هر جا مژه اش خلاند نوک گزلک

هر جا مژه اش خلاند نوک گزلک پاشیده نگاه نمکین کان نمک ای وای به قصد دل خونین جویا بستند کمر دو چشم او چون…

ادامه مطلب

گر عاقل و دیوانه و گر زاهد و مست

گر عاقل و دیوانه و گر زاهد و مست باید همه را رخت ز دنیا بر بست بر دهر مبند دل که مانند حباب آماده…

ادامه مطلب

زآن خنجر مژگان ز بدنها جان شد

زآن خنجر مژگان ز بدنها جان شد ز آن هندوی چشم غارت ایمان شد پامال خرام گشت خون دل خلق تا کفش حنا به پای…

ادامه مطلب

خود را هر کس ز راستیها آراست

خود را هر کس ز راستیها آراست پیش ابنای دهر خار دلهاست هر سفله که پشت و روی او نیست یکی در باغ زمانه میرزای…

ادامه مطلب

بی نالهٔ زار کی دعا منظور است

بی نالهٔ زار کی دعا منظور است آه بی عجز از اثر بس دور است با قامت خم تیر دعا سخت رساست از قوت ضعف…

ادامه مطلب

انگار که بیش از همه شد ثروت تو

انگار که بیش از همه شد ثروت تو افزون ز کریمان جهان همت تو با عالم ریش گاو اگر می سازی از هیچ خری کم…

ادامه مطلب

از لاله و گل به رنگ و بوتر می بال

از لاله و گل به رنگ و بوتر می بال از هر چه نمو کند نکوتر می بال چشم گریانم آبیار است ترا ای داغ…

ادامه مطلب

هر کس از وضع خود گریزان گردد

هر کس از وضع خود گریزان گردد شاید که بری ز نور ایمان گردد باشد در دیده ها بعینه زنار از دانه چو تار سبحه…

ادامه مطلب

طعن این همه بر چرخ ستم پیشه مزن

طعن این همه بر چرخ ستم پیشه مزن با دست و زبان سنگ بر این شیشه مزن زشت است مذمت جهان زاهل جهان شاخی که…

ادامه مطلب

دنیاداری با علم به مردن عجب است

دنیاداری با علم به مردن عجب است فکر خواب و خیال خوردن عجب است چون هست یقینت که سفر باید کرد اندیشهٔ زاد ره نکردن…

ادامه مطلب

خواهی دل روشن از چو مهر انور

خواهی دل روشن از چو مهر انور صیقل کنش از موجهٔ خوناب جگر بر صاف دل اسرار خفی پنهان نیست خط از عینک جلی نماید…

ادامه مطلب

با عمر دو روز اینهمه رعنایی چیست

با عمر دو روز اینهمه رعنایی چیست مغروری و مستی و تن آسایی چیست چون صورت دیوار لباسی همه تن ای خانه خراب این خودآرایی…

ادامه مطلب

ای پشت پناه اهل ایمان در تو

ای پشت پناه اهل ایمان در تو تو قنبر قنبری و من قنبر تو باشد از سایه ات هما فیض اندوز تا سایهٔ مرتضی بود…

ادامه مطلب

از رنجش او دلم مشوق باشد

از رنجش او دلم مشوق باشد بی طاقت و ناصبور و ناخوش باشد از جوش فسردگی شود بسته چو شمع سرچشمهٔ اشکم ار ز آتش…

ادامه مطلب

نیرنگ ز بس زلف گرهگیر تر است

نیرنگ ز بس زلف گرهگیر تر است دام و دانه ز خویش زنجیرتر است کی سیر ز جان شود بیک زخم دلم زین آب برنده…

ادامه مطلب

عشق جانکاه را ز دستت ندهی

عشق جانکاه را ز دستت ندهی هشدار این راه را ز دستت ندهی در ناله بکوش تا نفس در قفس است سررشتهٔ آه را ز…

ادامه مطلب

دل خون شدم از نگاه دزدیدن تو

دل خون شدم از نگاه دزدیدن تو وز دامن اختلاط بر چیدن تو از لذت آشتی خبر یافته ای پیداست ز لحظه لحظه زنجیدن تو…

ادامه مطلب

خواهی که بدستت افتد آن در خوشاب

خواهی که بدستت افتد آن در خوشاب جویا به سوی بحر حقیقت بشتاب در عشق مجاز هر که خود را در باخت از سیل سراب…

ادامه مطلب

بدگوهری ار به نیکیت بسته کمر

بدگوهری ار به نیکیت بسته کمر بیگانه از آن نکوئیش دان گوهر از دیدهٔ عینک مطلب بینایی هر چند کند تقویت نور نظر جویای تبریزی

ادامه مطلب

ای آنکه دلت گشته ز امساک تو خون

ای آنکه دلت گشته ز امساک تو خون نبود دهنت از تو به نانی ممنون تا بستاند لقمه ز دستت از حرص آید فم معده…

ادامه مطلب

از خلق چه اندیشه به ارباب هنر

از خلق چه اندیشه به ارباب هنر وز خصمی این طایفه شانرا چه ضرر هر چند که آستین بر آن افشانند خاموش نمی شود چراغ…

ادامه مطلب

هر کس به دروغ خویش را بگمارد

هر کس به دروغ خویش را بگمارد کذب از روش کلام او می بارد در عین دروغ گفتنش مکث کند ضیق النفسی چو صبح کاذب…

ادامه مطلب

صد شکر که خیرخواه اعدای خودم

صد شکر که خیرخواه اعدای خودم لیکن بدخواه خصم مولای خودم کاری با زید و عمرو و بکرم نبود من دشمن دشمنان آقای خودم جویای…

ادامه مطلب

دل چند به فکر باغ و مسکن باشد

دل چند به فکر باغ و مسکن باشد آخر چو مآل کار مردن باشد چون هست فنا لازمهٔ هستی تو این آمدنت دلیل رفتن باشد…

ادامه مطلب

حیف از صنمی که زشت کردار بود

حیف از صنمی که زشت کردار بود با هر خس و خاریش سروکار بود از نعمت حسنش مطلب کام مراد گندم گونی که نان بازار…

ادامه مطلب

با چشم تو آنرا که سروکار بود

با چشم تو آنرا که سروکار بود در مخمصهٔ عجب گرفتار بود از یک نگهت جان به سلامت نبرد هر چند که دل داده جگردار…

ادامه مطلب

انسان یا ابله است یا بی باکست

انسان یا ابله است یا بی باکست کاندر طلب دنیی دون چالاک است منعم که چو گردباد بالد بر خویش اسباب بزرگیش خس و خاشاک…

ادامه مطلب

هر کس به تکلفات دل باخته است

هر کس به تکلفات دل باخته است خود را به عجب بلای انداخته است بی ساخته از ساختگی بیزارم بی ساختگی به طبع من ساخته…

ادامه مطلب

صحت ز علی مرتضی می خواهم

صحت ز علی مرتضی می خواهم درد خود را ازو دوا می خواهم غیر از تو علاج خود نجویم ز کسی یا شاه نجف از…

ادامه مطلب

در هند که دیده را غبارش مددی است

در هند که دیده را غبارش مددی است هر قبضهٔ خاک خلد را دست ردیی است هر سو طاووس مست بر نخل بلند همچون سبد…

ادامه مطلب

حرصت ای شیخ ذوق بریان دارد

حرصت ای شیخ ذوق بریان دارد دندان نه و میل خوردن نان دارد می جاوی نان چو آسیا در شکمت گویا فم معدهٔ تو دندان…

ادامه مطلب

بس فیض که از چلیم اندوخته ام

بس فیض که از چلیم اندوخته ام بر وی نظر خواهش از آن دوخته ام دودش که ز سینه هر نفس برگردد دارد پیغامی از…

ادامه مطلب

انسان که ز جسم طوطیی در قفس است

انسان که ز جسم طوطیی در قفس است در آمدن و رفتش الله بس است از موج نفس شیشه زهم می پاشد با آنکه بنای…

ادامه مطلب

هر کس ز نخست شد به غفلت خوگر

هر کس ز نخست شد به غفلت خوگر منعش چو کنند بیش افتد به خطر چندانکه زنندش سرپا راهروان خواب ره خوابیده شود سنگین تر…

ادامه مطلب

صاحب صورت تا بری از معنی بود

صاحب صورت تا بری از معنی بود چشم حقیقت سبک و رسوا بود اهل معنی شکوه دیگر دارند گر آینه می داشت تهی دریا بود…

ادامه مطلب

در ماتم شاه شهدا گریه کنید

در ماتم شاه شهدا گریه کنید دریا دریا در این عزا گریه کنید چون ابر بهار با تمام اعضا بر تشنه لبان کربلا گریه کنید…

ادامه مطلب

جویا دیدی که آن نگار بی درد

جویا دیدی که آن نگار بی درد هرگز به محبت دل ما شاد نکرد گرمی ز دل سخت بتان چشم مدار زنهار مکوب بیش ازین…

ادامه مطلب

با تلخی ساز تا شود شیرین تر

با تلخی ساز تا شود شیرین تر خونابهٔ دل خور که شوی رنگین تر از پند چو رنجیدی اثر بخشد زود آری هر می که…

ادامه مطلب

ای حرص ترا رهبر هر در شده است

ای حرص ترا رهبر هر در شده است بی آرامیت بس مکرر شده است یکدم بنشین که ته نشین گردد درد این آب زلال پر…

ادامه مطلب

نواب کزو رواج جود و کرم است

نواب کزو رواج جود و کرم است سرهای سران پیش بزرگیش خم است در سایهٔ عدلش همه را آرام است جز من که مرا دوری…

ادامه مطلب

عقلت ای شیخ بر ریا افزوده است

عقلت ای شیخ بر ریا افزوده است در چشم تو هر زشت نکو بنموده است شیطان تو عقلیست که در سر داری بر گنبد ستار…

ادامه مطلب

در سینهٔ تو چون گذر کینه فتد

در سینهٔ تو چون گذر کینه فتد آن کینه به حبس دیرینه فتد عیب دگرت اینکه ز بس بیرویی عکس تو محال است در آیینه…

ادامه مطلب

جویا هر کس که محرم راز بود

جویا هر کس که محرم راز بود با خامشی و سکوت دمساز بود پر حرف زدن علامت بی خردی است آری ظرف تهی پر آواز…

ادامه مطلب

این سرو قد تو گلبن امید است

این سرو قد تو گلبن امید است خال سیهت مردم چشم دید است ابروی تو مصرع هلال عید است رخسار تو حسن مطلع خورشید است…

ادامه مطلب

آن ذات که ممکنات ازو یافت وجود

آن ذات که ممکنات ازو یافت وجود بودست مدام و هست و هم خواهد بود از بس یکتاست عکس ذاتش جز یک در آینهٔ دل…

ادامه مطلب

لاهور که دلبریش بسی عیار است

لاهور که دلبریش بسی عیار است از شوخی طبع با که و مه یار است گر کنچنیش دست زد خلق بود عیبش نکنی طلای دست…

ادامه مطلب

شوری اگرت هست ز مردی درسر

شوری اگرت هست ز مردی درسر از حق نمک تا بتوانی مگذر گر چشم تو بر دلبر یاری افتد شمشیر برهنه باش در قطع نظر…

ادامه مطلب

دل غیر تأنی به صفایی نرسد

دل غیر تأنی به صفایی نرسد از بیتابی به مدعایی نرسد شبنم که رسد به مهر از نرم روی است از گرم روی شرر به…

ادامه مطلب

جویا خود را به شعر مشهور مکن

جویا خود را به شعر مشهور مکن بسیار ازین مقوله مذکور مکن باشد نمک صحبت احباب سخن بی قاعده اش صرف مکن شور مکن جویای…

ادامه مطلب

با آنکه فتاده ام به راهش چون گرد

با آنکه فتاده ام به راهش چون گرد یکبار به سهو هم مرا یاد نکرد هی هی چه بلا شوخ دل آزار است او الله…

ادامه مطلب