رباعیات فرخی یزدی
جز ایزد پاک حاکم عادل نیست
جز ایزد پاک حاکم عادل نیست جز موجد خاک، قاضی قابل نیست یکبار توان قاتل صد تن را کشت زآنرو که مجازات بشر کامل نیست
تا چند توان به ناتوانان دیدن
تا چند توان به ناتوانان دیدن جور و ستم جهان ستانان دیدن تا کی به هوای زندگی در پیری با دیده توان مرگ جوانان دیدن
بر دوره فترت اعتباری نبود
بر دوره فترت اعتباری نبود با مجلس پنجم افتخاری نبود در فاصله این دو، به صد مأیوسی یک ذره مرا امیدواری نبود
با دولت نو رسم کهن می گویم
با دولت نو رسم کهن می گویم عیب دگران و خویشتن می گویم نادیده ز خوب و بد نرانیم سخن از دیده همیشه من سخن…
ایکاش که جز رنگ صفا رنگ نبود
ایکاش که جز رنگ صفا رنگ نبود مسکین ز غنی این همه دلتنگ نبود در بین بشر صلح و صفا داشت دوام سرمایه اگر مسبب…
ای دوست به فکر جنگجوئی کم باش
ای دوست به فکر جنگجوئی کم باش در صلح عمومی علم عالم باش با هر که زنی لاف محبت یکروز مردانه و ثابت قدم و…
ای توده عمل باهمم عالیه کن
ای توده عمل باهمم عالیه کن بگذشته گذشت صحبت از حالیه کن گر علت ورشکستگی می خواهی چشمی بقرار بانک با مالیه کن
آنانکه ز بس خزانه تاراج کنند
آنانکه ز بس خزانه تاراج کنند ما را به عدو ز فقر محتاج کنند دیگر ز چه شغل دولتی را دایم با چوب هوای نفس…
آن سان که ستاره در سما افزون است
آن سان که ستاره در سما افزون است در روی زمین حادثه گوناگون است القصه از این حوادث رنگارنگ بر هر که نظر بیفکنی دل…
امسال بهار جشن می خواران است
امسال بهار جشن می خواران است اطراف چمن نشیمن یاران است از دولت ابر و باد و باران بهار گلزار شکوفه ریز و گل باران…
از روز ازل عاشقی آموخت دلم
از روز ازل عاشقی آموخت دلم از عشق چو شمع شعله افروخت دلم تا خاک مرا دهد بباد آتش عشق از دیده نریخت آب تا…
ابناء بشر جمله ز یک عائلهاند
ابناء بشر جمله ز یک عائلهاند وز حرص دول مدام در غائلهاند از آز دول الحذر ای اهل جهان کآنها همه رهزنان این قافلهاند
هرگز دل ما غمین ز بیش و کم نیست
هرگز دل ما غمین ز بیش و کم نیست گر بیش و اگر کم دل ما را غم نیست اسباب حیات نیست غیر از یکدم…
هر خویش چو نقش در و دیوار نشد
هر خویش چو نقش در و دیوار نشد از نقشه بیگانه خبردار نشد یک عمر بر این ملت خواب آلوده فریاد و فغان زدیم بیدار…
ماده تاریخ ذیل را بمناسبت قتل میرزاده عشقی مدیر روزنامه قرن بیستم و شاعر شهید آزادیخواه ایران سروده است
ماده تاریخ ذیل را بمناسبت قتل میرزاده عشقی مدیر روزنامه قرن بیستم و شاعر شهید آزادیخواه ایران سروده است دیو مهیب خودسری، چون ز غضب…
گر ما و تو را دفع اعادی باید
گر ما و تو را دفع اعادی باید وز دشمن خود قطع ایادی باید با خصم قوی به حالت صلح و صفا آماده جنگ اقتصادی…
فکری که سقیم گشت سالم نشود
فکری که سقیم گشت سالم نشود محکوم بحکم غیر حاکم نشود گر داد کنی وگر نمائی فریاد آن خائن خود پرست خادم نشود
شادم که پری رخان غمینم کردند
شادم که پری رخان غمینم کردند یغمای دل و غارت دینم کردند چون خال سیاه گوشه ابروی خویش ناکرده نگه گوشه نشینم کردند
دیروز توانگری زر اندوخته بود
دیروز توانگری زر اندوخته بود دوشینه بدهر آتش افروخته بود امروز به چشم عبرتش چون دیدم چون شمع زسر تا به قدم سوخته بود
دردی بتر از علت نادانی نیست
دردی بتر از علت نادانی نیست جز علم دوای این پریشانی نیست با آنکه بروی گنج منزل دارد بدبخت و فقیرتر ز ایرانی نیست
در مورد انتخابات
در مورد انتخابات صندوق دهن بسته درش چون شد باز افکند میان این و آن غلغله باز آراست فقط طایر اقبال و همه گویند به…
در غمکده ای که شادیش جز غم نیست
در غمکده ای که شادیش جز غم نیست تنها نه همین خاطر ما خرم نیست بر هر که نظر کنی گرفتار غم است گویا دل…
خوش باش که ارباب یقین شک نکنند
خوش باش که ارباب یقین شک نکنند از لوح ضمیر نام حق حک نکنند اثبات گناهان خطاکاران را در محکمه بی منطق و مدرک نکنند
جان چند گهی گوشه نشین خواهد بود
جان چند گهی گوشه نشین خواهد بود دل مشعل آه آتشین خواهد بود گر طول کشد دوره فترت چندی حال تو و من بدتر از…
تا چند به جور و ظلم تصمیم کنید
تا چند به جور و ظلم تصمیم کنید در کیسه خویشتن زر و سیم کنید هر منفعتی که حاصل مملکت است خوبست که عادلانه تقسیم…
بر بام فلک بیرق کین برق زند
بر بام فلک بیرق کین برق زند آشوب صلا بر ملل شرق زند در لجه خون فرشته صلح و صفا افتاده و داد از خطر…
با دشمن اگر پاره کنی سلسله به
با دشمن اگر پاره کنی سلسله به وز دوست به پیش دوست سازی گله به گر خارجه خوب باشد و داخله بد از خارجه خوب…
ایکاش بشهر شحنه را زور نبود
ایکاش بشهر شحنه را زور نبود ملت ز فشار ظلم مقهور نبود یک شمه ز قانون شکنی می گفتم گر نامه ما اسیر سانسور نبود
ای دوست به دیوار کسی مشت مزن
ای دوست به دیوار کسی مشت مزن دشمن چو شوی به شیر انگشت مزن تا دست دهد حرف حساب خود را با مردم روزگار بی…
ای جعبه مرا گوهر مقصود توئی
ای جعبه مرا گوهر مقصود توئی اسباب زیان و مایه سود توئی هر منتظرالوکاله را ای صندوق تا رأی میان تست معبود توئی
آنانکه پریر با عدو یار شدند
آنانکه پریر با عدو یار شدند دیروز به اغیار مددکار شدند آماده چو کردند سیه روزی ما امروز به روز ما گرفتار شدند
آن روز که ما و دل ز مادر زادیم
آن روز که ما و دل ز مادر زادیم دایم ز فشار درد و غم ناشادیم در لجه این جهان پر حلقه و دام آزاد…
امروز به هر طریق ما راه رویم
امروز به هر طریق ما راه رویم آهسته و بی سروصدا راه رویم تا باز به پای خود نیفتیم به چاه از روی خرد دست…
از دست تو گر دل ز غمت چاک نبود
از دست تو گر دل ز غمت چاک نبود از طعنه این و آن مرا باک نبود راز دل دوستان نمی کردم فاش گر نقشه…
یکچند به مرگ سخت جانی کردیم
یکچند به مرگ سخت جانی کردیم رخساره به سیلی ارغوانی کردیم عمری گذراندیم به مردن مردن مردم به گمان که زندگانی کردیم
هرگز دل کس را به عبث تنگ مکن
هرگز دل کس را به عبث تنگ مکن تا صلح شود بجنگ آهنگ مکن هر چند که نیست زندگی غیر از جنگ با مرگ بساز…
هر شر اگر از امور خیریه نبود
هر شر اگر از امور خیریه نبود خون فقرا وجوه بریه نبود حال علمای خوب کی بود چنین گر عالم بد طالب شهریه نبود
ما قاعده متانت از کف ندهیم
ما قاعده متانت از کف ندهیم ما گوش به گفتار مزخرف ندهیم با پند صحیح رفقا گاه مثال ما پاسخ هر ناقص و اجوف ندهیم
گر عامل جور حاکم ما نشود
گر عامل جور حاکم ما نشود در عدلیه ظلم حکمفرما نشود حکمی که بود بر له یکمشت ضعیف تا دست قوی قویست اجرا نشود
فکر نوئی از برای ما باید کرد
فکر نوئی از برای ما باید کرد وین شیوه کهنه را رها باید کرد با زور مجازات و فشار قانون ما را به وظیفه آشنا…
سرمایه اغنیا اگر کار کند
سرمایه اغنیا اگر کار کند با زحمت دست کارگر کار کند جانم به فدای دست خون آلودی کز بهر سعادت بشر کار کند
دی عامل اختلاس اموال شدی
دی عامل اختلاس اموال شدی دوشینه خداوند زر و مال شدی امروز چو بازار تو گردید کساد چون تاجر ورشکسته دلال شدی
دردا که ز جهل درد نادانی ما
دردا که ز جهل درد نادانی ما چون سلسله شد جمع پریشانی ما با حق قضاوت اجانب امروز یک داغ سیاهیست به پیشانی ما
در مملکتی که نام آزادی نیست
در مملکتی که نام آزادی نیست ویرانی آن قابل آبادی نیست بهر دل چون آهن آزادی کش درمان بجز از دشنه پولادی نیست
در راستی آنکه بی کم و کاست بود
در راستی آنکه بی کم و کاست بود سرسبز و سرافراز بهر جاست بود دانی ز چه سرو، سرافراز است به باغ از آنکه بلند…
خوش آنکه چو من حیات جاوید گرفت
خوش آنکه چو من حیات جاوید گرفت وز دولت جام جای جمشید گرفت هنگام بهار و روز نوروز به باغ در سبزه و گل غلت…
ثروت سبب وحی سماوی نشود
ثروت سبب وحی سماوی نشود با فقر و غنا قطع دعاوی نشود هرگز نشود بین بشر ختم نزاع تا قیمت اوقات مساوی نشود
تا پایه معرفت نهادیم ز دست
تا پایه معرفت نهادیم ز دست یک سر به ره جهل فتادیم ز دست چون کودک خرد بهر جوز و خرما در و گهر ابلهانه…
باید ز کژی براستی میل کنیم
باید ز کژی براستی میل کنیم اصلاح کژی ز صدر تا ذیل کنیم بدبختی اگر بود قویتر از سیل با زور عموم دفع آن سیل…
با زور و وبال تا وزارت کردی
با زور و وبال تا وزارت کردی بس مال که از مالیه غارت کردی صد خانه خراب کردی ای خانه خراب تا کاخ بلند خود…