ای چرخ ز مهر زیر میغت برده

ای چرخ ز مهر زیر میغت برده گیتی به ستم اجل، به تیغت برده پرورده به صد ناز جهانت اول و آخر ز جهان به…

ادامه مطلب

اقبال سعادت به ازینت بودی

اقبال سعادت به ازینت بودی گر لذت علم و درد دینت بودی گردون بستی به گوش داریت کمر گر گوش به هر گوشه نشینت بودی

ادامه مطلب

هر کس که ز کبر و عجب باری دارد

هر کس که ز کبر و عجب باری دارد از عالم معرفت کناری دارد و آن کو به قبول خلق خرسند شود مشنو تو که…

ادامه مطلب

لعلت که پر از گوهر ناسفت آمد

لعلت که پر از گوهر ناسفت آمد چون طاق دو ابروی تو بی‌جفت آمد من عشق ترا نهفته بودم در دل چون کار به جان…

ادامه مطلب

کی دست رسد بدان بلندی که تراست؟

کی دست رسد بدان بلندی که تراست؟ یا فکر به آبی چونی و چندی که تراست؟ خود راز من سبک بهایی چه بود؟ در جنب…

ادامه مطلب

صد سال سر خویشتن ار حلق کنی

صد سال سر خویشتن ار حلق کنی وندر تن خویش خرقهٔ دلق کنی صد بار ز حق دور کنندت به قفا گر یک سر موی…

ادامه مطلب

رویت، که به خوبی گل خندان منست

رویت، که به خوبی گل خندان منست آرامگهش دل چو زندان منست نیکش بگزدیدند به دندان، گر چه گفتم که همین نیک به دندان منست

ادامه مطلب

دست به نگار تو مرا کشت دگر

دست به نگار تو مرا کشت دگر آه! ار نشود وصل توام پشت دگر نقشی عجبست بر دو دستت تا خود حرف که گرفته‌ای در…

ادامه مطلب

خال تو به هر حال پسندیدهٔ ماست

خال تو به هر حال پسندیدهٔ ماست زلف تو چو حال دل غم دیدهٔ ماست آن خال که بر چاه زنخدان داری تر می‌دارش که…

ادامه مطلب

تا کی به غم، ای دل، خوی حسرت ریزی؟

تا کی به غم، ای دل، خوی حسرت ریزی؟ زو جان نبری گر ز غمش نگریزی خصمان تو بی‌مرند،در معرضشان آخر به مراغه‌ای چه گرد…

ادامه مطلب

با یار ز نیک و بد نمی‌باید گفت

با یار ز نیک و بد نمی‌باید گفت هر شب بیتی دو صد نمی‌باید گفت او عاشق و من عاشق و این مشکلتر کم قصهٔ…

ادامه مطلب

ای راه خلل ز چار قسمت بسته

ای راه خلل ز چار قسمت بسته داننده ز روح نقش جسمت بسته صندوق طلسم را همی مانی تو صد گنج گشاده در طلسمت بسته

ادامه مطلب

ای بوده مرا ز جسم و جان هیچ به دست

ای بوده مرا ز جسم و جان هیچ به دست نابوده زبود این و آن هیچ به دست از من طلب هیچ نمیباید کرد زیرا…

ادامه مطلب

از نوش جهان نصیب من نیش آمد

از نوش جهان نصیب من نیش آمد تیر اجلم بر جگر ریش آمد کوته سفری گزیده بودم، لیکن ز آنجا سفری دراز در پیش آمد

ادامه مطلب

هر لحظه به آیین وفا رای کنم

هر لحظه به آیین وفا رای کنم خواهم که سر اندر کف آن پای کنم آن خال که بر گوشهٔ چشمست ترا نوریست که بر…

ادامه مطلب

ما پرتو عکس نور مشکات توییم

ما پرتو عکس نور مشکات توییم پروانهٔ شمع صفت و ذات توییم هستیم ولی بی‌رخ چون خورشیدت پیدانشویم، از آنکه ذرات توییم

ادامه مطلب

کی ماه به حسن چون تو والا باشد؟

کی ماه به حسن چون تو والا باشد؟ یا چون سخنت لل لالا باشد؟ گر زیر فلک به راستی چون بالات گویند که هست؛ زیر…

ادامه مطلب

شد درد بر پای فلک فرسایت

شد درد بر پای فلک فرسایت تا عرضه کند سختی خود بر رایت دارد طمع آنکه بگیری دستش ورنه چه سگست او که بگیرد پایت؟

ادامه مطلب

رنگی ز رخ چو لاله زارم بفرست

رنگی ز رخ چو لاله زارم بفرست بویی ز دو زلف مشکبارم بفرست چون دست نمی‌دهد که دستت بوسم دستارچه‌ای به یاد گارم بفرست

ادامه مطلب

در صورت آدم ار فرشتست تویی

در صورت آدم ار فرشتست تویی ور آدمی از روح سرشتست تویی گر می‌نبشتست درین دور کسی آن وحی خط و آنکه نبشتست تویی

ادامه مطلب

خال زنخت تیر گناه اندازد

خال زنخت تیر گناه اندازد رخت دل عاشقان به راه اندازد از غیرت خالی، که بر آن نرگس تست بیمست که خویش را به چاه…

ادامه مطلب

تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟

تا کی دلم از تو در بلایی باشد؟ جانم ز غم تو در عنایی باشد؟ یک روز به زلف تو در آویزم زود آخر سر…

ادامه مطلب

با ما دمش ار به مهر یکتاست بهست

با ما دمش ار به مهر یکتاست بهست سیب زنخش چو در کف ماست بهست زین پس من و وصف قامت او، آری چون میگوییم…

ادامه مطلب

ای ذکر تو بر زبان ساهی مشکل

ای ذکر تو بر زبان ساهی مشکل درک تو ز فهم متناهی مشکل دانیم که ماهی تو به خوبی، لیکن آن ماه که دیدنش کماهی…

ادامه مطلب

ای چشم تو کرده بر دلم مدغم غم

ای چشم تو کرده بر دلم مدغم غم لعل تو جراحت دل و مرهم هم صد پی بلب آمد از دلم خون، لیکن از بیم…

ادامه مطلب

از دست تو راضیم به آزردن خود

از دست تو راضیم به آزردن خود در عشق تو قانعم به خون خوردن خود گویی که ببینم آن دو دست به نگار مانند دو…

ادامه مطلب

هر شب ز غمت به خون بگرید چشمم

هر شب ز غمت به خون بگرید چشمم ز اندازه و حد فزون بگرید چشمم در چشم منی همیشه ثابت، لیکن ترسم بروی تو، چون…

ادامه مطلب

گه وسمه بر ابروی سیاه اندازی

گه وسمه بر ابروی سیاه اندازی گه زلف بر آن روی چو ماه اندازی اینها همه از چه؟ تا به بازی دل من خوش بر…

ادامه مطلب

گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز

گر جور کنی نیاورم دل ز تو باز ور ناز کنی به جان پذیرم ز تو ناز چون بنده نپیچد ز خداوندان سر وانگاه خداوند…

ادامه مطلب

شد در پی اوباش چو ننگیش نبود

شد در پی اوباش چو ننگیش نبود در خوی و سرشت ساز و سنگیش نبود ایشان چو شدند سیر و ترکش کردند آمد بر من…

ادامه مطلب

رفتم بر آن شمع چگل مست امروز

رفتم بر آن شمع چگل مست امروز گفتم که مرا با تو سری هست امروز گفتم که ز غصه کی رهد؟ دل گفتا حالی دلت…

ادامه مطلب

در عشق تو از سر بنهادم هستی

در عشق تو از سر بنهادم هستی زین پس من و شوریدگی و سرمستی با روی تو حالی و حدیثی که مراست در نامه نبشتم…

ادامه مطلب

حسنی که تو، ای نگار، داری بردست

حسنی که تو، ای نگار، داری بردست آن نقش چرا همی نگاری بردست؟ ساعد به سر آستین همی پوش، از آنک تو میگیری سیاه کاری…

ادامه مطلب

تا چند گریزم و به نازم خوانی؟

تا چند گریزم و به نازم خوانی؟ من فاش گریزم و به رازم خوانی بس دست خجالت چو مگس بر سر خود خواهم زدن آن…

ادامه مطلب

با روی تو آفتاب صافی تیره است

با روی تو آفتاب صافی تیره است با لعل لبت شراب صافی تیره است تاریکی آب صافی از سیل نبود در جنب رخ تو آب…

ادامه مطلب

ای خط تو گرد لاله وشم آورده

ای خط تو گرد لاله وشم آورده سیب زنخت آب ز یشم آورده لعل تو ز من خون جگر کرده طلب دل رفته روان بر…

ادامه مطلب

ای پیش تو ماه تا به ماهی همه هیچ

ای پیش تو ماه تا به ماهی همه هیچ وین خواجگی و میری و شاهی همه هیچ آن دمدمه و غلغل و آوازه و بانگ…

ادامه مطلب

از ژاله چو لاله راست لل در کام

از ژاله چو لاله راست لل در کام برخیز و به سوی گل و گلزار خرام تا در ورق جوی ببینی مسطور صد بار که…

ادامه مطلب

هر چیز که در دو کون جز روی تو بود

هر چیز که در دو کون جز روی تو بود عکس تو و یا رنگ تو، یا بوی تو بود لاف پر پیران جهان گردیده…

ادامه مطلب

لب نیست که از مراغه پر خنده نشد

لب نیست که از مراغه پر خنده نشد آب قرقش دید و به جان بنده نشد از مردهٔ گور او عجب می‌دارم کز شهر برون…

ادامه مطلب

گر آدمیی دور شو از دمدمها

گر آدمیی دور شو از دمدمها ور گرگ نه‌ای مگر و گرد رمها تا کی ز برای جستن آب رخی؟ از گردن خود فرو نه…

ادامه مطلب

شاهی ز غلام خویش یاد آوردست

شاهی ز غلام خویش یاد آوردست ما را به سلام خویش یاد آوردست نشگفت که نام ما بلندی گیرد ما را چو به نام خویش…

ادامه مطلب

دیگر ز شراب شوق مستی، ای دل

دیگر ز شراب شوق مستی، ای دل و آن توبه که داشتی شکستی، ای دل از بادهٔ نیستی خراب افتادی تا باد چنین باد که…

ادامه مطلب

در عالم کج نهاد پر پیچ و خمش

در عالم کج نهاد پر پیچ و خمش یک چیز طلب می‌کنم از بیش و کمش یا معشوقی که وصل او باشد خاص یا ممدوحی…

ادامه مطلب

چون دوستی روی تو ورزم به نیاز

چون دوستی روی تو ورزم به نیاز مگذار به دست دشمن دونم باز گر سوختنیست جان من هم تو بسوز ور ساختنیست کار من هم…

ادامه مطلب

تا با خودی، ای خواجه، خدا چون گردی؟

تا با خودی، ای خواجه، خدا چون گردی؟ بیگانه سرشتی آشنا چون گردی؟ جز سایهٔ خویشتن نمی‌بینی تو ای سایه، ز خورشید جدا چون گردی؟

ادامه مطلب

این فرع که دیدی همه از اصلی خاست

این فرع که دیدی همه از اصلی خاست در ذات خود آن اصل نه افزود و نه کاست زان روی دو چشم داد و یک…

ادامه مطلب

ای داده به بازی دل من، جان را نیز

ای داده به بازی دل من، جان را نیز عهدم ز جفا شکسته، پیمان را نیز خواهم به تو خط بندگی دادن، لیک ترسم به…

ادامه مطلب

آن مه، که ز شعر زلف ذیلی دارد

آن مه، که ز شعر زلف ذیلی دارد همچون دل من شیفته خیلی دارد گوید که به کشتن تو دارم میلی المنة لله که میلی…

ادامه مطلب

از مشک سیه سه خال کت بر سمنند

از مشک سیه سه خال کت بر سمنند نزدیک به چشم تو و دور از دهنند از گوشهٔ چشم ار نظریشان نکنی بر خال زنخها…

ادامه مطلب