ای خواجه سخن زیر و زبر می گویی

ای خواجه سخن زیر و زبر می گویی امروز بسی ز دی بتر می گویی گفتی که به علم مرده را زنده کند عیسی نکند…

ادامه مطلب

این خط که همی رخ تو را آراید

این خط که همی رخ تو را آراید طوطی ست که بر بوی شکر می آید گر دل بخری،شکر فروشی،شاید: زان پیش که طوطی شکرت…

ادامه مطلب

تو خرده بتا بر گل پژمرده مگیر

تو خرده بتا بر گل پژمرده مگیر او مرده توست خرده بر مرده مگیر از بهر نثارت طبقی زر دارد بی خردگی ار چه می…

ادامه مطلب

در عشق تو باز گفت نتوان کاین دل

در عشق تو باز گفت نتوان کاین دل چون است و [چسان] رنج کشد مسکین دل گر حال دلم ندانی ای غافل یار ور دانی…

ادامه مطلب

روزی که به دست برنهم جام شراب

روزی که به دست برنهم جام شراب وز غایت خرمی شوم مست و خراب صد معجزه پیدا کنم اندر هر باب زین طبع چو آتش…

ادامه مطلب

معشوقه چو سر بکردبا باد چو گل

معشوقه چو سر بکردبا باد چو گل تن با همه کس به وصل درداد چو گل چون غنچه کشیده داشت دامن یک چند و امروز…

ادامه مطلب

ای چشم من از سیم برت سیمابی

ای چشم من از سیم برت سیمابی وی اشک من از پسته تو عنابی در نرگس چشم تو عجب می مانم کو تازه چگونه است…

ادامه مطلب

با خار قناعت ار بسازی یکبار

با خار قناعت ار بسازی یکبار در هر قدمی برویدت صد گلزار با خارکشان نشین که اندر دوسه روز صد برگ بساخت گل از یک…

ادامه مطلب

ترکم نقط غالیه پرورد نهد

ترکم نقط غالیه پرورد نهد تا داغ بلا بر دو رخ زرد نهد گفتم که خطت خطاست گفتا به خطا رسمی ست که ترک داغ…

ادامه مطلب

دل خیمه غم بر آتش تاب زده ست

دل خیمه غم بر آتش تاب زده ست خونابه ز دیدگان ره خواب زده ست این تعبیه بین که دل برون آورده ست وین رنگ…

ادامه مطلب

شیرین دهنش چو در سخن می آید

شیرین دهنش چو در سخن می آید در شیوه گری شکن شکن می آید می گوید چشمی که درو می نگرد از حسرتش آب در…

ادامه مطلب

می خواهم و مطرب و دلارام و ندیم

می خواهم و مطرب و دلارام و ندیم این است طبیعت من از چرخ مقیم من می نخورم خوش نزیم، پس چکنم؟ دنیا گذران است…

ادامه مطلب

ای باد بیا و بوی گلزار بیار

ای باد بیا و بوی گلزار بیار دی بلبل مست ناله زار بیار ای سبزه گرت ملک چمن می باید پروانه مطلق ز خط یار…

ادامه مطلب

این دل که نگشت بر مرادی پیروز

این دل که نگشت بر مرادی پیروز با من به زبان حال گفت از سر سوز دیدم شب غم به خواب،روز شادی بس شب که…

ادامه مطلب

چشم تو که ابروی کمانکش دارد

چشم تو که ابروی کمانکش دارد در هر مژه ای هزار ترکش دارد زنهار برات ما مفرمای برو با عارضت افکن که خطی خوش دارد

ادامه مطلب

دل گرچه هلاک جان و تن می خواهد

دل گرچه هلاک جان و تن می خواهد رسوایی کار خویشتن می خواهد من فار غم از ملامت دشمن و دوست خود حسن تو عذر…

ادامه مطلب

کو پر می صافی مروق ساغر؟

کو پر می صافی مروق ساغر؟ کو سر ز می تا خط ازرق ساغر؟ من داد طرب بدادمی در بغداد گر دجله شرابستی و زورق…

ادامه مطلب

نتوان ز جفای چرخ گردنده گریخت

نتوان ز جفای چرخ گردنده گریخت دست ستمش به عقل بر نتوان بیخت آن طاس نگون به گردن آویخته باد چون سطل که آب روی…

ادامه مطلب

ای خیل ستارگان سپاه و حشمت

ای خیل ستارگان سپاه و حشمت دوران فلک زبون تیغ و قلمت! عالم همه چیست پیش تو؟ مشتی خاک وان نیز همه فدای خاک قدمت!

ادامه مطلب

ای نوبت تو گذشته از چرخ بسی

ای نوبت تو گذشته از چرخ بسی بی نوبت تو مباد عالم نفسی آوازه نوبتت به هرکس برساد لیکن مرساد نوبت از تو به کسی

ادامه مطلب

چندان زغم انگیخته ام آتش و آب

چندان زغم انگیخته ام آتش و آب وز دیده و دل ریخته ام آتش و آب از آرزوی لبش چو رخساره او در یکدگر آمیخته…

ادامه مطلب

دوش از غم تو دیده به هم برنزدم

دوش از غم تو دیده به هم برنزدم ور زانک زدم بدانک بی نم نزدم زان بیم که دم تیز کند آتش دل تا روز…

ادامه مطلب

شخصی دارم دلی خراب اندر وی

شخصی دارم دلی خراب اندر وی جانی دارم هزار تاب اندر وی در آرزوی روی تو دارم شب و روز چشمی و هزار چشمه آب…

ادامه مطلب

می را که همیشه با خرد دندان است

می را که همیشه با خرد دندان است هم اوست که مونس خردمندان است می در خُم اگر چه سر گرفته است رواست در شیشه…

ادامه مطلب

ای دوست،قلم بر سخن دشمن کش!

ای دوست،قلم بر سخن دشمن کش! وندر شب تاریک می روشن کش! دیوانگیا، خیز و سر از جیب برآر! عقلا، بنشین و پای در دامن…

ادامه مطلب

با عشق تو در جهان غم نان که خورد؟

با عشق تو در جهان غم نان که خورد؟ با درد تو اندیشه درمان که خورد؟ شاید پسرا که نانوایی نکنی چانها که برآمد از…

ادامه مطلب

تا ظن نبری که شاه رنجور شود

تا ظن نبری که شاه رنجور شود یا راحت و صحت از تنش دور شود گردی که از آن عارضه بر دامن اوست چندان باشد…

ادامه مطلب

دل فصل ربیع را چو جان می داند

دل فصل ربیع را چو جان می داند وز نغمه بلبل به عجب می ماند این فصل خوش است لیک از صفحه گل بلبل همه…

ادامه مطلب

شاها،می عمرت فلک از جام بریخت

شاها،می عمرت فلک از جام بریخت گلبرگ حیاتت نه به هنگام بریخت خونی که بریخت تیغت از حلق عدو از دیده دوستانت ایام بریخت

ادامه مطلب

نامد دل ضایع شده با دست هنوز

نامد دل ضایع شده با دست هنوز بر تخت وصال دوست بنشست هنوز آنانک شراب وصل با ما خوردند هشیار شدند و ما چنین مست…

ادامه مطلب

ای دل مشو اندر خط این خوش پسران

ای دل مشو اندر خط این خوش پسران هر عشوه که زلفشان فروشد مخر آن این حلقه ما راست، مزن دست درین وان رشته مو…

ادامه مطلب

بر خوان امید فلک جامه کبود

بر خوان امید فلک جامه کبود یک گرده پر نمک چو رویت ننمود وین قرص که در تنور گردون پخته ست گرم است ولیکن نمکش…

ادامه مطلب

چون لشکر شه روی به راه آوردند

چون لشکر شه روی به راه آوردند اسللم به تیغ در پناه آوردند آن را که ز پیل رخ نمی گردانید امروز پیاده پیش شاه…

ادامه مطلب

دوش این خردم نصیحتی پنهان گفت

دوش این خردم نصیحتی پنهان گفت در گوش دلم گفت و دلم با جان گفت: با کس غم دل مگوی زیرا که نماند یک دوست…

ادامه مطلب

عناب لبت رنگ زخم بر بوده ست

عناب لبت رنگ زخم بر بوده ست عنابی چشم من از آن نغنوده ست عناب که فضله های خون بنشاند عناب لبت خون دلم بفزوده…

ادامه مطلب

نه برگ شکایت از تو گفتن دارم

نه برگ شکایت از تو گفتن دارم نه طاقت درد دل نهفتن دارم آگنده چو غنچه گشتم از غم دریاب کز تنگ دلی سر شکفتن…

ادامه مطلب

ای دوست نبودیم و نیم خوش بی تو

ای دوست نبودیم و نیم خوش بی تو شد… خود بلاکش بی تو ایام به خیره خیره بر من بگماشت چشمی و دلی پر آب…

ادامه مطلب

بر خال تو جز حال تبه نتوان داشت

بر خال تو جز حال تبه نتوان داشت وین خیره کسی را به گنه نتوان داشت(؟) زنجیر سر زلف تو هر دل که بدید در…

ادامه مطلب

خصمت چو شکوفه مدتی رنگ آمیخت

خصمت چو شکوفه مدتی رنگ آمیخت تا همچو شکوفه چرخش از دار آویخت می زد چو شکوفه دست در هر شاخی آخر چو شکوفه ناگه…

ادامه مطلب

دی بر ورقی که آن ز اشعار من است

دی بر ورقی که آن ز اشعار من است جانی دیدم که آن نه گفتار من است دل گفت قلم تراش بر گیرو بکن !…

ادامه مطلب

گر عارضه ای روی نمودت ای شاه،

گر عارضه ای روی نمودت ای شاه، خوش باش کزو نیافت نقصان به تو راه! زین پس بودت فزونی حشمت و جاه زیرا که پس…

ادامه مطلب

هر چند که میل تو سوی بیدادی ست

هر چند که میل تو سوی بیدادی ست یک ذره غمت به از جهان شادی ست از ما گله می کنی و لیکن ما را…

ادامه مطلب

ای از تو بلند نام شاهنشاهی

ای از تو بلند نام شاهنشاهی بگرفته ز ماه دولتت تا ماهی با عزم تو کاسمان به گردش نرسد جز فتح و ظفر کرارسد همراهی؟

ادامه مطلب

ای دوست مرا به کام دشمن کردی

ای دوست مرا به کام دشمن کردی دشمن نکند آنچه تو با من کردی تو سوخته خرمن دگر کس بودی مانند خودم سوخته خرمن کردی

ادامه مطلب

باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت

باد آمد و گل بر سر میخواران ریخت یار آمد و می در قدح یاران ریخت زلفش به تلطف آب عطاران برد چشمش به کرشمه…

ادامه مطلب

خسرو چو به خرمی قدح بر دارد

خسرو چو به خرمی قدح بر دارد وز ابر بیان در معانی بارد از رحمت او چه کم شود گر گه گاه این گمشده را…

ادامه مطلب

دی چشم تو را سحر مطلق می زد

دی چشم تو را سحر مطلق می زد مگر تو ره گنبد ارزق می زد تا داشتی آفتاب در سایه زلف حان بر صفت ذره…

ادامه مطلب

گرچه همه جهد بندگی بنمایم

گرچه همه جهد بندگی بنمایم از عشق تو پیش کس زبان نگشایم هم بر سر آب آید این قصه چو من با آب دو چشم…

ادامه مطلب

هر حلقه زلفت زفن یکدیگر

هر حلقه زلفت زفن یکدیگر هستند نهان در شکن یکدیگر از بهر ربودن دل و غارت جان کردند زبان در دهن یکدیگر

ادامه مطلب

از جور تو حال ارچه تبه می دارم

از جور تو حال ارچه تبه می دارم هم لطف تو را گوش به ره می دارم در پرده به رسم دوستان می سوزم وین…

ادامه مطلب