رباعیات فرخی یزدی
ما را همه از دو کون یک گوشه بس است
ما را همه از دو کون یک گوشه بس است در راه طلب عزم متین توشه بس است از کشته روزگار و از خرمن دهر…
گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود
گر شیخ ریا رند قدح نوش نبود گر شحنه شهر مست و مدهوش نبود یک شمه ز بی مهری او می گفتم گر مهر مرا…
عمری که مرا به گردش و سیر گذشت
عمری که مرا به گردش و سیر گذشت دیروز به کعبه دوش در دیر گذشت هر چند که زندگی بلا بود اما از دولت مرگ…
زد چنگ زمانه چنگ بیتکلیفی
زد چنگ زمانه چنگ بیتکلیفی شد باز شروع جنگ بیتکلیفی ای آه که آتیه این ملک خراب بگرفت دوباره زنگ بیتکلیفی
دوشینه لوای صلح افراشته شد
دوشینه لوای صلح افراشته شد در مزرع دل تخم صفا کاشته شد اصلاح وزیر جنگ با پارلمان نیکو قدمی بود که برداشته شد
درباره منصورالسلطنه
درباره منصورالسلطنه عدلیه که داد باید از داد کند از چیست که جای داد بیداد کند ای داد که از عدلیهٔ منصوری بر هرکه نظر…
در مسلک ما که عزت و ذلت نیست
در مسلک ما که عزت و ذلت نیست سلطان و فقیر و کثرت و قلت نیست هر کس که به دست خویشتن کار نکرد صالح…
در کشور دیگران که بیداری بود
در کشور دیگران که بیداری بود از علم چو سیل معرفت جاری بود تعلیم عمومی و نظام اجباری این هر دو اصول مملکت داری بود
خواهی تو چو مشت بسته را وانکنی
خواهی تو چو مشت بسته را وانکنی خود را ببر جامعه رسوا نکنی هر جا که سخن کنی تو با دقت باش هشدار که اشتباه…
تحکیم اساس بر مؤسس فرض است
تحکیم اساس بر مؤسس فرض است این اصل بهر منعم و مفلس فرض است بر فرض وکیل هم خطا پیشه بود بر جامعه احترام مجلس…
پیش همه منفعت اگر مطلوب است
پیش همه منفعت اگر مطلوب است در نفع چرا این بد و آن یک خوب است سودی که زیان ندارد از بهر عموم سودیست که…
با هم رفقا که یار و جفتند همه
با هم رفقا که یار و جفتند همه بنشسته و گفتند و شنفتند همه شد راستی از خواندن آرا معلوم کز حیله به هم دروغ…
با این ره و رسم بد چه میباید کرد
با این ره و رسم بد چه میباید کرد بگذشته بدی ز حد چه میباید کرد برگشته محیط ما ز دیو و دد و دام…
ای مرد جوان، تجربه از پیر بگیر
ای مرد جوان، تجربه از پیر بگیر در دست یلی قبضه شمشیر بگیر حق تو اگر در دهن شیر بود با جرأت شیر از دهن…
ای دل شکن آتش به دل تنگ مزن
ای دل شکن آتش به دل تنگ مزن بر شیشه ارباب وفا سنگ مزن ای دوست بپشت گرمی دشمن خویش بیهوده بروی دوستان چنگ مزن
ای آنکه ترا به دل نه شک است و نه ریب
ای آنکه ترا به دل نه شک است و نه ریب آگاه ز حال خضر و چوپان شعیب خوش باش که گر خبر به طوفان…
آنان که سوار اسب گلگون شدهاند
آنان که سوار اسب گلگون شدهاند از مکمن ارتجاع بیرون شدهاند با آنکه گرو برده به قانونشکنی امروز نماینده قانون شدهاند
آن روز که چون سرو سر از خاک زدیم
آن روز که چون سرو سر از خاک زدیم با دست تهی پای بر افلاک زدیم دیدیم چو دلتنگی مرغان چمن چون غنچه گل جامه…
اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است
اکنون که چمن چو چتر کیکاوس است وز سبزه دمن چو خوابگاه طوس است برخیز به بط کن می چون چشم خروس کز گل در…
از درد و غم زمانه افسرده مباش
از درد و غم زمانه افسرده مباش وز کجروی سپهر آزرده مباش ور گردش آسمان زمینت بزند چون مردم سرگشته کله خورده مباش
یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم
یک عمر چو جغد نوحه خوانی کردیم نفرین به اساس زندگانی کردیم جان کندن تدریجی خود را آخر تبدیل به مرگ ناگهانی کردیم
هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد
هر گل که ز یکرنگی خود بو دارد در باغ هزار تهنیت گو دارد روزی به چمن اگر در آیم چو هزار من بو نکنم…
هر چند که انقلاب را قاعده نیست
هر چند که انقلاب را قاعده نیست در آتش و خون برای کس مائده نیست اما دول قوی چو در جنگ شوند بهر ملل ضعیف…
ما زاده کیقباد و کیکاووسیم
ما زاده کیقباد و کیکاووسیم جان باختگان وطن سیروسیم در تحت لوای شیر و خورشید ای لرد آزاد ز بند انگلیس و روسیم
گر سائس ملک با کیاست باشد
گر سائس ملک با کیاست باشد دارای درایت و فراست باشد مابین دو همسایه بباید ناچار مایل بتوازن سیاست باشد
عمری به هوس گرد جهان گردیدم
عمری به هوس گرد جهان گردیدم از دشمن و دوست خوب و بد بشنیدم سرمایه زندگی همین بود که من با دیده بسی ندیدنیها دیدم
سردار سپه
سردار سپه اسرار نهفته گر نگفتی بهتر وین راز نگفته گر نهفتی بهتر کز بهر زمامدار امروزی نیست سرمایهای از پوست کلفتی بهتر
دهقان پسر کارگری کهنه لباس
دهقان پسر کارگری کهنه لباس آمد پی دعوتم ز شب رفته دو پاس با پای برهنه راضی از دست و چکش با فرق شکسته شاکر…
درباره وستداهل سوئدی، رییس شهربانی
درباره وستداهل سوئدی، رییس شهربانی وستال پی دفاع دل یکدله کرد پس پیش وزیر و شه ز طوفان گله کرد دیروز فغان ما گر از…
در مرز عجم ذلت ایرانی بین
در مرز عجم ذلت ایرانی بین در ملک عرب محو مسلمانی بین دایم سر سروران اسلامی را پامال تجاوز بریتانی بین
در دهر کسی چو ما بدین ذلت نیست
در دهر کسی چو ما بدین ذلت نیست وین ذلت بی کرانه بیعلت نیست دولت ز که جلب نفع سرمایه کند وقتی که ز فقر…
خیزید و چو شیر شرزه اقدام کنید
خیزید و چو شیر شرزه اقدام کنید خفتان پلنگ زیب اندام کنید هرجا نگرید گرگ خونخواری را با حربه انتقام اعدام کنید
تن یافت برهنگی ز بی رختی ما
تن یافت برهنگی ز بی رختی ما دل تن بقضا داد ز جان سختی ما چون دید غم و محنت ما را شب عید بگرفت…
پولی که ز خون خلق آماده شود
پولی که ز خون خلق آماده شود صرف بت ساده و بط و باده شود افسوس که دسترنج یک مشت فقیر چون جمع شود حقوق…
با نخل خوشی همیشه پیوند بزن
با نخل خوشی همیشه پیوند بزن می با دل شاد و جان خرسند بزن گر بر تو زمانه یک دمی سخت گرفت دندان بجگر گذار…
با آنکه ز فقر پاکبازیم همه
با آنکه ز فقر پاکبازیم همه پیش دگران دست درازیم همه اشراف طمعکار اگر بگذارند با کثرت فقر بی نیازیم همه
ای کوه تو همسنگ غم و درد منی
ای کوه تو همسنگ غم و درد منی وی کاه تو همرنگ رخ زرد منی ای آتش عشق از تو دلگرم شدم چون مجمر سوز…
ای دل تو همیشه راه حق پوی و مترس
ای دل تو همیشه راه حق پوی و مترس با مسلک حق رضای حق جوی و مترس کن پیشه خویش پاکی و چون طوفان با…
اول ره کار را نشان باید داد
اول ره کار را نشان باید داد در موقع کار امتحان باید داد چون کار به عالم جوان نسپاری پس کار به پیر کاردان باید…
آنان که لوای فقر افراختهاند
آنان که لوای فقر افراختهاند یکباره سوی ملک فنا تاختهاند بیچاره و چارهساز خلقند تمام آنان که به دلسوختگی ساختهاند
آن روز که چون سبزه سر از خاک زدیم
آن روز که چون سبزه سر از خاک زدیم چون لاله ز داغ آه غمناک زدیم گشتیم چو غنچه بسکه از غم دلتنگ چون گل…
اشراف عزیز نکته سنج من و تو
اشراف عزیز نکته سنج من و تو چون مار نشسته روی گنج من و تو تا بیحس و جاهلیم یک سر تو و من پامال…
از بهر مجازات و مکافات وزیر
از بهر مجازات و مکافات وزیر قانع نشوم به نفی و اثبات وزیر این است که از پارلمان باید خواست بگذشتن قانون مجازات وزیر
یک دم دل من ز غصه آسوده نشد
یک دم دل من ز غصه آسوده نشد وین عقده ناگشوده بگشوده نشد این دامن پاک چاک چاکم هرگز الا ز سرشک دیده آلوده نشد
هر مملکتی در این جهان آباد است
هر مملکتی در این جهان آباد است آبادیش از پرتو عدل و داد است کمتر شود از حادثه ویران و خراب هر مملکتی که بیشتر…
هر جا سخن از سیم و زر ناب رود
هر جا سخن از سیم و زر ناب رود کی لرد طلا پرست در خواب رود ایکاش که این جزیره آتش خیز خاکش ز نزول…
ما طالب آنکه کار مطلوب کند
ما طالب آنکه کار مطلوب کند خود را بر خوب و زشت محبوب کند ما دوست نداریم نمائیم انکار گر دشمن ما هم عمل خوب…
گر رشته سعی و کار پیوند شود
گر رشته سعی و کار پیوند شود افکار عموم شاد و خرسند شود با بودجه کافی و جدیت ما باید بلدیه آبرومند شود
عمری به ره جنون نشستیم و گذشت
عمری به ره جنون نشستیم و گذشت وز ملک خرد برون نشستیم و گذشت القصه کنار این چمن با خواری چون لاله میان خون نشستیم…
روزی که شرار بغض و کین شعله ور است
روزی که شرار بغض و کین شعله ور است وز آتش فتنه خشک و تر در خطر است افسوس من این است که در آن…