رباعیات سنایی غزنوی
دی بنده چو آن لالهٔ
دی بنده چو آن لالهٔ خندان تو دید وان سیب در آن رهگذر جان تو دید نی سیب در آن حقهٔ مرجان تو دید کاندر…
در عشق تو ای شکر لب روح
در عشق تو ای شکر لب روح افزای نالان چو کمانچهام خروشان چون نای تا چون بر بط بسازیم بر بر جای چون چنگ ستادهام…
در جنب گرانی تو ای
در جنب گرانی تو ای نوشتکین حقا که کم از نیست بود وزن زمین وین از همه طرفهتر که در چشم یقین تو هیچ نه…
چون نار اگرم فروختن
چون نار اگرم فروختن فرمایی چون باد بزان شوم ز ناپروایی زیر قدم خود ار چو خاکم سایی چون آب روانه گردم از مولایی حضرت…
چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ
چشمی دارم ز اشک پیمانهٔ عشق جانی دارم ز سوز پروانهٔ عشق امروز منم قدیم در خانهٔ عشق هشیار همه جهان و دیوانهٔ عشق حضرت…
تنگی دهن یار ز اندیشه
تنگی دهن یار ز اندیشه کمست اندیشهٔ ما برون هستی ستمست گر هست به نیستی چرا متهمست ار نیست فزونشدست ور هست کمست حضرت حکیم…
تا بشنیدم که گرمی از آتش
تا بشنیدم که گرمی از آتش تب گرمی سوی دل بردم و سردی سوی لب مرگست ندیمم از فراقت همه شب تب با تو و…
بسیار مگو دلا که سودی
بسیار مگو دلا که سودی نکند ور صبر کنی به تو نمودی نکند چون جان تو صد هزار برهم نهد او و آتش زند اندرو…
باز آن پسر چه زنخ خوش زن
باز آن پسر چه زنخ خوش زن کو آن کودک زن فریب مردافکن کو گیرم دل مرده ریگم او برد و برفت آن صبر که…
با ابر همیشه در عتابش
با ابر همیشه در عتابش بینم جویندهٔ نور آفتابش بینم گر مردمک دیدهٔ من نیست چرا چون چشم گشایم اندر آبش بینم حضرت حکیم سنایی…
ای گشته فراق تو غمافزای
ای گشته فراق تو غمافزای دلم امید وصال تو تماشای دلم آگاه نهای بتا که بندی محکم دست ستمت نهاده بر پای دلم حضرت حکیم…
ای شاه چو لاله دارد از
ای شاه چو لاله دارد از تو دشمن دل تیره و چاک دامن و خاک وطن چون چرخ چراست خصمت ای گرد افگن نالنده و…
ای چون گل نوشکفته برطرف
ای چون گل نوشکفته برطرف چمن گلبوی شود ز نام تو کام و دهن گر گل بر خار باشد ای سیمین تن چون گل بر…
آنی که فدای تو روان
آنی که فدای تو روان میباید پیش رخ تو نثار جان میباید من هیچ ندانم که کرا مانی تو ای دوست چنانی که چنان میباید…
آن روز که مهر کار گردون
آن روز که مهر کار گردون زدهاند مهر رز عاشقی دگرگون زدهاند واقف نشوی به عقل تا چون زدهاند کاین زر ز سرای عقل بیرون…
اصل همه شادی از دل شاد
اصل همه شادی از دل شاد تو باد تا بنده بود همیشه بر یاد تو باد بیداد همی کنی و دادم ندهی داد همه کس…
از دور مرا بدید لب خندان
از دور مرا بدید لب خندان کرد و آن روی چو مه به یاسمین پنهان کرد آن جان جهان کرشمهٔ خوبان کرد ور نه به…