رباعیات فارسی میرزا غالب دهلوی
روی تو به آفتاب تابان ماند
روی تو به آفتاب تابان ماند خوی تو به سیل در بیابان ماند زین گونه که تار و مار باشد گویی زلف تو به ما…
خوشتر بود آب سوهن از قند و نبات
خوشتر بود آب سوهن از قند و نبات با وی چه سخن ز نیل و جیحون و فرات این پاره عالمی که هندش نامند گویی…
باید که دلت ز غصه در هم نشود
باید که دلت ز غصه در هم نشود از رفتن زر دستخوش غم نشود این سیم و زرست خواجه این سیم و زرست غم نیست…
ای آن که به دهر نام تو شاهرخ است
ای آن که به دهر نام تو شاهرخ است پیوسته ترا به حضرت شاه رخ است نازد به تو شه که باشد اندر شطرنج امید…
یک روز به ترک یاوه گویی غالب
یک روز به ترک یاوه گویی غالب رخ روز دگر به باده شویی غالب زین توبه بی بقا چه جویی غالب توبه تب نوبه است…
یارب سودی به روزگاران ما را
یارب سودی به روزگاران ما را وجه گل و مل به نوبهاران ما را صرف نمک و جو چه قدر خواهد شد گنجینه این صومعه…
منصور غمش ز نکته چینان چه بود؟
منصور غمش ز نکته چینان چه بود؟ در راست خطر ز همنشینان چه بود؟ چون عاقبت یگانه بینان دارست دریاب که انجام دوبینان چه بود
غالب به سخن گرچه کست همسر نیست
غالب به سخن گرچه کست همسر نیست از نشئه هوش هیچت اندر سر نیست می خواهی و مفت و نغز وانگه بسیار این باده فروش…
رنجورم و می به دهر درمان بودم
رنجورم و می به دهر درمان بودم نیروی دل و روشنی جان بودم گفتم به پدر که خو به می نوشی کن تا باده به…
خواهم که دگر سخن به پیغاره نم
خواهم که دگر سخن به پیغاره نم تا جان ستم رسیده را چاره کنم رسم ست جواب نامه چون نیست جواب باید که تو پس…
بر دل ز دو دیده فتح بابست این خواب
بر دل ز دو دیده فتح بابست این خواب باران امید را سحابست این خواب زنهار گمان مبر که خوابست این خواب تعبیر ولای بوترابست…
ای آن که به راه کعبه رویی داری
ای آن که به راه کعبه رویی داری نازم که گزیده آرزویی داری زین گونه که تند می خرامی دانم در خانه زن ستیزه خویی…