از حور بتی چون تو نزاید پسری

از حور بتی چون تو نزاید پسری چون سنگ دلی داری و گون سیم بری ؟ آمد دو لب ترا ز شکر نفری کز هر…

ادامه مطلب

ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای

ای ماه بروی لاله رنگ آمده ای از سینه و دل حریر و سنگ آمده ای گر تو بدهان و چشم تنگ آمده ای دلتنگ…

ادامه مطلب

تا نسْرائی سخن، دهانت نبُوَد

تا نسْرائی سخن، دهانت نبُوَد تا نگْشائی کمر، میانت نبُوَد تا از کمر و سخن نشانت نبُوَد سوگند خورم که این و آنت نبُوَد

ادامه مطلب

سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال

سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال از رخ گل و از لب مل و از روی جمال سه چیز ببرد از سه چیزم…

ادامه مطلب

گفتم که چرا چو ابر خونبارانم

گفتم که چرا چو ابر خونبارانم گفت از پی آنکه چون گل خندانم گفتم که چرا بی تو چنین پژمانم گفت از پی آنکه تو…

ادامه مطلب

آمد به سمرقند شه از رغم عدو

آمد به سمرقند شه از رغم عدو اینک ملک مشرق بدخواهش کو گریبغو و جیحونش نظر دید افزون پل بر جیحون نهاد و غل بر…

ادامه مطلب

آیا که مرا تو دستگیری یا نه

آیا که مرا تو دستگیری یا نه فریاد رسی باین اسیری یا نه گفتی که ترا ببندگی بپذیرم خدمت کردم گر بپذیری یا نه

ادامه مطلب

چون باد بر آن زلف عبیری گیرد

چون باد بر آن زلف عبیری گیرد آفاق دم عود قمیری گیرد گل با رخ او به رنگ، سیری گیرد بددل به امید او دلیری…

ادامه مطلب

زلف تو کمندیست همه حلقه و بند

زلف تو کمندیست همه حلقه و بند خالی نبود ز حلقه و بند کمند آن چاه بر آن سیم زنخدانت که کند؟ ور خود کندی…

ادامه مطلب

گل بر رخ تست و چشم من غرقه به آب

گل بر رخ تست و چشم من غرقه به آب من تافته و زلف تو پیچیده به تاب زلف تو بر آتش است و من…

ادامه مطلب

آمد برِ من که؟ یار. کی؟ وقت سحر

آمد برِ من که؟ یار. کی؟ وقت سحر ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر دادمش دو بوسه. بر کجا؟ بر لب بر لب…

ادامه مطلب

ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد

ای ماه سخنگوی من ای حور نژاد از حسن بزرگ ، کودک خرد نزاد در سحر بدلبری شدستی استاد این ساحری از که داری ای…

ادامه مطلب

چون باد بر آن زلف عبیری گیرد

چون باد بر آن زلف عبیری گیرد آفاق دم عود قمیری گیرد گل با رخ او به رنگ، سیری گیرد بددل به امید او دلیری…

ادامه مطلب

زلف تو کمندیست همه حلقه و بند

زلف تو کمندیست همه حلقه و بند خالی نبود ز حلقه و بند کمند آن چاه بر آن سیم زنخدانت که کند؟ ور خود کندی…

ادامه مطلب

گل بر رخ تست و چشم من غرقه به آب

گل بر رخ تست و چشم من غرقه به آب من تافته و زلف تو پیچیده به تاب زلف تو بر آتش است و من…

ادامه مطلب

آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است

آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است گه بر جَبَه است و گه به زیر گوش است زین باز عجبتر آن لب خاموش است…

ادامه مطلب

بر آتش هجر عمری ار بنشینم

بر آتش هجر عمری ار بنشینم خاک در تو همی بدل بگزینم از باد همه نسیم زلفت بویم در آب همه خیال رویت بینم

ادامه مطلب

چون بگشائی بخنده آن چشمۀ نوش

چون بگشائی بخنده آن چشمۀ نوش شکر بفغان آید و پروین بخروش وز چشم بدش در آن دو زلفین بپوش کو غارت کرد کلبۀ مشک…

ادامه مطلب

سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال

سه چیز ببرد از سه چیز تو وصال از رخ گل و از لب مل و از روی جمال سه چیز ببرد از سه چیزم…

ادامه مطلب

معشوقۀ خانگی بکاری ناید

معشوقۀ خانگی بکاری ناید کو دل ببرد رخ بکسی ننماید معشوقه خراباتی و مطرب باید تا نیم شبان آید و کوبان آید

ادامه مطلب

آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر

آمد برِ من. که؟ یار. کی؟ وقت سحر ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر دادمش دو بوسه. بر کجا؟ بر لب بر لب…

ادامه مطلب

باید که تو اینقدر بدانی بیقین

باید که تو اینقدر بدانی بیقین کان کو چو تویی برآرد از خاک زمین ناخواسته داد آنچه بایست همه ناگفته دهد هر آنچه آید پس…

ادامه مطلب

چون بر پائی بسرو سیمین مانی

چون بر پائی بسرو سیمین مانی چون بنشینی بماه و پروین مانی آزاده بتا بدیده و دین مانی وز شیرینی بجان شیرین مانی

ادامه مطلب

سیب و گل و سیم دارد آن دلبر من

سیب و گل و سیم دارد آن دلبر من سیبش ز نخ و گل دو رخ و سیمش تن بنگر برخ و دو زلف آن…

ادامه مطلب

گفتم که چه نامی ای پسر؟ گفتا غم

گفتم که چه نامی ای پسر؟ گفتا غم گفتم نگری بعاشقان ؟ گفتا : کم گفتم بچه بسته ای مرا ؟ گفت : بدم گفتم…

ادامه مطلب

آن لب نمزم گرچه مرا آن سازد

آن لب نمزم گرچه مرا آن سازد زیرا که شکر چون بمزی بگدازد چشمم ز غمانش زرگری آغازد تا بگدازد عقیق و بر زر یازد

ادامه مطلب

باید که تو اینقدر بدانی بیقین

باید که تو اینقدر بدانی بیقین کان کو چو تویی برآرد از خاک زمین ناخواسته داد آنچه بایست همه ناگفته دهد هر آنچه آید پس…

ادامه مطلب

چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت

چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت وین یکدم عاریت چه ادبار و چه بخت چون جای دگر نهاد میباید رخت نزدیک خردمند چه…

ادامه مطلب

شاه حبش است زلفت ای بدر منیر

شاه حبش است زلفت ای بدر منیر از عنبر تاج دارد از لاله سریر تو شسته همی کنی گل سرخ بقیر من شسته همی کنم…

ادامه مطلب

من صورت تو بدیده اندر دارم

من صورت تو بدیده اندر دارم کز دیده همی برخ برش بنگارم چندان صنما ز دیدگان خون بارم تا صورت تو ز دیده بیرون آرم

ادامه مطلب

آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است

آن زلف که او به بوی مرزَنگوش است گه بر جَبَه است و گه به زیر گوش است زین باز عجبتر آن لب خاموش است…

ادامه مطلب

با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه

با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه از روز و شب جهان نبودم آگاه بنمود چو چشم بد فروبست آن ماه شبهای فراق…

ادامه مطلب

چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت

چون میگذرد کار چه آسان و چه سخت وین یکدم عاریت چه ادبار و چه بخت چون جای دگر نهاد میباید رخت نزدیک خردمند چه…

ادامه مطلب

شاه حبش است زلفت ای بدر منیر

شاه حبش است زلفت ای بدر منیر از عنبر تاج دارد از لاله سریر تو شسته همی کنی گل سرخ بقیر من شسته همی کنم…

ادامه مطلب

معشوقۀ خانگی بکاری ناید

معشوقۀ خانگی بکاری ناید کو دل ببرد رخ بکسی ننماید معشوقه خراباتی و مطرب باید تا نیم شبان آید و کوبان آید

ادامه مطلب

آمد برِ من که؟ یار. کی؟ وقت سحر

آمد برِ من که؟ یار. کی؟ وقت سحر ترسنده. ز که؟ ز خصم. خصمش که؟ پدر دادمش دو بوسه. بر کجا؟ بر لب بر لب…

ادامه مطلب

بر چهرۀ خوبت آفرین کرده کسی

بر چهرۀ خوبت آفرین کرده کسی کس با تو شود ازین جهان دسترسی گر میزنم از آتش عشقت نفسی تا سوخته در جهان نمانند بسی

ادامه مطلب

چون نار رخی ز نور پر مایه که دید؟

چون نار رخی ز نور پر مایه که دید؟ گسترده به روز بر، ز شب سایه که دید؟ بر توبه از گناه پیرایه که دید؟…

ادامه مطلب

شمشاد قد و نوش لب و عاج بری

شمشاد قد و نوش لب و عاج بری سنگین دل و سیمین ذقن و زر کمری هم سرو روان و هم بت کاشغری مر حورا…

ادامه مطلب

من گفت نیارم که تو ماهی صنما

من گفت نیارم که تو ماهی صنما روشن بتو گشت ماه و ماهی صنما من شاه جهان مرا تو شاهی صنما فرمانت روا بهر چه…

ادامه مطلب

آمد به سمرقند شه از رغم عدو

آمد به سمرقند شه از رغم عدو اینک ملک مشرق بدخواهش کو گریبغو و جیحونش نظر دید افزون پل بر جیحون نهاد و غل بر…

ادامه مطلب

بت گونه از آن بت حصاری گیرد

بت گونه از آن بت حصاری گیرد شب گونه از آن زلف بخاری گیرد آن دل که بسش عزیز میداشتمی کی دانستم ز من بخواری…

ادامه مطلب

چون مهره بروی تخته نردیم همه

چون مهره بروی تخته نردیم همه گاهی جمعیم و گاه فردیم همه سرگشتۀ چرخ لاجوردیم همه تا درنگرید درنوردیم همه

ادامه مطلب

شبها چو ز روز وصل او یاد کنم

شبها چو ز روز وصل او یاد کنم تا روز هزار گونه فریاد کنم ترسم که شب اجل امانم ندهد تا باز بروز وصل دل…

ادامه مطلب

من گفت نیارم که تو ماهی صنما

من گفت نیارم که تو ماهی صنما روشن بتو گشت ماه و ماهی صنما من شاه جهان مرا تو شاهی صنما فرمانت روا بهر چه…

ادامه مطلب

ای دل چو بغمهای جهان درمانم

ای دل چو بغمهای جهان درمانم از دیده سرشکهای رنگین رانم خود را چه دهم عشوه یقین میدانم کاندر سر دل بآخر جانم

ادامه مطلب

با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه

با روز رخ تو گرچه ای دوست چو ماه از روز و شب جهان نبودم آگاه بنمود چو چشم بد فروبست آن ماه شبهای فراق…

ادامه مطلب

حورات نخوانم که تو را عار بود

حورات نخوانم که تو را عار بود حورا برِ تو نگار دیوار بود آن را که چنین لطیف دیدار بود حقا که بر او عشق…

ادامه مطلب

شنگرف چکانیده ترا بر شکرست

شنگرف چکانیده ترا بر شکرست مشکین زلفت شکسته گرد قمرست حورات مگر مادر و غلمان پدرست کاین صورت تو ز آدمی خوبترست

ادامه مطلب

هم غالیه زلفینی و هم سیم اندام

هم غالیه زلفینی و هم سیم اندام هم روی نکو داری و هم نیکونام دو لب چو مدام داری و زلف چو دام من مانده…

ادامه مطلب