مانیم چو غنچه سر فرو برده به جیب

مانیم چو غنچه سر فرو برده به جیب باشد که دری گشاید از عالم غیب آن تازه جوان و صد هزاران خوبی ما پیر و…

ادامه مطلب

گه صف گلی بصد زبان میگویم

گه صف گلی بصد زبان میگویم گاهی غم خود بصد فغان میگویم در گفتن بسیار ز روی همه کس شرمنده شدیم و همچنان میگویم اهلی…

ادامه مطلب

گر مال خدا دهی تباهی ببرد

گر مال خدا دهی تباهی ببرد ور نی همه را قهر الهی ببرد گر یک بره قربان نکنی صد بره ات گرگ از گله ات…

ادامه مطلب

گر رند خراباتی و گر خلوتی است

گر رند خراباتی و گر خلوتی است خواهان منند و عشق من شهرتی است کس نیست که نیست داغ مهری بدلش داغ دل من ستاره…

ادامه مطلب

گر پیش تو سر ز کشتن افتد به سجود

گر پیش تو سر ز کشتن افتد به سجود رنجیده مشو ز دامن خون آلود هر کس که بخون در افکند بیگنهی بر دامن او…

ادامه مطلب

کس نیست که کشته ایماه نشد

کس نیست که کشته ایماه نشد روشن بتو غیر ناله و آه نشد بس عاشق خسته هم که آهی بکشد جان داد و زمردنش کس…

ادامه مطلب

عیش و طرب از مایه هستی خیزد

عیش و طرب از مایه هستی خیزد هستی گل از فراخ دستی خیزد در ساغر لاله جرعه خون دلست پیداست کزین جرعه چه مستی خیزد…

ادامه مطلب

عالم که چو چشم باز کردی هیچست

عالم که چو چشم باز کردی هیچست هر کار کزو بساز کردی هیچست چون صورت آینه تماشاش خوشست گر دست طمع دراز کردی هیچست اهلی…

ادامه مطلب

صایم بود آنکه خاطری شاد کند

صایم بود آنکه خاطری شاد کند نی آنکه ز روزه صرفه زاد کند نان ده که از آن فریضه شد روزه بخاق تا سیر هم…

ادامه مطلب

شهدی همه نیش است و در او نوش کم است

شهدی همه نیش است و در او نوش کم است بگذار که با وجود هستی عدم است شهدی که تو چون مگس بر او شیفته…

ادامه مطلب

زینگونه که عمر من درویش گذشت

زینگونه که عمر من درویش گذشت ضایع همه عمر من کم و بیش گذشت این نیز که مانده گر منم صاحب عمر ضایعتر از آن…

ادامه مطلب

رحمان طلبی ز اهل عرفان گردی

رحمان طلبی ز اهل عرفان گردی شیطان طلبی غرقه عصیان گردی ای کور بصر شرم نداری که ز جهل رحمان بلی پیرو شیطان گردی اهلی…

ادامه مطلب

دشمن چو توانا شود و خونخواره

دشمن چو توانا شود و خونخواره با او نبود غیر مدارا چاره هر چند که او کشد فروهل تو بلطف تا رشته عافیت نگردد چاره…

ادامه مطلب

در عشق زبونی از زبردستی به

در عشق زبونی از زبردستی به درویشی و نیستی ز صد هستی به ما أهل غمیم و خنده و گریه ما از خنده عیش و…

ادامه مطلب

در آتش پدر نگاه لیلی چون کرد

در آتش پدر نگاه لیلی چون کرد مجنون زرهی دید که سر بیرون کرد سنگی زد و کاسه سرش پر خون کرد آش عجبی به…

ادامه مطلب

خورشید رخا ز مهر خود داد دهم

خورشید رخا ز مهر خود داد دهم کز بهر تو جان من دهم و شاد دهم گر جان بودم بقدر ذرات جهان از مهر تو…

ادامه مطلب

چل سال بوادی طلب افتادم

چل سال بوادی طلب افتادم بستم کمر شوق و قدم بگشادم از هر طرفی که ره بجایی بردم بهر دگران نشانه یی بنهادم اهلی شیرازی

ادامه مطلب

تا کی نگرم بدیده روشن خویش

تا کی نگرم بدیده روشن خویش همچون مژه خار فتنه بر دامن خویش خون گریم از آن هوس که بینم باری گلهای طرب شکفته پیرامن…

ادامه مطلب

تا تیغ بر استخوان ز جورت نرسید

تا تیغ بر استخوان ز جورت نرسید آه از جگر سوختگان کس نشنید فریاد از استخوان هم از زخم نخاست تیغ تو بنالید چو محروم…

ادامه مطلب

بیگانه وشی که دیر دیرش بینند

بیگانه وشی که دیر دیرش بینند به زانکه بدوستی دلیرش بینند دریاب که گل بتازه روییست عزیز خوارست بهفته یی که سیرش بینند اهلی شیرازی

ادامه مطلب

برخیز که بخت در سبب ساختن است

برخیز که بخت در سبب ساختن است ضایع منشین گر همه سر باختن است از دست منه عنان فرصت که حیات رخشیست که همچو برق…

ادامه مطلب

با فتنه عشق خوبرویان مستیز

با فتنه عشق خوبرویان مستیز خون خود از آب دیده خویش مریز ما غرقه شدم و میبرد ما را سیل باری تو که بر کنار…

ادامه مطلب

ایطالب کعبه گر ترا میل صفاست

ایطالب کعبه گر ترا میل صفاست دریاب که استطاعت پای رواست در خانه چه پا شکسته مانی برخیز کز کعبه بعد ز لنگ ماندن نه…

ادامه مطلب

ایخواجه ز بخل اگر تو ایمان بدهی

ایخواجه ز بخل اگر تو ایمان بدهی خوشتر بودت ازانکه یک نان بدهی در دیده ادراک تو چون اهل کرم گر جلوه کند حسن کرم…

ادامه مطلب

ای کز مه خود چو سایه بی نور تری

ای کز مه خود چو سایه بی نور تری نزدیک تری و ز همه مهجور تری از کعبه مقصود چو رو تافته یی هر چند…

ادامه مطلب

ای تازه جوان بیا و پیری بنگر

ای تازه جوان بیا و پیری بنگر در خاک نشسته ام فقیری بنگر در چشم رقیب از حقیری نایم پیری و فقیری و حقیری بنگر…

ادامه مطلب

اهلی که مرید تو بود پیر فلک

اهلی که مرید تو بود پیر فلک شاگرد غم تو گشت و استاد ملک گویا سخن او نمکی یافته است از چاشنی لعل تو ای…

ادامه مطلب

اهلی بسخن کجا رسیدی باری

اهلی بسخن کجا رسیدی باری زان حسن نهانی چه شنیدی باری سیمرغ ستایی تو و سیمرغ که دید؟ ور دید کسی تو خود ندیدی باری…

ادامه مطلب

آنرا که شرف ز صحبت همنفسی است

آنرا که شرف ز صحبت همنفسی است گر سرکشد از خدمت او هیچکسی است در پهلوی گل گیا عزیزست چو گل از صحبت گل چو…

ادامه مطلب

آن خواجه که خانه را بکهگل اندود

آن خواجه که خانه را بکهگل اندود کهگل بسرا ماند و او خود فرسود تن پرور بیعقل چه پرورد بناز گویی که ثبات برگ کاهیش…

ادامه مطلب

آمد سحری بخوابم آنشاخ شکر

آمد سحری بخوابم آنشاخ شکر وز لب شکری داد بدین خسته جگر چون یاد کنم از آن شکر خواب سحر شیرین شودم مذاق جان بار…

ادامه مطلب

از جان منت فراغ اگر ایساقیست

از جان منت فراغ اگر ایساقیست تا جان بودم امیدواری باقیست مشتاقم از آن، بدیدنت گستاخم گستاخی من ز غایت مشتاقیست اهلی شیرازی

ادامه مطلب

آدم که بعشق محرم یار بود

آدم که بعشق محرم یار بود در احسن تقویم سزاوار بود هر گه که بشهوت آید از عشق فرو در اسفل سافلین گرفتار بود اهلی…

ادامه مطلب

یا رب گنه آلوده ز دنیا مبرم

یا رب گنه آلوده ز دنیا مبرم بی وعده وصل خود بعقبا مبرم پرورده نعمت تو بودم همه عمر بی توشه رحمتت از اینجا مبرم…

ادامه مطلب

هرچند ز غصه دل فکار است مرا

هرچند ز غصه دل فکار است مرا وز آتش دل دو دیده زار است مرا در عشق کباب خام سوزست دلم تا پخته شوم هنوز…

ادامه مطلب

هر ذره که صبر یار خود خواهد کرد

هر ذره که صبر یار خود خواهد کرد خورشید فلک شکار خود خواهد کرد از صبر هزار ساله چون نوح مرنج هم صبر که صبر…

ادامه مطلب

هر چند ز جور بخت نامقبل من

هر چند ز جور بخت نامقبل من معشوقه مهربان شود قاتل من باور نکنی که در دل غافل من یک جو حذرست و الحذر از…

ادامه مطلب

منعم همه مال و کسب زر میداند

منعم همه مال و کسب زر میداند زاهد همه اوراد سحر میداند عارف هنر و معرفت آموخته است خوش وقت کسی که این هنر میداند…

ادامه مطلب

مفتاح در گنج جهان نادعلی است

مفتاح در گنج جهان نادعلی است معراج دل موحدان یاد علی است وقف است امامت دو عالم به نبی من بعد نبی علی و اولاد…

ادامه مطلب

ما گنج غمیم و غم ز حق خواسته ایم

ما گنج غمیم و غم ز حق خواسته ایم ظاهر همه عیب و باطن آراسته ایم یاران غمیم و تا چو شبنم نگری بر خاک…

ادامه مطلب

گه در طلب عیش و سروری بودیم

گه در طلب عیش و سروری بودیم گه در پی خلوت و حضوری بودیم آخر نه بدین کشید کار و نه بدان ما خود همه…

ادامه مطلب

گر من صفت سینه مجروح کنم

گر من صفت سینه مجروح کنم خون در دل یاران سبکروح کنم خواهم که ز گریه آب طوفان ببرم وین گریه هزار سال چون نوح…

ادامه مطلب

گر راز دلت نگفته باشد بهتر

گر راز دلت نگفته باشد بهتر کس حال تو کم شنفته باشد بهتر زنهار که هر چه میکنی پنهان کن طاعت هم اگر نهفته باشد…

ادامه مطلب

گر بگسلی از لذت تن همچو ملک

گر بگسلی از لذت تن همچو ملک پرواز کند طایر روحت بفلک از عرش فتاده یی بفرش از پی نفس زنهار که تا نیفتی آخر…

ادامه مطلب

کس سر خدا بی نبی الله نیافت

کس سر خدا بی نبی الله نیافت بی مهر علی هم دل آگاه نیافت تحقیق بدان که هیچکس جانب حق بی حب محمد و علی…

ادامه مطلب

عمریست که بهر کام دارم ناکام

عمریست که بهر کام دارم ناکام از شام نظر به صبح و از صبح به شام هر چند که عمر من به ناکام گذشت بگذشت…

ادامه مطلب

عذرا بجفا اگر کشد وامق را

عذرا بجفا اگر کشد وامق را جان نیست دریغ عاشق صادق را گو یار ز عاشقان وفا جوی بسر کان خود به سر نیزه بود…

ادامه مطلب

صد خانه ز خوناب دلم ویران است

صد خانه ز خوناب دلم ویران است وز گریه زار بیم صد چندان است ازهر مژه ناودان خونیست روان گر من مژه را بهم زنم…

ادامه مطلب

سلطان که خراج بر رعیت فکند

سلطان که خراج بر رعیت فکند باید که بظلم بیخ مردم نکند هر چند که شاخ بایدش بار کشید چون بارگران بود بر آن میشکند…

ادامه مطلب

زنهار مگو فرشته امکان نبود

زنهار مگو فرشته امکان نبود کین نکته بجز خلاف ایمان نبود جان است ملک ز دیده دل طلبش کین چشم تو جای جلوه جان نبود…

ادامه مطلب