رباعیات – بابا افضل کاشانی
از باد اگر سبق بری در تیزی
از باد اگر سبق بری در تیزی چون خاک اگر هزار رنگ آمیزی چون آب محبت علی نیست تو را آتش ز برای خود همی…
آن ها که زمین زیز قدم ها فرسودند
آن ها که زمین زیز قدم ها فرسودند وندر طلبش هر دو جهان پیمودند آگاه نمی شوم که ایشان هرگز زین حال چنانکه هست آگه…
ای در طلب آن که لقا خواهی یافت
ای در طلب آن که لقا خواهی یافت وقتی دگر از فوق سما خواهی یافت با توست خدا و عرش اعظم دل توست با خود…
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که تویی
ای نسخهٔ نامهٔ الهی که تویی وی آینهٔ جمال شاهی که تویی بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست از خود بطلب، هر…
بی مرگ به عمر جاودانی نرسی
بی مرگ به عمر جاودانی نرسی نامرده به عالم معانی نرسی تا همچو خلیل اندر آتش نروی چون خضر به آب زندگانی نرسی
تخمی است خرد، که جان از او رُست و روان
تخمی است خرد، که جان از او رُست و روان بار و بر و برگش آخشیج و حیوان از تخم غرض بَر است و بَر…
در راه طلب اگر تو نیکو باشی
در راه طلب اگر تو نیکو باشی فرماندهٔ این سرای نه توی باشی اول قدم آن است که او را طلبی واخر قدم آن است…
دل نعره زنان ملک جهان می طلبد
دل نعره زنان ملک جهان می طلبد پیوسته وجود جاودان می طلبد مسکین خبرش نیست که صیاد اجل پی بر پی او نهاده، جان می…
سرتاسر آفاق جهان از گل ماست
سرتاسر آفاق جهان از گل ماست منزلگه نور قدس کلی، دل ماست افلاک و عناصر و نبات و حیوان عکسی ز وجود روشن کامل ماست
گر بر فلکی به خاک باز آرندت
گر بر فلکی به خاک باز آرندت ور بر سر نازی، به نیاز آرندت فی الجمله حدیث مطلق از من بشنو آزار مجوی تا بنیازارندت
مردی باید، بلند همت مردی
مردی باید، بلند همت مردی زین تجربه دیده ای، خرد پروردی کو را به تصرف اندرین عالم خاک بر دامن همت ننشیند گردی
هرگز بت من روی به کس ننموده است
هرگز بت من روی به کس ننموده است و این گفت و شنود خلق، بر بیهوده است و آن کس که بتم را به سزا…
احداث زمانه را چو پایانی نیست
احداث زمانه را چو پایانی نیست و احوال جهان را سر و سامانی نیست چندین غم بیهوده به خود راه مده کاین مایهٔ عمر نیز…
آنان که ز معبود خبر یافته اند
آنان که ز معبود خبر یافته اند از جملهٔ کائنات سر تافته اند دریوزه همی کنم ز مردان نظری مردان همه از قرب نظر یافته…
ای دل به چه غم خوردنت آمد پیشه
ای دل به چه غم خوردنت آمد پیشه وز مرگ چه ترسی، چو درخت از تیشه گر زانکه به ناخوشی برندت زینجا خوش باش که…
ای ناطق اگر به مرکز جسمانی
ای ناطق اگر به مرکز جسمانی حاصل نکنی معرفت سبحانی فردا که علایق از بدن قطع شود در ظلمت جهل جاودان در مانی
بیرون ز چهار عنصر و پنج حواس
بیرون ز چهار عنصر و پنج حواس از شش جهت و هفت خط و هشت اساس سری است نهفته در میان خانهٔ جان کان را…
ترس اجل و بیم فنا، هستی توست
ترس اجل و بیم فنا، هستی توست ور نه ز فنا شاخ بقا خواهد رُست تا از دم عیسی شده ام زنده به جان مرگ…
در ظلم به قول هیچ کس کار مکن
در ظلم به قول هیچ کس کار مکن با خلق به خُلق گوی و آزار مکن فردا گویی: من چه کنم؟ او می گفت: این…
دنیا به مراد رانده گیر، آخر چه؟
دنیا به مراد رانده گیر، آخر چه؟ وین نامهٔ عمر خوانده گیر، آخر چه؟ گیرم که به کام دل بمانی صد سال صد سال دگر…
سرگشتهٔ تو عقل بسی خواهد بود
سرگشتهٔ تو عقل بسی خواهد بود بی آن که به تو دسترسی خواهد بود زین تیره مغاک، دستگیر دل من هم نور تو باشد، ار…
گر تو به خود و حال خود در نگری
گر تو به خود و حال خود در نگری بر تن همه پوست همچو جامه بدری از خوردن نان و آب بینی که همی جز…
معشوقه عیان بود، نمی دانستم
معشوقه عیان بود، نمی دانستم با ما به میان بود، نمی دانستم گفتم به طلب مگر به جایی برسم خود تفرقه آن بود، نمی دانستم
واپس منگر دمی و در پیش مباش
واپس منگر دمی و در پیش مباش با خویش مباش و خالی از خویش مباش خواهی که غریق بحر توحید شوی مشنو، منگر، میندیش، مباش
از عشق تو بهره نیست جز سرزنشم
از عشق تو بهره نیست جز سرزنشم بی آنکه به جای هیچ کس بد کنشم هر چیز که ناخوش است، این زندگیام چون از پی…
آنان که مقیم حضرت جانان اند
آنان که مقیم حضرت جانان اند یادش نکنند و بر زبان کم رانند و آنان که مثال نای، باد انبان اند دورند از او، از…
ای دل تو ز هیچ خلق یاری مطلب
ای دل تو ز هیچ خلق یاری مطلب وز شاخ برهنه سایه داری مطلب عزت ز قناعت است و خواری ز طمع با عزت خود…
ای نفس گذشت عمر در حیرانی
ای نفس گذشت عمر در حیرانی خود سیر نمی شوی ز بی سامانی نه لذت زندگی خود می یابی نه راحت مردگی تن میدانی
تا چند روی از پی تقلید و قیاس
تا چند روی از پی تقلید و قیاس بگذر ز چهار اسم و از پنج حواس گر معرفت خدای خود می طلبی در خود نگر…
ترکیب عناصر ار نگشتی کم و کاست
ترکیب عناصر ار نگشتی کم و کاست صورت بستی که طبع صورتگر ماست بفزود و بکاست تا بدانی ره راست کاین عالم را مصور کامرواست
در عشق تو جان بوالهوس می میرد
در عشق تو جان بوالهوس می میرد چون شعله ز انبوهی خس می میرد روزی که دلم به طره بستی، گفتم کاین مرغ آخر در…
دنیا مطلب تا همه دین ات باشد
دنیا مطلب تا همه دین ات باشد دنیا طلبی، نه آن ، نه این ات باشد بر روی زمین، زیر زمین وار بزی تا زیر…
سمع و بصر و زبان و دستم، همه اوست
سمع و بصر و زبان و دستم، همه اوست من نیستم و هستیِ هستم همه اوست این هستی موهوم، خیالی است صریح زین هستی موهوم…
گر تخم برومند نشد، کشتهٔ توست
گر تخم برومند نشد، کشتهٔ توست ور جامه پسندیده نشد، رشتهٔ توست گر ز آن که تو را پای فرو رفت به گل از کس…
من آن گهرم که عقل کل کان من است
من آن گهرم که عقل کل کان من است و این هر دو جهان، دو رکن از ارکان من است کونین و مکان و ماوراء…
هفتاد و دو فرقه در رهت میپویند
هفتاد و دو فرقه در رهت میپویند هر یک سخنان مختلف میجویند سررشتهٔ حق به دست یک طایفه است باقی به خوش آمد سخنی میگویند
از فضل چه حاصل است جز جان خوردن
از فضل چه حاصل است جز جان خوردن افسوس افضل که فضل نتوان خوردن نان پاره چو در دست سگان است امروز از دست سگان…
اندوه تو دلشاد کند هر جان را
اندوه تو دلشاد کند هر جان را کفر تو دهد تازگی ای ایمان را دل راحت وصل تو مبیناد دمی با درد تو گر طلب…
ای دل ز غم جهان که گفتت خون شو
ای دل ز غم جهان که گفتت خون شو یا ساکن عشوه خانهٔ گردون شو دانی چه کنی چو نیست سامان مُقام انگار درون نیامدی،…
این نیست جهان جان که پنداشتهای
این نیست جهان جان که پنداشتهای وین نیست ره وصل که برداشتهای آن چشمه که خضر خورد از او آب حیات در منزل توست، لیک…
تا خاص خدای را تو از جان نشوی
تا خاص خدای را تو از جان نشوی بر مرکب عشق مرد میدان نشوی شیران جهان پیش تو روبه باشند گر تو سگ نفس را…
جان می بردم به سوی آن عالم پاک
جان می بردم به سوی آن عالم پاک تن می کشیدم به سوی این تودهٔ خاک روزی بینی پیرهن تن شده چاک جان گفته مرا…
در عین علی، هو العلی الاعلی ست
در عین علی، هو العلی الاعلی ست در لام علی، سّر الهی پیداست در یای علی سورهٔ حی قیوم برخوان و ببین که اسم اعظم…
دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم
دنیا چو رباط و ما در او مهمانیم تا ظن نبری که ما در او میمانیم در هر دو جهان خدای میماند و بس باقی…
سیر آمده ای ز خویشتن می باید
سیر آمده ای ز خویشتن می باید برخاسته ای ز جان و تن می باید در هر منزل هزار بند افزون است زین گرم روی…
گر حاکم صد شهر و ولایت گردی
گر حاکم صد شهر و ولایت گردی ور در هنر و فضل به غایت گردی گر فاسق مطلقی و گر زاهد خشک روزی دو سه…
معلوم نمیشود چنین از سر دست
معلوم نمیشود چنین از سر دست کاین صورت و معنی ز چه رو در پیوست اسرار به جملگی به نزد هر کس آنگاه شود عیان…
وی جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست
وی جملهٔ خلق را ز بالا و ز پست آورده به فضل خویش از نیست به هست بر درگه عدل تو چه درویش و چه…
از شبنم عشق خاک آدم گل شد
از شبنم عشق خاک آدم گل شد صد فتنه و شور در جهان حاصل شد چون نشتر عشق بر رگ روح زدند یک قطره فرو…
ای از تو فتاده عالمی در شر و شور
ای از تو فتاده عالمی در شر و شور فارغ شدهٔ غنی و مردم همه عور تو با همه در حدیث و گوش همه کر…