هرگه سخنی برلب اظهار رسد

هرگه سخنی برلب اظهار رسد بی مایه عزیزیش، طلبکار رسد دزدند ز ما و می فروشند به ما این راست بود که حق به حق…

ادامه مطلب

مطرب مگذار دم، نی و چنگ بیار

مطرب مگذار دم، نی و چنگ بیار از یار، پیامی به دل تنگ بیار سوی قفس ای باد سحرگه، خبری از حلقهٔ مرغان شباهنگ بیار

ادامه مطلب

گر جلوهٔ دوست می کند عاشق سیر

گر جلوهٔ دوست می کند عاشق سیر دل، خواه به کعبه رو کند، خواه به دیر آشفتهٔ یار را چه سودای خود است؟ مستغرق دوست…

ادامه مطلب

صوفی، اگرت هوای کشف است و یقین

صوفی، اگرت هوای کشف است و یقین بگذار حدیث نفس و بشنو ز حزین از چلّه نشینی نشود کاری راست پیوسته کمانِ کج بود چلّه…

ادامه مطلب

ساقی قدحی از می گلفام بیار

ساقی قدحی از می گلفام بیار هنگام صبوح مگذران، جام بیار آن ناصیه سوز خرد خام بیار وان چهره طراز کفر و اسلام بیار

ادامه مطلب

دل، بندهٔ عشق است، کفیلی دارد

دل، بندهٔ عشق است، کفیلی دارد جان و تن سرگشته دلیلی دارد آتشکدهٔ سینهٔ من خالی نیست بتخانهٔ آزری خلیلی دارد

ادامه مطلب

در کار زمانه هر که بیکارتر است

در کار زمانه هر که بیکارتر است از عاقبت کار خبردارتر است از باده ی غفلت از غم دهر ، حزین هشیارتر است هرکه سرشارتر…

ادامه مطلب

خورشید، علم به کوهساران زد و رفت

خورشید، علم به کوهساران زد و رفت دلدار، در امیدواران زد و رفت بلبل، دستان نوبهاران زد و رفت گل، خنده به وضع روزگاران زد…

ادامه مطلب

چون شمع بود داغ جنون تاج سرم

چون شمع بود داغ جنون تاج سرم آتش به جهانی زده مژگان ترم عیبی نبود هست کساد ارگهرم عیبم همه این است مه صاحب هنرم

ادامه مطلب

پرسید ز یار خود، یکی از یاران

پرسید ز یار خود، یکی از یاران کی دوست بگو چگونه ای؟ گفت ای جان فرسوده شد از خوردن نعمت دندان لیک ازگله، یک روز…

ادامه مطلب

بار خودی افکنم، سبکتاز روم

بار خودی افکنم، سبکتاز روم تا سایهٔ آن سرو سرافراز روم سود از سفر خود نبود امّیدم جز این که ره آمده را باز روم

ادامه مطلب

ای صیت بزرگی به جهان افکنده

ای صیت بزرگی به جهان افکنده دین را به درم داده، شکم آکنده فردا نبود یکی به معیارِ قبول مقدارِ خدابنده و دنیابنده

ادامه مطلب

ای چشم و چراغ دل غم دیدهٔ ما

ای چشم و چراغ دل غم دیدهٔ ما در راه تو خاک شد دل و دیدهٔ ما هجران تو بود، گفتمت تا دانی تاراجگر بساط…

ادامه مطلب

آنجا که رسوم ما و من برخیزد

آنجا که رسوم ما و من برخیزد ناسازی شیخ و برهمن برخیزد پرچین نشود جبههٔ یکتایی او موجی اگر از بحر کهن برخیزد

ادامه مطلب

افسانهٔ عشق، راز پنهان من است

افسانهٔ عشق، راز پنهان من است صد چاک چو جیب گل، گریبان من است زاهد، ره اسلام مداری بگذار دین را به بتان باختن ایمان…

ادامه مطلب

از صومعه تا میکده، پر راهی نیست

از صومعه تا میکده، پر راهی نیست از کعبه به بتخانه شبانگاهی نیست بخرام به طور عشقبازان و ببین کس نیست که در ذکر انا…

ادامه مطلب

هرحند که حسن و عشق، مستور به است

هرحند که حسن و عشق، مستور به است آیات نیاز و ناز، مشهور به است هر سینه که داغ نیست، خشت لحد است زان لب…

ادامه مطلب

مشکل که دلم را نگهت شاد کند

مشکل که دلم را نگهت شاد کند یک عمر ز جور هجر اگر دادکند چشمت به خدنگ غمزه نگشاید شست هر چند نگاه عجز فریاد…

ادامه مطلب

گر ترک کم و بیش کنی اولی تر

گر ترک کم و بیش کنی اولی تر خو با دل درویش کنی، اولی تر تا چند دوی بر درِ دونان پی وام؟ وام از…

ادامه مطلب

صوفی برخیز، باده صافیست بکش

صوفی برخیز، باده صافیست بکش خم گر نبود پیاله کافیست، بکش بستان و بنوش هر چه ساقی دهدت در ساغر اگر وعده خلافیست، بکش

ادامه مطلب

زیبا صنما ز بی قراران توایم

زیبا صنما ز بی قراران توایم ما دلشدگان سینه فگاران توایم نبود ز چه رو گوشه ی چشمیت به ما؟ ای ساقی بزم، میگساران توایم

ادامه مطلب

دل می بری و خبر نداری که چه شد

دل می بری و خبر نداری که چه شد زهرم دهی و به رو نیاری که چه شد در ساغر بوالهوس که خاکش ستم است…

ادامه مطلب

در عشق، رگ جان گرفتار برند

در عشق، رگ جان گرفتار برند از شیر وفا، کودک بیمار بُرند نام سر زلف یار، سودازدگان در دیر مغان برند و زنّار بُرند

ادامه مطلب

داغم به دل از دو گوهر نایاب است

داغم به دل از دو گوهر نایاب است کز وی جگرم کباب و دل در تاب است می گویم اگر تاب شنیدن داری فقدان شباب…

ادامه مطلب

تدبیر به کار من چه خواهد کردن؟

تدبیر به کار من چه خواهد کردن؟ ساغر به خمار من چه خواهد کردن؟ گر عشق هزار شمع داغ افروزد با این شب تار من…

ادامه مطلب

تا چند به چنگ غم پنهانی خویش

تا چند به چنگ غم پنهانی خویش روزی به شب آرم از گرانجانی خویش؟ یک شب خواهم به کام دل شرح دهم با زلف تو،…

ادامه مطلب

با ما زاهد، خیال خامت عبث است

با ما زاهد، خیال خامت عبث است وز سبحه به کف، دانه و دامت عبث است سودی ندهد شهرهٔ شهری گشتن ردّ خاصی، قبول عامت…

ادامه مطلب

ای صورت و معنی تو را پستی فرض

ای صورت و معنی تو را پستی فرض از طبع، قد تو کو تهی برده به قرض کوتاه تری یک گره از خایه به طول…

ادامه مطلب

ای تیره شب فراق، پایان وقت است

ای تیره شب فراق، پایان وقت است ای صبح بکش سر از گریبان، وقت است خون شد دل سنگ از اثر نالهٔ ما ای زمزمهٔ…

ادامه مطلب

آنان که به سودای تو داغ افروزند

آنان که به سودای تو داغ افروزند از شعلهٔ شوق تو، دماغ افروزند چشم ار کنم از روی تو روشن چه شود؟ رسم است، چراغ…

ادامه مطلب

افسرده دمان عهد ما، رشک یخند

افسرده دمان عهد ما، رشک یخند با خلش ؟ میخ نعل بند زنخند غارتگه ربزه شاعران مزرع ماست این جانوران، مزرع ما را ملخند

ادامه مطلب

از روی تو شمع سان نگاهم همه سوخت

از روی تو شمع سان نگاهم همه سوخت وز گرمی خویت اشک و آهم همه سوخت دامان از اشک سبزه زاری شده بود برقی بدرخشید…

ادامه مطلب

هر دم ز تو عمر می کَنَد بیخ و بنی

هر دم ز تو عمر می کَنَد بیخ و بنی جز وعده به فردا نشناسی سخنی دیروز تو را که هست فردا، امروز بنگر که…

ادامه مطلب

مردی که میان دردمندان فرد است

مردی که میان دردمندان فرد است تنها دل ماست کز دیار درد است آنکس که دهد غسل ولادت خود را ز آلایش امّهات سفلی، مرد…

ادامه مطلب

کی بود که دل بستهٔ زنار نبود؟

کی بود که دل بستهٔ زنار نبود؟ جان در شکن طره، گرفتار نبود؟ سر در قدم پیر مغان می سودم آن روزکه در بتکده، دیار…

ادامه مطلب

صد وادی بیکرانه درگوشه ی ماست

صد وادی بیکرانه درگوشه ی ماست لخت دل بسته بر میان توشهٔ ماست ای مور هوس، بهره ای از ما نبری برقی به کمین بردن…

ادامه مطلب

زهرم به قدح دهی که می نوش مکن

زهرم به قدح دهی که می نوش مکن در آتشم افکنی که هان جوش مکن باری چو ز خون عاشقان می نوشی این لخت کباب…

ادامه مطلب

دل گم شده است، سینه پردازی هست

دل گم شده است، سینه پردازی هست جان سوخته است، جلوهٔ نازی هست زخمی نشود شکار، بی شست وخدنگ خونین جگریم، ناوک اندازی هست

ادامه مطلب

در زیر فلک نالهٔ ما بی اثر است

در زیر فلک نالهٔ ما بی اثر است بی دردان را ز درد ما کی خبر است؟ از تنگی جا، ذوق اسیری دارم کز حلقهٔ…

ادامه مطلب

خورشید رخ تو تا دل افروز نشد

خورشید رخ تو تا دل افروز نشد ما را شب بخت تیره فیروز نشد از داغ تو سینه راحت اندوز نشد هرگز به چراغ، شام…

ادامه مطلب

جان در سر زلف تابناکی کردم

جان در سر زلف تابناکی کردم دل را صدف گوهر پاکی کردم از همّت فقر خانه پرداز، حزین در کاسهٔ دهر، مشت خاکی کردم

ادامه مطلب

پختیم به کار خویش سودا، من و دل

پختیم به کار خویش سودا، من و دل شرمنده شدیم از تمنا من و دل در عشق تو مانده ایم بی یار و دیار تنها…

ادامه مطلب

بر تیره شب من که دل و جان گرید

بر تیره شب من که دل و جان گرید چون شمع لبم خندد و مژگان گرید بالین مرا منت غمخواری نیست بر غربت من شام…

ادامه مطلب

ای مطرب عاشقان نوای تو کجاست؟

ای مطرب عاشقان نوای تو کجاست؟ ای ساقی جان آب بقای توکجاست؟ گیرم دل ما از نظر افتادهٔ توست گیرایی مژگان رسای تو کجاست؟

ادامه مطلب

ای دُرّ یتیم، دیده دریا از تو

ای دُرّ یتیم، دیده دریا از تو آه از تو و ناله سینه فرسا از تو خندان گذری ز چشم خونبار و خوشیم دل از…

ادامه مطلب

آن غنچه که نشکفد به گلشن لب ماست

آن غنچه که نشکفد به گلشن لب ماست کامی که روا می نشود مطلب ماست در عشق دو چیز است که پایانش نیست اول سر…

ادامه مطلب

آشفتهٔ دور روزگارم ساقی

آشفتهٔ دور روزگارم ساقی درماندهٔ محنت خمارم ساقی شرمندهٔ دست رعشه دارم ساقی جامی به لب تشنه بدارم ساقی

ادامه مطلب

از دیده به دیده، ناوک اندازی هست

از دیده به دیده، ناوک اندازی هست از سینه به سینه، قاصد رازی هست خوانده ام رقم دفتر دلها، این بود ما کارگهیم، کارپردازی هست

ادامه مطلب

هرچند نوای آتشین دارد عشق

هرچند نوای آتشین دارد عشق بشنو که حدیث دلنشین دارد عشق سرمایه ده حیات دلها، نفسی در سینه چو صبح راستین دارد عشق

ادامه مطلب

مستان لقا چو ارجعی گوش کنند

مستان لقا چو ارجعی گوش کنند از هر چه جز او بود فراموش کنند مردانه وداع خرد و هوش کنند با شاهد جان، دست در…

ادامه مطلب