رباعیات رشید الدین وطواط
ای فتح و ظفر بندهٔ کوس و علمت
ای فتح و ظفر بندهٔ کوس و علمت بیش از عدد ستار خیل و حشمت آراسته ملک و دین بتیغ و قلمت و آسوده جهان…
سوی در این قوم ، که کمتر ز خرد
سوی در این قوم ، که کمتر ز خرد دانش چه بری ؟ که از تو داش نخرند سالی یک بار آب جویت ندهند روزی…
آن دلبر ماهرخ ، که جانان منست
آن دلبر ماهرخ ، که جانان منست بر من بعزیزی چو دل و جان منست اندر دل من نشسته باشد پیوست مقبل تر ازین دل…
بخشندهٔ نعمت و ستانندهٔ عز
بخشندهٔ نعمت و ستانندهٔ عز بندندهٔ دشمن و گشایندهٔ دز ایام ازو خیره و گردون عاجز خوارزمشه عالم و عادل اتسز
سلطان تکش بن اتسز در دوشنبه ۲۲ربع الاخر سنۀ ۵۶۸ در خوارزم بر تخت نشست رشید این رباعی بر وی بخواند
سلطان تکش بن اتسز در دوشنبه ۲۲ربع الاخر سنۀ ۵۶۸ در خوارزم بر تخت نشست رشید این رباعی بر وی بخواند جدت ورق زمانه از…
ای خواجه ، ضیا شود ز روی تو ظلم
ای خواجه ، ضیا شود ز روی تو ظلم با طلعت تو سور نماید ماتم در نسخه اصلی این بیت نوشته نشده …………
بگسست ز صحبت من آن دل گسلم
بگسست ز صحبت من آن دل گسلم مالید بزیر چای محنت چو گلم هر شب گردد خیال او گرد دلم الحق ز مراعات خیالش خجلم…
شاها ، فلک از سیاستت می لرزید
شاها ، فلک از سیاستت می لرزید پیش تو بطبع بندگی می ورزید صاحب نظری کجاست ؟ تا در نگرد تا آن همه مملکت بدین…
امروز بی رخت ، ای سیمین بر
امروز بی رخت ، ای سیمین بر از رنج تن و درد دل و خون جگر عمریست ، که گر عوض کنم با مرگش چیز…
بس شب بدعا دو دست برداشتم
بس شب بدعا دو دست برداشتم بس روز براه تو نظر داشته ام از خویشتنم خیر مبادا ! همه عمر گر بی تو ز خویشتن…
عدل تو اگر چهره بما بنمودی
عدل تو اگر چهره بما بنمودی ور چشم عنایتت نظر فرمودی این جور ، که رفت بر تنم ، کی رفتی ؟ وین رنج ،…
ای دست زمانه بسته از بیداری
ای دست زمانه بسته از بیداری وز دست گشاده داد بخشش دادی تا بندهٔ تو شدم ز غم آزادم از بندگی توام مباد آزادی
بر یاد تو ، بی تو ، این جهان گذران
بر یاد تو ، بی تو ، این جهان گذران بگذاشتم ، ای ماه و تو از بی خبران دست از همه شستم و نشستم…
شطرنج وزارت تو فرزین طلبست
شطرنج وزارت تو فرزین طلبست کمتر کرم تو واری ذهبست در پیش تو شاهرخ نهادم ببساط از اسب پیاده ماندنم زین سببست
ای رکن الدین ، ز ابر و دریا بیشی
ای رکن الدین ، ز ابر و دریا بیشی وز جملهٔ سرشان گیتی پیشی یک عالم را سخای تو باز خرید از رنج نیاز و…
بویت شنوم ز باد ، بیهوش شوم
بویت شنوم ز باد ، بیهوش شوم نامت شنوم ز خلق ، مدهوش شوم اول سخنم تویی ، چو در حرف آیم و اندیشهٔ من…
عنوان ظفر نام کمال الدینست
عنوان ظفر نام کمال الدینست مقصود جهان کام کمال الدینست هر جا که یکی صاحب فضلست امروز در سایهٔ انعام کمال الدینست
ای روی تو فردوس برین دل من
ای روی تو فردوس برین دل من روزان و شبان غمت قرین دل من گفتم مگر از دست غمت بگریزم عشق تو گرفت آستین دل…
با عیب خریدی تو مرا روز نخست
با عیب خریدی تو مرا روز نخست امروز اگر رد کنیم ، عیب از تست گر دوست همی در خور خود خواهی جست پس دست…
شاها ، بجلال ، آسمانی گویی
شاها ، بجلال ، آسمانی گویی در دانش وجود بحر و کانی گویی هجرت کردی ، باز گرفتی عالم پیغمبر آخر الزمانی گویی
چون چرخ همیشه رسم تو طنازیست
چون چرخ همیشه رسم تو طنازیست کار تو همه فریب و صنعت بازیست بس عهد ، که همچو زلف خود بشکستی در مذهب تو عهد…
گفتم که بمدحت تو خورشید شوم
گفتم که بمدحت تو خورشید شوم نی آنکه چو گل آیم و چون بید شوم نومید دلیر باشد و چیره زبان زنهار ! چنان مکن…
چشمی دارم ، همه پر از صورت دوست
چشمی دارم ، همه پر از صورت دوست با دیده مرا خوشست ، چون دوست دروست از دیده و دوست فرق کردن نه نکوست یا…
معشوقه دلم بتیر اندوه بخست
معشوقه دلم بتیر اندوه بخست حیران شدم و کسم نمی گیرد دست مسکین تن من بپای محنت شد پست دست غم دوست پشت من خرد…
چون فندق مهر تو دهانم بربست
چون فندق مهر تو دهانم بربست بار غم تو چو گوز پشتم بشکست هر تیر ، که از چشم چو تو جست در خسته دلم…
یک چند ، چو کار من ز تو ساز گرفت
یک چند ، چو کار من ز تو ساز گرفت طبع تو ره ملالت و ناز گرفت یا دست نبایست بمن داد بعهد یا پای…
تا گرد رخت سنبل تر کاشته اند
تا گرد رخت سنبل تر کاشته اند آن چاه رخت دل از مهر تو برداشته اند آن چاه ذقن ، که دل درو می افتاد…
مشک تبتی رنگ ز موی تو گرفت
مشک تبتی رنگ ز موی تو گرفت خوشبوی بدان گشت که بوی تو گرفت گر زانکه ز آفتاب گیرد یاقوت یاقوت لبت رنگ ز روی…
ای من ز غمت وطن در آتش کرده
ای من ز غمت وطن در آتش کرده چون زلف تو احوال مشوش کرده تن زیر پی حادثه مفرش کرده با ناخوشی زمانه دل خوش…
در دل ز غم عشق تو نازی دارم
در دل ز غم عشق تو نازی دارم وز آب دو دیده پر کناری دارم با این همه همچو بادگاه و بی گاه با خاک…
هر کس ، که نهاد کار ما می بیند
هر کس ، که نهاد کار ما می بیند دامن ز وفای ما همی در چیند روزی ، که ز منزل بقا برخیزد کس نیست…
ای شه ، که بجامت می صافیست ، نه درد
ای شه ، که بجامت می صافیست ، نه درد اعدای ترا ز غصه خون باید خورد گر دشمنت ، ای شاه ، بود رستم…
در محنت ای زمانهٔ بی فریاد
در محنت ای زمانهٔ بی فریاد دور از تو چنانم که بداندیش تو باد در نسخه اصلی این بیت نوشته نشده ………..
می رفت و گلاب از سمنش می بارید
می رفت و گلاب از سمنش می بارید مشک از خط عنبر شکستن می بارید از گفتهٔ من دوبیتیی در حق خویش می خواند و…
ای همت تو تاخته بر گردون اسب
ای همت تو تاخته بر گردون اسب هر مدح ، که گویند ، ترا باشد حسب تو شاه جهانی و جهان جمله تراست یک نیمه…
دل جام وفا بدست اخلاص گرفت
دل جام وفا بدست اخلاص گرفت جان در طلبش گردش رقاص گرفت مسکین چه خبر داشت ؟ که سلطان فراق اقطاع وصال با زر خاص…
آن دست زنان و پای کوبان پیوست
آن دست زنان و پای کوبان پیوست زین پیش گذشتن من از کوی تو هست آن دست مرا کنون بر آورد از پای و آن…
ای طالع تو عهدهٔ هر کام فلک
ای طالع تو عهدهٔ هر کام فلک بر برده سیاست تو آرام فلک مأمور اشارت تو اجسام زمین منقاد ارادت تو اجرام فلک
دشمن چو بدانست که احوالم چیست
دشمن چو بدانست که احوالم چیست بر تلخی زندگانی من بگریست بدحال تر از من اندرین عالم کیست ؟ در آرزوی مرگ همی باید زیست
آنان ، که بقوتند اندازهٔ پیل
آنان ، که بقوتند اندازهٔ پیل باقوت شیرند و بآوازهٔ پیل روزی ز سر تیغ تو آویخته گیر سرهای همه از سر دروازهٔ پیل
ایام بکام رکن دین خواهد بود
ایام بکام رکن دین خواهد بود اقبال غلام رکن دین خواهد آرایش روزگار و آسایش خلق از نامه و نام رکن دین خواهد بود
در منزل غم فگنده مفرش ماییم
در منزل غم فگنده مفرش ماییم وز آب دو دیده دل پر آتش ماییم عالم چو ستم کند ، ستمکش ماییم دست خوش روزگار ناخوش…
از حسرت رخسار تو ، ای زیباروی
از حسرت رخسار تو ، ای زیباروی از ناله چو نال گشتم ، از مویه چو موی در نسخه اصلی این بیت نوشته نشده ……………….