از خصمی مردمان مرا حال نکوست

از خصمی مردمان مرا حال نکوست یاران همه دشمنند، خصمان همه دوست با هر که دل آرمید از دوست رمید وز هر که بتافت روی…

ادامه مطلب

وبرانهٔ هند،کز صفا پاک بود

وبرانهٔ هند،کز صفا پاک بود خاکش نمک دیدهٔ ادراک بود آبش به بغل، شیشهٔ ساعت دارد مینای حباب او پر از خاک بود

ادامه مطلب

نوبت ز کیان به ماکیان افتاده ست

نوبت ز کیان به ماکیان افتاده ست بازیّ شگرفی به میان افتاده ست شاید که سپهر سفله رقصد ز نشاط شمشیر زدن به دف زنان…

ادامه مطلب

گر نیست مرا طالع فیروز چه باک؟

گر نیست مرا طالع فیروز چه باک؟ ور طبع نگردد الفت آموز چه باک؟ باید چو ز همدمان بریدن پیوند گر هم نفسی نباشد امروز…

ادامه مطلب

عشق است که درد من و درمان من است

عشق است که درد من و درمان من است دین من و پیر من و ایمان من است خون از بن هر مو نفشانم چه…

ادامه مطلب

سرتاسر آفاق، حزین گردیدی

سرتاسر آفاق، حزین گردیدی وز دیدهٔ دید، دیدنی ها دیدی اکنون خود را به کوی آزادان کش تا چند اسیر بیمی و امّیدی

ادامه مطلب

دیدیم، سواد هند حیرت زار است

دیدیم، سواد هند حیرت زار است روز کِه و مِه چو شام هجران تار است بسته ست به کار همه شان بخت گره اینجا گِرِه…

ادامه مطلب

در هجر تو ناله سینه فرسایی کرد

در هجر تو ناله سینه فرسایی کرد ابر مژه خون دیده پالایی کرد فرهاد غم تو آهنین بازو بود بیهوده دل صبور خارایی کرد

ادامه مطلب

داغی که بکاود سر پرشور کجاست؟

داغی که بکاود سر پرشور کجاست؟ زخمی که گدازد دمِ ساطور کجاست؟ گرمی به دلم نمی کشد شعله، حزین ای غیرت عشق، آتش طور کجاست؟

ادامه مطلب

چون باد صبا، سبک عنانی نکنی

چون باد صبا، سبک عنانی نکنی با زاغ و زغن، هم آشیانی نکنی ای سرمه، به خاک تا توان یکسان شد زنهار، به دیده ها…

ادامه مطلب

تا چند ز اشک بر رخم رنگ آید

تا چند ز اشک بر رخم رنگ آید مینای حیات به که بر سنگ آید با خلق زمانه، زندگانی امروز در زیر یک آسمان مرا…

ادامه مطلب

بربندی اگر به خون کمر را چه شود؟

بربندی اگر به خون کمر را چه شود؟ لعلی کنی آبگون گهر را چه شود؟ در سینه فتاده بار غم بر سر هم برداری اگر…

ادامه مطلب

ای هوش به می داده، فدای تو شوم

ای هوش به می داده، فدای تو شوم غارت زدهٔ باده، فدای تو شوم در وصل تو هست هر چه می خواهد دل ای جنّت…

ادامه مطلب

ای دستخوش هزار سودا هشدار

ای دستخوش هزار سودا هشدار ای غافل از اندیشهٔ عقبا هشدار آسوده نشسته ای که جانی داری تیغ اجل است در تقاضا، هشدار

ادامه مطلب

آنی که به قد ز سرو آزاده تری

آنی که به قد ز سرو آزاده تری دل را، ز بهشت نقد آماده تری در رهگذرت ز خاک افتاده ترم گر هست، بیار از…

ادامه مطلب

آلودهٔ زهد کرده ام دامانی

آلودهٔ زهد کرده ام دامانی وجّهت مِنَ المسجدِ نحو الحانِ ما رخت ز کوی نیکنامی بردیم نستودِعُکُم معاشر الاخوانِ

ادامه مطلب

از عشق فتاده ام به منزلگاهی

از عشق فتاده ام به منزلگاهی کانجا نبود سوی برون شد، راهی از غمزه هزار کشته دیدم، امّا از یک دل خسته برنیامد آهی

ادامه مطلب

ابر آمد و سینه را به کهسار نهاد

ابر آمد و سینه را به کهسار نهاد گلگون بهار، پا به گلزار نهاد یکبار بکش رطل گرانی، زاهد از توبه نمی توان به دل،…

ادامه مطلب

هند است و جهان به کام می باید اوا نیست

هند است و جهان به کام می باید اوا نیست پاس هر خاص و عام می باید اوا نیست تا حامله سازیم بزرگانش را یک…

ادامه مطلب

میزان حقیم و امتحان و لَکَ لک ؟

میزان حقیم و امتحان و لَکَ لک ؟ تا باز نماییم گران را ز سبک از ما نَرَمی چگونه، ای حیزِ خنک ما بدرِ تمامیم…

ادامه مطلب

گر نوح و دعای غرق، این دم می شد

گر نوح و دعای غرق، این دم می شد دنیا یک دم به کام آدم می شد تا این همه کثرت اندکی کم می شد…

ادامه مطلب

عشق است سلیمان و دل انگشتر اوست

عشق است سلیمان و دل انگشتر اوست داغ جگرم سیاهی لشکر اوست قالب نی و جان ناشکیباست نوا نالیدن ما از لب چون شکر اوست

ادامه مطلب

سرّ غم عشق را، ز بیگانه مجو

سرّ غم عشق را، ز بیگانه مجو از واعظ بی خبر، جز افسانه مجو مستم، ره هوشیاری از من مطلب افسانهٔ عقل را ز دیوانه…

ادامه مطلب

دوران به نشاط و غم صلایی زد و رفت

دوران به نشاط و غم صلایی زد و رفت بلبل ز سر شاخ، نوایی زد و رفت گل نیز شکرخند به جایی زد و رفت…

ادامه مطلب

در محفل آسمان سُها و خور هست

در محفل آسمان سُها و خور هست در بحر جهان هم صدف و هم در هست تا خود چه بود قسمت روزی طلبان هم مائدهٔ…

ادامه مطلب

خویی مه و مهر را به دلداری نیست

خویی مه و مهر را به دلداری نیست آبی در جوی ابر آذاری نیست شد کشور عدل و جود و انصاف خراب دیّار درین دیار…

ادامه مطلب

چل سال کتاب جسم و جان را خواندیم

چل سال کتاب جسم و جان را خواندیم تاریخ زمین و آسمان را خواندیم خواب عجبی فتاده بر دیدهٔ بخت از بس که فسانهٔ جهان…

ادامه مطلب

تا بر لب عاشق می گلگون ناید

تا بر لب عاشق می گلگون ناید از دیده نمی شود شط خون ناید خود را به خم باده درانداز حزین هر بار، سبو درست…

ادامه مطلب

بس بوالعجب است زیر این چرخ اثیر

بس بوالعجب است زیر این چرخ اثیر عبرتکده ای ست در نظر، عالم پیر جان گشته به قید تن گرفتار، حزین سیمرغ به دام عنکبوت…

ادامه مطلب

ای ناله، خلاف دردکیشان نکنی

ای ناله، خلاف دردکیشان نکنی غمّازی راز سینه ریشان نکنی آهسته گذر کن ای صبا از زلفش آنجا دل جمعی ست، پریشان نکنی

ادامه مطلب

ای درد، ز مرگ فکر درمان نکنی

ای درد، ز مرگ فکر درمان نکنی آزار دل شکسته حالان نکنی در جان، غم یار دارم آسان ندهم ای محنت هجر، مردن آسان نکنی

ادامه مطلب

آنم که به ملک نیستی سلطانم

آنم که به ملک نیستی سلطانم با سامانم اگر چه بی سامانم دیری ست چو آسیا درین کهنه سرا سرگردانم که از چه سرگردانم

ادامه مطلب

آلوده ی کام دل مشو، کام آن است

آلوده ی کام دل مشو، کام آن است هرگز طمع دانه مکن، دام آن است در دایره ی فلک چه سرگردانی؟ آغاز تو هر چه…

ادامه مطلب

از عکس رخ تو، گلستان پیدا شد

از عکس رخ تو، گلستان پیدا شد وز سایه تو، سرو روان پیدا شد خود جمله جهان صورت یکتایی توست از هر دو کف تو،…

ادامه مطلب

هستی بزمی ست، انجمن سازی هست

هستی بزمی ست، انجمن سازی هست عالم نطعی ست، پنج و شش بازی هست در جام جم و مهر سلیمان این بود ما کارگهیم، کارپردازی…

ادامه مطلب

مهری به لب خود زن اگر مرد مهی

مهری به لب خود زن اگر مرد مهی گر نیکی، اگر بدی، که خاموش بِهی خاموش حزین که از کلید سخنت جز قفل دهان، نمی…

ادامه مطلب

گر قدر به روستا نمی دارندم

گر قدر به روستا نمی دارندم در مصر معظّمان خریدارندم تنها شده ام کنون درین غربتگاه یاران به دیار خویش بسیارندم

ادامه مطلب

عالی گهران، بنده نژادان منند

عالی گهران، بنده نژادان منند خونین جگران، مایه کسادان منند در کشور خود، سلطنت ماست قدیم پیران مغانه، خانه زادان منند

ادامه مطلب

سامانی و ثروتی نشد جمع، چه شد؟

سامانی و ثروتی نشد جمع، چه شد؟ بازیچهٔ دولتی نشد جمع، چه شد؟ گر عاقلی، از فقر پریشان نشوی سرمایهٔ حسرتی نشد جمع، چه شد؟

ادامه مطلب

دنیا طلب دنی، به دنیا ارزد

دنیا طلب دنی، به دنیا ارزد مفتون تمنا به تمنا ارزد در عالم ایجاد ندیدیم حزین چیزی که به دلبستگی ما ارزد

ادامه مطلب

در ماتم تو، ملک و ملک شیون کرد

در ماتم تو، ملک و ملک شیون کرد گردون کفن کبود در گردن کرد دست غم تو ز ما مصیبت زدگان هر جیب که داشت،…

ادامه مطلب

داغ غم آن نگار مهوش دارم

داغ غم آن نگار مهوش دارم چون شمع، تنی در آب و آتش دارم الماس به زخم و نشترستان به جگر با این همه شادم…

ادامه مطلب

جمعیت خویش را پریشان کردم

جمعیت خویش را پریشان کردم دل، بر سر جسم تیره ویران کردم از کعبه تمام عمر دزدیدم خشت تعمیر کلیسیای گبران کردم

ادامه مطلب

پیوسته دی و تموز دم سردی کرد

پیوسته دی و تموز دم سردی کرد با دردکشان زمانه بی دردی کرد آه سحر و ناله به جایی نرسید طالع پستی و دهر نامردی…

ادامه مطلب

بر پای بت، از نیاز پیشانی زد

بر پای بت، از نیاز پیشانی زد ناقوس فرنگ، در صنم خوانی زد در حیرتم از دل، که به این سیرت و شان بی شرم…

ادامه مطلب

ای عوج زمانه، قد چالاک بکش

ای عوج زمانه، قد چالاک بکش گردن به عروج قبهٔ خاک بکش بی قوت چرا نشسته ای بسته دهان برخیز سری به ک.ن افلاک بکش

ادامه مطلب

ای در دل هر قطره تمنّا از تو

ای در دل هر قطره تمنّا از تو وی در سر هر حباب سودا از تو ممنون دل و دیدهٔ خونبار نیم جام از تو…

ادامه مطلب

اندوه چو بیش شد گرفتم کم دل

اندوه چو بیش شد گرفتم کم دل دل ماتم من گرفت و من ماتم دل امروز کجاست ور بود همدم دل؟ گفتن نتوان به غمگساران…

ادامه مطلب

الفاظ و معانی از کلامم نو شد

الفاظ و معانی از کلامم نو شد دیوان سخنوری به نامم نو شد هر کهنه زمینِ پای فرسودِ قلم از خامهٔ آسمان خرامم نو شد

ادامه مطلب

از ظلمت هستی خود آزاده منم

از ظلمت هستی خود آزاده منم چون شمع به زیرتیغ، استاده منم پیمانهٔ مشرب حریفان خالی ست خمخانهء چرخ راکهن باده منم

ادامه مطلب