گر درد دل از غم حبیب است مرا

گر درد دل از غم حبیب است مرا غم نیست که هم غمش طبیب است مرا از فخر جهانیان مرا عار بود گر فقر محمدی…

ادامه مطلب

گر باده کشی مپوش و مستی بنما

گر باده کشی مپوش و مستی بنما ور پاک روی خدا پرستی بنما در چادر پاک چون زن زشت مباش گر مرد رهی چنانکه هستی…

ادامه مطلب

کس در پی آزار دل افکار مباد

کس در پی آزار دل افکار مباد وز محنت شهوت دل کس زار مباد در قید فتد سگی که شهوت راند در لذت نفس کس…

ادامه مطلب

عمری همه صحبت که و مه دیدم

عمری همه صحبت که و مه دیدم بس دلبری عاشقان واله دیدم این یافتم از جهان که هر چیز که هست ذوق طلب از یافتنش…

ادامه مطلب

عاشق که غمی در دل آگاه ویست

عاشق که غمی در دل آگاه ویست سوزی دگر اندر نفس و آه ویست با ناخوشیم چو خاطر دوست خوشست من نیز خوشم بهرچه دلخواه…

ادامه مطلب

شیرین دهنی چون قندو لعلی چو نبات

شیرین دهنی چون قندو لعلی چو نبات گوی زنخی چو قطره آب حیات گویند مبین و صبر کن در غم او صبرم نبود که بشنوم…

ادامه مطلب

ساقی، چو چراغ سحرم زار و زر بون

ساقی، چو چراغ سحرم زار و زر بون چشمم بعنایت تو بازست کنون خیز از می کهنه روغنی کن به چراغ دریاب و گر نه…

ادامه مطلب

زن را که بجام عیش دستی باشد

زن را که بجام عیش دستی باشد بر شیشه عفتش شکستی باشد هر چند زن خدا پرستی باشد گر باده خورد خراب مستی باشد اهلی…

ادامه مطلب

دهقان چو بخاک افکند تخم ضعیف

دهقان چو بخاک افکند تخم ضعیف یک صد شود از لطف خداوند لطیف ده یک چونمیدهد که تخم افزون به « کذا » طوفان فنا…

ادامه مطلب

درمعرکه بگریز ز پیکان همه

درمعرکه بگریز ز پیکان همه و اندیشه مکن ز تیر باران همه گر مرگ کمان کشد ببندیش که هست در قبضه قدرت خدا جان همه…

ادامه مطلب

در طور فنا چو موسی از خود بگسل

در طور فنا چو موسی از خود بگسل مستانه عنان هستی از دست بهل تا از شجر طیبه وادی عشق فریاد انا الله زند از…

ادامه مطلب

خوش وقت بهار و بانگ مرغان حزین

خوش وقت بهار و بانگ مرغان حزین گل سایه فکند و سبزه ها سایه نشین ایام بهار و رونق عهد شباب خوش بودی اگر همیشه…

ادامه مطلب

خر نیست کسی که از جهان ناز خرد

خر نیست کسی که از جهان ناز خرد یا عشوه این سپهر کجباز خرد خود را بغم جهان چرا بفروشم من بنده آن که از…

ادامه مطلب

جز هجر نصیب عاشق بیدل چیست

جز هجر نصیب عاشق بیدل چیست جز حسرت وصل او بمن واصل چیست گر من نگرم سیاهه دفتر عمر جز نامه سیاهی دگرم حاصل چیست…

ادامه مطلب

تا کی رطب لبت باغیار رسد

تا کی رطب لبت باغیار رسد وز نخل قدت نصیب ما خار رسد لعل تو که خورد خون من حق منست روزی برسد که حق…

ادامه مطلب

تا پیر و معلم از تو خرم نشود

تا پیر و معلم از تو خرم نشود کار تو قبول خلق عالم نشود بشناس حق پیر که بی علم و ادب گر شخص فرشته…

ادامه مطلب

بیمارم و هر کس که ببالین منست

بیمارم و هر کس که ببالین منست گر گفت دعای عمر در کین منست من عمر چه میکنم که دورم زبرت دور از تو دعای…

ادامه مطلب

بر چرخ قدم نهی به سعی و حرکت

بر چرخ قدم نهی به سعی و حرکت وز چرخ کسالت افکند در رکت چرخ از حرکت این برکت یافته است از ما حرکت باید…

ادامه مطلب

با درد خوش دلم چه درمان دارم؟

با درد خوش دلم چه درمان دارم؟ خاموش و خار غصه در جان دارم چون غنچه گرم باز گشایی ته دل بینی که چه داغهای…

ادامه مطلب

ایمه که رخت گرفته صد خرده بگل

ایمه که رخت گرفته صد خرده بگل از سنبل خط کشیده صد پرده بگل در پیرهن حریرت ای شخص لطیف بادام مقشریست پرورده بگل اهلی…

ادامه مطلب

ای همچو گهر در صدف سینه ما

ای همچو گهر در صدف سینه ما هر گوهر راز تست گنجینه ما حقا که غرض ز هستی ما نبود جز جلوه حسن تو در…

ادامه مطلب

ای کرده چو ذره حسرت اندوز مرا

ای کرده چو ذره حسرت اندوز مرا چون سایه ز غم کرده سیه روز مرا خورشید رخا، مهل چنین مرده دلم باز آی و چراغ…

ادامه مطلب

ای با تو عدم وجود هر چیز که هست

ای با تو عدم وجود هر چیز که هست غیر از تو درین خرابه دهلیز که هست؟ در دایره یی که بر وجودست محیط بیرون…

ادامه مطلب

اهلی ز توفیق بد تبرا میکن

اهلی ز توفیق بد تبرا میکن از خلق ببر بحق تولا میکن چون معرکه جهان بلا انگیزست بنشین بکناری و تماشام میکن اهلی شیرازی

ادامه مطلب

آنی که بحسن از مه و خورشید بهی

آنی که بحسن از مه و خورشید بهی از غمزه کسی ز خنده جان بازدهی گر میل چنین سرمه ز مژگان سازی خاکت ندهد کسی…

ادامه مطلب

آنرا که اجل شکست پیمانه عمر

آنرا که اجل شکست پیمانه عمر وز جور اجل برون شد از خانه عمر گوید بزبان حال اگر فهم کنی کای رند نماز کن بشکرانه…

ادامه مطلب

آن جو که بریده گشت از چشمه خود

آن جو که بریده گشت از چشمه خود در گلشن خاک رفت و سیری بنمود از رنگ برنگ گشت و از شاخ بشاخ باز آمد…

ادامه مطلب

آسوده بود هر که کم آزار بود

آسوده بود هر که کم آزار بود آزار کننده خود دل افکار بود آزاده بود هما که مرغان نکشد شاهین که کشنده شد گرفتار بود…

ادامه مطلب

از بنده هنر ارادت شاه بود

از بنده هنر ارادت شاه بود گر دزد دغل کند نه دلخواه بود گر شه بخیانتش کشد ظلمی نیست عدل است و برین ارادت الله…

ادامه مطلب

احمد سبب وجود آدم شده است

احمد سبب وجود آدم شده است او اول کار بود و خاتم شده است مقصود خدا نبوت و بعثت اوست او باعث هستی دو عالم…

ادامه مطلب

یارب گنهم ببخش و عذرم بپذیر

یارب گنهم ببخش و عذرم بپذیر درمانده مساز بنده پیر فقیر عمرم همه خوش گذشت و این باقی عمر بر سستی حالم از کرم سخت…

ادامه مطلب

یا رب بکرم نگاهدارنده تویی

یا رب بکرم نگاهدارنده تویی نقش همه را رقم نگارنده تویی هر چند که من تخم اهل میکارم کارنده منم ولی برآرنده تویی اهلی شیرازی

ادامه مطلب

هر گاه که در معنی قرآن برسی

هر گاه که در معنی قرآن برسی بیشک بطلسم گنج پنهان برسی قرآن همه گنجنامه سر حق است گر فهم کنی به سر سبحان برسی…

ادامه مطلب

هر چیز که در جهان نمودی دارد

هر چیز که در جهان نمودی دارد کی پیش بقای حق وجودی دارد در بحر وجود هر که زد چو حباب آخر عدمست دیر و…

ادامه مطلب

هر چند حریف شاهد نغز شوی

هر چند حریف شاهد نغز شوی شهوت نکنی که سست و پالغز شوی شهوت چونی قند کشد شیره جان تا چون نو بوریا تهی مغز…

ادامه مطلب

می خور که فلک نقد بقا میدزدد

می خور که فلک نقد بقا میدزدد نور از دل و از چهره صفا میدزدد یکدم نبود که نیست در غارت ما سال و مه…

ادامه مطلب

مشنو که کس از جهان رسیدست بکام

مشنو که کس از جهان رسیدست بکام خونابه دل بعاشقان داده مدام روشن شود از شفق که در دور فلک بیخون دلی نمیرود صبح بشام…

ادامه مطلب

ما ز هر غم عشق تو چون قند خوریم

ما ز هر غم عشق تو چون قند خوریم باور نکنی بیا که سوگند خوریم ای کان نمک بی شکر لعل تو چند دندان بجگر…

ادامه مطلب

گردون که همیشه خاطر آزار بود

گردون که همیشه خاطر آزار بود گر لطف کند هم نه بهنجار بود یک جو ندهد ز هر چه در کار بود چیزی که نبایدت…

ادامه مطلب

گر کار جهان ز غصه بی تاری نیست

گر کار جهان ز غصه بی تاری نیست ما را سر و سودای جهان باری نیست چون کار باختیار کس می نشود بهتر ز طریق…

ادامه مطلب

گر دم نزنم فسونه گویی کم گیر

گر دم نزنم فسونه گویی کم گیر ور کم شود از زلف تو مویی کم گیر در کوی تو گر زبان ببندد اجلم فریاد سگی…

ادامه مطلب

گر بخت مدد کند که بویی ببری

گر بخت مدد کند که بویی ببری برخیزی و ره بجستجویی ببری میدان فلک پر است از گوی مراد باشد که تو از میانه گویی…

ادامه مطلب

فرزند نکو بر آر ای صاحب هش

فرزند نکو بر آر ای صاحب هش ور زشت بر آریش هم از پیش بکش انگور در اصل طبع خود شیرین است از تربیت تو…

ادامه مطلب

عمریست که من کشته دیدار توام

عمریست که من کشته دیدار توام دیریست که مست چشم بیمار توام در جان منی ز عین دلجویی من منهم ز میان جان طلبکار توام…

ادامه مطلب

عاشق که همیشه وصل یارش باشد

عاشق که همیشه وصل یارش باشد از وصل ببوسه انتظارش باشد چون بوسه زند میل کنارش باشد پس عشق درین میان چکارش باشد اهلی شیرازی

ادامه مطلب

شیراز که گل درو بصد لون بود

شیراز که گل درو بصد لون بود مثلش نتوان گفت که در کون بود مصرست ولیک با عوانان چکند مصری که در او هزار فرعون…

ادامه مطلب

سامان دل از بی سر و سامانی ماست

سامان دل از بی سر و سامانی ماست آبادی ملک جان ز ویرانی ماست گر شد دل جمع ما پریشان چه غمست جمعیت ما هم…

ادامه مطلب

زاهد، برخ آن مه چونگاه افکندت

زاهد، برخ آن مه چونگاه افکندت با اینهمه زهد در گناه افکندت گیرم ملکی بعشوه آن زهره جبین از اوج فلک بقعر چاه افکندت اهلی…

ادامه مطلب

دل کو که حدیث دیگران گوش کنم

دل کو که حدیث دیگران گوش کنم یا با دگری دست در آغوش کنم لعل نمکین تو گرم یاد نکرد من حق نمک کجا فراموش…

ادامه مطلب

دردی کش عشق جمله صافی بین است

دردی کش عشق جمله صافی بین است دریاب که مشرب حقیقت این است هر باده کز کف دوست رسد چون روی ترش نمیکنی شیرین است…

ادامه مطلب