گفتم که چه نامی ای پسر؟ گفتا غم

گفتم که چه نامی ای پسر؟ گفتا غم گفتم نگری بعاشقان ؟ گفتا : کم گفتم بچه بسته ای مرا ؟ گفت : بدم گفتم…

ادامه مطلب

آن لب نمزم گرچه مرا آن سازد

آن لب نمزم گرچه مرا آن سازد زیرا که شکر چون بمزی بگدازد چشمم ز غمانش زرگری آغازد تا بگدازد عقیق و بر زر یازد

ادامه مطلب

باید که تو اینقدر بدانی بیقین

باید که تو اینقدر بدانی بیقین کان کو چو تویی برآرد از خاک زمین ناخواسته داد آنچه بایست همه ناگفته دهد هر آنچه آید پس…

ادامه مطلب

چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت

چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت وین یکدم عاریت چه ادبار و چه بخت چون جای دگر نهاد میباید رخت نزدیک خردمند چه…

ادامه مطلب

شاه حبش است زلفت ای بدر منیر

شاه حبش است زلفت ای بدر منیر از عنبر تاج دارد از لاله سریر تو شسته همی کنی گل سرخ بقیر من شسته همی کنم…

ادامه مطلب

من صورت تو بدیده اندر دارم

من صورت تو بدیده اندر دارم کز دیده همی برخ برش بنگارم چندان صنما ز دیدگان خون بارم تا صورت تو ز دیده بیرون آرم

ادامه مطلب