکنده طرب نامهٔ…

ادامه مطلب

ای کوی تو قبله‌گاه ارباب قبول

ای کوی تو قبله‌گاه ارباب قبول بی‌سجدهٔ تو طاعت ما نا مقبول محراب بلند کعبهٔ ابرویت کز دور مرا به سجده دارد مشغول

ادامه مطلب

بی‌تحفه نبرد اگرچه زین خسته نهاد

بی‌تحفه نبرد اگرچه زین خسته نهاد پیغام رسان رقعه به ان بحر و داد چشمی به سواد رقعه بنده نکرد کاهی به بهای تحفهٔ بنده…

ادامه مطلب

دی از کرم داور دوران کردم

دی از کرم داور دوران کردم سودی و زیان نیز دو چندان کردم طالع بنگر که بر در حاتم دهر رفتم که کنم فایدهٔ نقصان…

ادامه مطلب

گیرم که به چشم خلق پوید دشمن

گیرم که به چشم خلق پوید دشمن با من ره غالبیت اندر همه فن با این چه کند که خود یقین می‌داند کو مغلوبست و…

ادامه مطلب

آن شوخ که تکیه‌گاه او چشم ترست

آن شوخ که تکیه‌گاه او چشم ترست بازوی شهان چو بالشش زیر سرت از بس که اساس بستر او عالیست چادر شب بسترش سپهر گرست

ادامه مطلب

ای گشته وثاق کمترین مولایت

ای گشته وثاق کمترین مولایت پرنور ز نعلین فلک فرسایت پا اندازی به رنگ رخسارهٔ تو آورده ز خجلت که کشد در پایت

ادامه مطلب

چادر شب بستر خود ای طرفه‌نگار

چادر شب بستر خود ای طرفه‌نگار گر شب بسر افکنی و گردی سیار از شمع و چراغ پر شود روی زمین وز شعشعهٔ پر ز…

ادامه مطلب

سلاخ که آدمی کشی شیوهٔ اوست

سلاخ که آدمی کشی شیوهٔ اوست چون ریزش خون دوست می‌دارد دوست گر سر ببرد مرا نه پیچم گردن ور پوست کند مرا نگنجم در…

ادامه مطلب

لی شیر فلک اسیر صیادی تو

لی شیر فلک اسیر صیادی تو در وادی دین شیر خدا هادی تو ادراک به میزان خرد می‌سنجد با خسروی ملوک فرهادی تو

ادامه مطلب

از لطف تو سهل است کرم ورزیدن

از لطف تو سهل است کرم ورزیدن چشم از گنه بی گنهان پوشیدن دعوی نکنم که بی گناهم اما دارم گنهی که می‌توان بخشیدن

ادامه مطلب

آن شوخ که چشم مردمی دارم ازو

آن شوخ که چشم مردمی دارم ازو گفتم به نظاره کام بردارم ازو نادیده رخش تمام رفتم از کار وز نیم نفس تمام شد کارم…

ادامه مطلب

ای نورده آیینهٔ احساس مرا

ای نورده آیینهٔ احساس مرا لطف تو کلید قفل وسواس مرا نام تو خدا کرده چو فرهاد تو نیز بردار ز پیش کوه افلاس مرا

ادامه مطلب

چون مهر تو میتوان نهان ورزیدن

چون مهر تو میتوان نهان ورزیدن باید ز چه رسوای جهان گردیدن گوئی که نمی‌توانیم دید آری با غیر تو را نمی‌توانم دیدن

ادامه مطلب

روزی که دلم خیال ابروی تو بست

روزی که دلم خیال ابروی تو بست وز ناز به من نمودی آن نرگس مست تیری ز کمان خانه ابروی تو جست در سینهٔ من…

ادامه مطلب

می‌کرد چو سکه حی صاحب تنزیل

می‌کرد چو سکه حی صاحب تنزیل نقدی که عیار بودش از اصل جلیل سکه چو رسانید به تمییز قبول فرق که و مه داد به…

ادامه مطلب