رباعیات شیخ فخرالدین عراقی
بردی دلم، ای ماهرخ بازاری
بردی دلم، ای ماهرخ بازاری زان در پی تو ناله کنم، یا زاری جان نیز به خدمت تو خواهم دادن تا بو که دل بردهٔ…
ای نفس خسیس، رو تباهی میکن
ای نفس خسیس، رو تباهی میکن تا جان خسته است روسیاهی میکن اکنون چو امید من فگندی بر خاک خاکت به سر است، هر چه…
ای دل، سر و کار با کریم است، مترس
ای دل، سر و کار با کریم است، مترس لطفش چو خداییش قدیم است، مترس از کرده و ناکرده و نیک و بد ما بی…
امشب نظری به روی ساقی دارم
امشب نظری به روی ساقی دارم ای صبح، مدم، که عیش باقی دارم شاید که بر افلاک زنم خیمه، از آنک با همدم روح هم…
هرگز بت من روی به کس ننموده است
هرگز بت من روی به کس ننموده است این گفت و مگوی مردمان بیهوده است آن کس که تو را به راستی بستوده است او…
گل صبح دم از باد برآشفت و بریخت
گل صبح دم از باد برآشفت و بریخت با باد صبا حکایتی گفت و بریخت بد عهدی عمر بین، که گل ده روزه سر بر…
عمری است که در کوی خرابی رفتم
عمری است که در کوی خرابی رفتم در راه خطا و ناصوابی رفتم کار من سر بسر پریشان شده را دریاب، که گر تو درنیابی…
دل در طلب دنیی دون هیچ منه
دل در طلب دنیی دون هیچ منه بر دل غم او کم و فزون هیچ منه خواهی که به بارگاه شاهی برسی از کوی طلب…
در سابقه چون قرار عالم دادند
در سابقه چون قرار عالم دادند مانا که نه بر مراد آدم دادند زان قاعده و قرار، کان دور افتاد نی بیش به کس دهند…
جانا، ز دل ار کباب خواهی، دارم
جانا، ز دل ار کباب خواهی، دارم وز خون جگر شراب خواهی، دارم با آنکه ندارم از جهان بر جگر آب چندان که ز دیده…
بی روی تو عاشقت رخ گل چه کند؟
بی روی تو عاشقت رخ گل چه کند؟ بی بوی خوشت به بوی سنبل چه کند؟ آن کس که ز جام عشق تو سرمست است…
ای مایهٔ اصل شادمانی غم تو
ای مایهٔ اصل شادمانی غم تو خوشتر ز حیات جاودانی غم تو از حسن تو رازها به گوش دل من گوید به زبان بیزبانی غم…
ای دل، پس زنجیر تو دیوانه نشین
ای دل، پس زنجیر تو دیوانه نشین در دامن درد خویش مردانه نشین ز آمد شد بیهوده تو خود را پی کن معشوق چو خانگی…
امشب نظری بروی ساقی دارم
امشب نظری بروی ساقی دارم وز نوش لبش حیات باقی دارم جانا، سخن وداع در باقی کن کین باقی عمر با تو باقی دارم