رباعیات فرخی یزدی
گر تکیه کنی بر دم شمشیر مکن
گر تکیه کنی بر دم شمشیر مکن بی دغدغه بازی به دم شیر مکن خواهی که شود طالع بیدارت یار خوابی که ندیده ای تو…
طوفان که طرفدار صفا خواهد بود
طوفان که طرفدار صفا خواهد بود معدوم کن جور و جفا خواهد بود گر جنگ کند برای حیثیت خویش نسبت بعقیده باوفا خواهد بود
روزی به نبرد صف شکستن باید
روزی به نبرد صف شکستن باید بر خصم ره فرار بستن باید روز دگری بقصد یک حمله سخت از موقع خود عقب نشستن باید
دنیای ضعیف کش که از حق دور است
دنیای ضعیف کش که از حق دور است حق را بقوی می دهد و معذور است بیهوده سخن ز حق و باطل چکنی رو زور…
درباره دولت مستوفیالممالک
درباره دولت مستوفیالممالک بیمهری اگر با من شیدا نکنید یا کینه دیرینه هویدا نکنید با این همه عیب بهتر از مستوفی بیشبهه در این محیط…
در کشور ما که دزد را واهمه نیست
در کشور ما که دزد را واهمه نیست جز گرگ شبان برای مشتی رمه نیست آنجا که مضار هست بهر همه است وانجا که منافع…
در اول عشق باده نوشی اولی
در اول عشق باده نوشی اولی در آخر عمر می فروشی اولی تا دوره فترت است همچون خم می با خوردن خون دل خموشی اولی
چندی ز هوس باده پرستی کردم
چندی ز هوس باده پرستی کردم می خوردم و از غرور مستی کردم چون پای امیدواریم خورد بسنگ دیدم که عبث دراز دستی کردم
تا خدمت ابناء بشر پیشه ماست
تا خدمت ابناء بشر پیشه ماست آزادی و صلح و سلم اندیشه ماست آنکس که کند ریشه بیداد و ستم از مزرع ویران جهان تیشه…
به مستوفیالممالک در هنگام تشکیل دولت
به مستوفیالممالک در هنگام تشکیل دولت ای دوست کلاه خویش را قاضی کن در آتیه کار بهتر از ماضی کن فرصت مده از دست و…
با عزم متین شتاب میباید کرد
با عزم متین شتاب میباید کرد همراهی شیخ و شاب میباید کرد با دقت هرچه بیشتر در این بار مرد عمل انتخاب میباید کرد
این خانه دگر چونی نوائی دارد
این خانه دگر چونی نوائی دارد وز راز درون بسر هوائی دارد یکسان نبود وضع سیاست دایم هر روز سیاست اقتضائی دارد
ای غافل نشناخته زنگی از حور
ای غافل نشناخته زنگی از حور وز جهل نداده فرق ظلمت از نور عالم همه پر صدا ولی گوش تو کر دنیا همه با ضیا…
ای جعبه که سرنوشت ما در ید توست
ای جعبه که سرنوشت ما در ید توست مقصود عموم تابع مقصد توست امروز که بیطرف شوی با بد و خوب فرداست که خوب و…
آنانکه ز خون دو دست رنگین کردند
آنانکه ز خون دو دست رنگین کردند آزادی حق خویش تأمین کردند دارند در انظار ملل حق حیات آن قوم که انقلاب خونین کردند
آن سلسله را که جز خطا باطن نیست
آن سلسله را که جز خطا باطن نیست کس نیست که بر خطایشان طائن نیست روزی به وثوق شاد و گاهی به قوام القصه که…
آن اهل خطا که با خطاکار نمود
آن اهل خطا که با خطاکار نمود با کار خطا شبهه در افکار نمود بر رغم مدافعین بیگانه پرست آخر به خطای خویش اقرار نمود
آزادی اگر تیول یکدسته نبود
آزادی اگر تیول یکدسته نبود ملت ز دو سر چو مرغ پابسته نبود از ماهی برجسته نمی رفت سخن در مجلس اگر ناطق برجسته نبود
از آز بپرهیز و امیری می کن
از آز بپرهیز و امیری می کن با گرسنگی سخن ز سیری می کن در جامعه گر تو سرفرازی خواهی از پای فتاده دستگیری می…
یاران ز می غرور، مستی نکنید
یاران ز می غرور، مستی نکنید چون پای دهد دراز دستی نکنید اکنون که شدید «سوسیالیست » مآب خودخواهی و اشراف پرستی نکنید
هر کس بطریق خاص شد یار کسی
هر کس بطریق خاص شد یار کسی یا بوالهوسانه محو دیدار کسی طوفان که بود مقصد او نفع عموم هرگز نشود عبث طرفدار کسی
من حسرت آب زندگانی نخورم
من حسرت آب زندگانی نخورم در خوان جهان جز کف نانی نخورم چون زندگیم غم جهان خوردن بود مردم که دگر غم جهانی نخورم
گل نیست دلم که رنگ و بو خواهد و بس
گل نیست دلم که رنگ و بو خواهد و بس در باغ چو من نام نکو خواهد و بس با خاک نشینی نکند ناله و…
کابینهٔ مستوفیالممالک
کابینهٔ مستوفیالممالک کابینه ما اگرچه بیتصمیم است معبود شما به دشمنان تسلیم است از خادم حال گر امیدی نبود از خائن آینده هزاران بیم است
طوفان که ز راستی به عالم علم است
طوفان که ز راستی به عالم علم است ویرانه کن بنای جور و ستم است محبوب از آن بود که حق یا باطل در مسلک…
روزی است که اقدام غیورانه کنیم
روزی است که اقدام غیورانه کنیم از پیر و جوان جنبش مردانه کنیم و آن کاخ که آشیانه فتنه بود با آلت انتقام ویرانه کنیم
دل زمزمه های انقلابی دارد
دل زمزمه های انقلابی دارد در عین جنون حرف حسابی دارد گوید که ز چیست مستشار بلدی این طور سر خانه خرابی دارد
در موقع سخت می نباید شد سست
در موقع سخت می نباید شد سست کز عزم، شکسته را توان کرد درست خورشید موفقیت رخشان را در سایه اتفاق می باید جست
در کعبه برهمنی نمیباید کرد
در کعبه برهمنی نمیباید کرد بیزور تهمتنی نمیباید کرد تا کار به دوستی میسر گردد اقدام به دشمنی نمیباید کرد
در انتقاد از دادگستری
در انتقاد از دادگستری این خانه ویرانه که تا نفخه صور چون جغد کند در آن نشیمن منصور عدلیه بود به اسم و ظلمیه به…
چون ابر بهار چشم خون بار من است
چون ابر بهار چشم خون بار من است چون غنچه نشکفته دل زار من است فریاد و فغان و ناله هر شب تا صبح چون…
تا چون من و شانه باد شیدا نشود
تا چون من و شانه باد شیدا نشود در زلف تو عقده دلم وا نشود کی سعی و عمل پیشه که بی زحمت و رنج…
بس همنفسان نرد غلط باختهاند
بس همنفسان نرد غلط باختهاند یک جامعه را به شبهه انداختهاند با آن همه امتحان هنوز این مردم ما را به ثبات عزم نشناختهاند
با طبع بلند قصر قیصر هیچ است
با طبع بلند قصر قیصر هیچ است دارائی دارا و سکندر هیچ است با خانه بدوشی ببر همت ما صد قافله گنج خانه زر هیچ…
این زمزمه های شوم را قائل کیست
این زمزمه های شوم را قائل کیست واین نغمه ناپسند را حاصل چیست در گفتن حرف حق اثر هست اما گوینده چو با اراده باطل…
ای دیده دو چشم فتنه را خیره ببین
ای دیده دو چشم فتنه را خیره ببین بر صلح و صفا ستیزه را چیره ببین رنگ افق سیاست ایران را از ابر سیاه قیرگون…
ای توده گرفتار جهالت شدهای
ای توده گرفتار جهالت شدهای گمگشته وادی ضلالت شدهای هرکس که کنی وکیل گر جنس تو نیست بیچون و چرا بدان که آلت شدهای
آنانکه تو را دو سال یکبار خرند
آنانکه تو را دو سال یکبار خرند هر چند گران شوی بناچار خرند ارزان مفروش خویش را ای توده چون مردم کم فروش بسیار خرند
آن سلسله ای که از امیران هستند
آن سلسله ای که از امیران هستند معمار در این سرای ویران هستند از چیست که با ثروت هنگفت مدام اندر صدد غارت ایران هستند
آن دسته که در نزد تو پیشند همه
آن دسته که در نزد تو پیشند همه با حرف رفیق نوش و نیشند همه آید چو میان پای عمل می دانند یکسر پی جلب…
از سنگلج آوای غم اندوز آید
از سنگلج آوای غم اندوز آید بانگ خشنی ولی دل افروز آید یک لحظه در آن حوزه اگر بنشینی صد مرتبه فریاد جهانسوز آید
آخر دل من ز غصه خون خواهد شد
آخر دل من ز غصه خون خواهد شد وز روزنه دیده برون خواهد شد با این افق تیره خدا داند و بس کاین مملکت خراب…
یا هم چو ضعیف منزوی باید شد
یا هم چو ضعیف منزوی باید شد یا صاحب زور معنوی باید شد فریاد و فغان و ناله را نیست اثر در جامعه بشر قوی…
هر کس که بعهد دوستی پایه نداشت
هر کس که بعهد دوستی پایه نداشت در دست برای سود سرمایه نداشت از دایره کم نه ای بیک نقطه بگرد پیراهن دوستی که پیرایه…
ملت چو شراب بی خودی نوش کند
ملت چو شراب بی خودی نوش کند یا پند معاندین خود گوش کند هر عیب و هنر دید نمی آرد یاد هر خوب و بدی…
گفتی دل خون کرده عوض خواهد شد
گفتی دل خون کرده عوض خواهد شد از دیده سر آورده عوض خواهد شد با رنگ سیاستی که من می بینم یکبار دگر پرده عوض…
کابینه اگر بود ز بحران تعطیل
کابینه اگر بود ز بحران تعطیل دیروز به مجلس آمد و شد تشکیل اما به رئیس الوزرا یک دو نفر آخر ز فشار وکلا شد…
صندوق آرا
صندوق آرا ای جعبه به خوب و زشت حاکم شدهای محفوظکن سقیم و سالم شدهای با آنکه تویی پاکدل و پاکنهاد آرامگه خائن و خادم…
راجع به کمپانی نفت و اختلاف آن با دولت
راجع به کمپانی نفت و اختلاف آن با دولت افسوس که دسترنج ما را بردند با بطر، چهار و پنج ما را بردند ما و…
دل خسته ز آزار دل آزاران است
دل خسته ز آزار دل آزاران است جان رنجه ز بیداد ستمکاران است تنبیه و مجازات خیانت کاران در جامعه پاداش نکوکاران است