در عشق تو جان بوالهوس می میرد

در عشق تو جان بوالهوس می میرد چون شعله ز انبوهی خس می میرد روزی که دلم به طره بستی، گفتم کاین مرغ آخر در…

ادامه مطلب

دنیا مطلب تا همه دین ات باشد

دنیا مطلب تا همه دین ات باشد دنیا طلبی، نه آن ، نه این ات باشد بر روی زمین، زیر زمین وار بزی تا زیر…

ادامه مطلب

سمع و بصر و زبان و دستم، همه اوست

سمع و بصر و زبان و دستم، همه اوست من نیستم و هستیِ هستم همه اوست این هستی موهوم، خیالی است صریح زین هستی موهوم…

ادامه مطلب

گر تخم برومند نشد، کشتهٔ توست

گر تخم برومند نشد، کشتهٔ توست ور جامه پسندیده نشد، رشتهٔ توست گر ز آن که تو را پای فرو رفت به گل از کس…

ادامه مطلب

من آن گهرم که عقل کل کان من است

من آن گهرم که عقل کل کان من است و این هر دو جهان، دو رکن از ارکان من است کونین و مکان و ماوراء…

ادامه مطلب

هفتاد و دو فرقه در رهت می‌پویند

هفتاد و دو فرقه در رهت می‌پویند هر یک سخنان مختلف می‌جویند سررشتهٔ حق به دست یک طایفه است باقی به خوش آمد سخنی می‌گویند

ادامه مطلب

از فضل چه حاصل است جز جان خوردن

از فضل چه حاصل است جز جان خوردن افسوس افضل که فضل نتوان خوردن نان پاره چو در دست سگان است امروز از دست سگان…

ادامه مطلب

اندوه تو دلشاد کند هر جان را

اندوه تو دلشاد کند هر جان را کفر تو دهد تازگی ای ایمان را دل راحت وصل تو مبیناد دمی با درد تو گر طلب…

ادامه مطلب

ای دل ز غم جهان که گفتت خون شو

ای دل ز غم جهان که گفتت خون شو یا ساکن عشوه خانهٔ گردون شو دانی چه کنی چو نیست سامان مُقام انگار درون نیامدی،…

ادامه مطلب

این نیست جهان جان که پنداشته‌ای

این نیست جهان جان که پنداشته‌ای وین نیست ره وصل که برداشته‌ای آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات در منزل توست، لیک…

ادامه مطلب

تا خاص خدای را تو از جان نشوی

تا خاص خدای را تو از جان نشوی بر مرکب عشق مرد میدان نشوی شیران جهان پیش تو روبه باشند گر تو سگ نفس را…

ادامه مطلب

جان می بردم به سوی آن عالم پاک

جان می بردم به سوی آن عالم پاک تن می کشیدم به سوی این تودهٔ خاک روزی بینی پیرهن تن شده چاک جان گفته مرا…

ادامه مطلب

در عین علی، هو العلی الاعلی ست

در عین علی، هو العلی الاعلی ست در لام علی، سّر الهی پیداست در یای علی سورهٔ حی قیوم برخوان و ببین که اسم اعظم…

ادامه مطلب

دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم

دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم تا ظن نبری که ما در او می‌مانیم در هر دو جهان خدای می‌ماند و بس باقی…

ادامه مطلب

سیر آمده ای ز خویشتن می باید

سیر آمده ای ز خویشتن می باید برخاسته ای ز جان و تن می باید در هر منزل هزار بند افزون است زین گرم روی…

ادامه مطلب

گر حاکم صد شهر و ولایت گردی

گر حاکم صد شهر و ولایت گردی ور در هنر و فضل به غایت گردی گر فاسق مطلقی و گر زاهد خشک روزی دو سه…

ادامه مطلب

معلوم نمی‌شود چنین از سر دست

معلوم نمی‌شود چنین از سر دست کاین صورت و معنی ز چه رو در پیوست اسرار به جملگی به نزد هر کس آنگاه شود عیان…

ادامه مطلب

وی جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست

وی جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست آورده به فضل خویش از نیست به هست بر درگه عدل تو چه درویش و چه…

ادامه مطلب

از شبنم عشق خاک آدم گل شد

از شبنم عشق خاک آدم گل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد چون نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره فرو…

ادامه مطلب

ای از تو فتاده عالمی در شر و شور

ای از تو فتاده عالمی در شر و شور فارغ شدهٔ غنی و مردم همه عور تو با همه در حدیث و گوش همه کر…

ادامه مطلب

ای دل ز غبار تن اگر پاک شوی

ای دل ز غبار تن اگر پاک شوی تو روح مقدسی، بر افلاک شوی عرش است نشیمن تو، شرمت بادا کآیی و مقیم خطهٔ خاک…

ادامه مطلب

با داده قناعت کن و با داد بزی

با داده قناعت کن و با داد بزی در بند تکلف مرو، آزاد بزی در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور در کم ز…

ادامه مطلب

تا حا و دو میم و دال نامت کردند

تا حا و دو میم و دال نامت کردند عرش و فلک و کعبه مقامت کردند اکنون که به رهبری تمامت کردند سرتاسر آفاق به…

ادامه مطلب

جایی که مقام نیست‌ات، مرحله دان

جایی که مقام نیست‌ات، مرحله دان وین عمر پر آفت و بلا را تله دان چون بر تنت از حدوث مردم حدث ا‌ست جای حدث…

ادامه مطلب

در کار جهان، بیع و شری بر هیچ است

در کار جهان، بیع و شری بر هیچ است نقشی است خوش آدمی، ولی بر هیچ است زنهار بر این چهار دیوار وجود فارغ ننشینی،…

ادامه مطلب

راه ازل و ابد، زبان و سرِ توست

راه ازل و ابد، زبان و سرِ توست و آن دّر که کسی نسفت، در کشور توست چیزی چه طلب کنی؟ که گم کرده نه…

ادامه مطلب

صاحب نظران که آینهٔ یکدگرند

صاحب نظران که آینهٔ یکدگرند چون آینه از هستی خود بی خبرند گر روشنیی می طلبی، آینه وار در خود منگر، تا همه در تو…

ادامه مطلب

گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو

گر خلوت و عزلت است سرمایهٔ تو هرگز به ضلالت نرسد پایهٔ تو مانند هما مجرد آ تا بینی ارباب سعادت همه در سایهٔ تو

ادامه مطلب

من با تو نظر از سر هستی نکنم

من با تو نظر از سر هستی نکنم اندیشه ز بالا و ز پستی نکنم می‌بینم و می‌پرستم از روی یقین خود بینی و خویشتن…

ادامه مطلب

یا رب چه خوش است بی دهان خندیدن

یا رب چه خوش است بی دهان خندیدن بی منت دیده، خلق عالم دیدن بنشین و سفر کن، که به غایت نیکوست بی زحمت پا…

ادامه مطلب

از معدن خویش اگر جدا افتادی

از معدن خویش اگر جدا افتادی آخر بنگر که خود کجا افتادی در خانهٔ خود خدای را گم کردی زان در ره خانهٔ خدا افتادی

ادامه مطلب

اول ز مکوّنات، عقل و جان است

اول ز مکوّنات، عقل و جان است و اندر پی او، نُه فلک گردان است زین جمله چو بگذری چهار ارکان است پس معدن و…

ادامه مطلب

ای دل، ز شراب جهل، مستی تا کی؟

ای دل، ز شراب جهل، مستی تا کی؟ وی نیست شونده، لاف هستی تا کی؟ ای غرقهٔ بحر غفلت، ار ابر نه‌ای تر دامنی و…

ادامه مطلب

با یاد جلال در بیابان رفتیم

با یاد جلال در بیابان رفتیم وز عالم تن به عالم جان رفتیم عمری شب و روز در تفکر بودیم سرگشته برآمدیم و حیران رفتیم

ادامه مطلب

تا داروی او درد مرا درمان شد

تا داروی او درد مرا درمان شد پستیم بلندی شد و کفر ایمان شد جان و دل و تن، هر سه حجاب ره بود تن…

ادامه مطلب

چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است

چرخ فلکی خرقهٔ نُه توی من است ذات ملکی نتیجهٔ خوی من است سّر ازل و ابد که گوش تو شنید رمزی ز حدیث کهنه…

ادامه مطلب

در کوی تو صد هزار صاحب هوس است

در کوی تو صد هزار صاحب هوس است تا خود، به وصال تو، که را دسترس است آن کس که بیافت، دولتی یافت عظیم و…

ادامه مطلب

راهی ست دراز و دور، می باید رفت

راهی ست دراز و دور، می باید رفت آنجات اگر مراد برناید، رفت تن مرکب توست تا به جایی برسی تو مرکب تن شوی، کجا…

ادامه مطلب

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود جویندهٔ عشق بی عدد خواهد بود فردا که قیامت آشکارا گردد هر دل که نه عاشق…

ادامه مطلب

گر در نظر خویش حقیری، مردی

گر در نظر خویش حقیری، مردی ور بر سر نفس خود امیری، مردی مردی نبود فتاده را پای زدن گر دست فتاده‌ای بگیری، مردی

ادامه مطلب

من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست؟

من من نی ام، آن کس که منم، گوی که کیست؟ خاموش منم، در دهنم گوی که کیست سر تا قدمم نیست به جز پیرهنی…

ادامه مطلب

یا رب چو بخوانی ام، اطعنا گویم

یا رب چو بخوانی ام، اطعنا گویم فرمان تو را به جان سمعنا گویم بر من تو به فضل اگر غفرنا گویی من آیم و…

ادامه مطلب